kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۳۸۸۱
تاریخ انتشار : ۰۹ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۱:۵۴

بی تو شمرده‌ایم هزاران سپیده را(چشم به راه سپیده)



آرزوی باران
در کوچه‌های یخ‌زده تاریخ، چشم انتظار دیدن خورشیدیم
ما عابران کوچه تنهایی، در منجلاب حادثه پوسیدیم
مولا میان پنجه تاریکی، در امتداد این شب طوفانی
با آرزوی آمدن باران، در انتظار روی تو خشکیدیم
امروز خون عاطفه می‌بارد، از آسمان زخمی دل‌هامان
ما مرگ شعر آینه‌ها را باز، در انقباض ثانیه‌ها دیدیم
پشت نگاه شهر عروجی نیست، یعنی هبوط، عادت مردم شد
دیشب طنین غم‌زده‌ای می‌گفت: سمت بلوغ فاجعه تبعیدیم
حالا اگرچه نبض غزل کُندست، امّا نگاه ملتمسش جاری‌ست:
در کوچه‌های یخ‌زده تاریخ، چشم انتظار دیدن خورشیدیم
  فرزانه سعادتمند
بهار چمن
كاش می‌آمدی و با تو جهان گل می‌كرد
از گلستان رُخت گلشنِ جان گل می‌كرد
مي‌شكفت از قدمت خنده به لب‌های زمین
با تماشای حضورِ تو زمان گل می‌كرد
از شمیم نفست، باغ، معطّر می‌شد
چهره‌ات در دل و چشم نگران گل می‌كرد
هيچ دل نيست كه سودایی دیدار تو نیست
كاش با آمدنت دامن جان گل می‌كرد
تو بهار، چمنی وقت شكوفايی گل
كاش با آمدنت خواب خزان گل می‌كرد
سبزه با عشق تو در دشت و چمن می‌روييد
لاله با مهر تو پنهان و عيان گل می‌كرد
مي‌گذشتی اگر از دشت، بـه همراه نسيم
خاک، با ديدن تو رقص‌كنان گل می‌كرد
جای جنگ و جدل و دشمنی و خون‌ريزی
عشق، در باغ تمنّای جهان گل می‌كرد
مهر افسرد، وفا سوخت، محبّت پژمرد
كاش اين دشت، كران تا به كران گل می‌كرد
باز گرد ‌ای گل پنهان شده در متن بهار
كاش می‌آمدی و با تو جهان گل می‌كرد
 محمد روحانی
سوار خسته
خیابان در خیابان پایکوب آهن و دود‌ست
مسافر خسته از موسیقی شهر غم آلود‌ست
به دوشش کوله‌باری از دوبیتی‌های دلتنگی
مزامیر نیستانش پر از اندوه داوود‌ست
به صحرا چشم می‌دوزد سواری خسته پیدا نیست
و بر دریا که از اندوه ماهی‌ها نمک سود‌ست
می‌‌اندیشد به یک آدینه آن صبح تماشایی
می‌اندیشد ظهورش در کدامین صبح موعود‌ست
تمام سارها آن روز شاعر می‌شوند از شوق
و شاعر‌تر از آنها بید مجنون لب رود‌ست
جهان پلکی به هم تا می‌زند قد راست خواهد کرد
و مي‌بيند زمين را خالي از بت‌هاي نمرود‌ست
  محمد‌حسین انصاری‌نژاد
صدایت می‌کنم
صدايت مي‌كنم، عالم شميم عود مي‌گيرد
دو چشمانم به ياد تو، غمي مشهود مي‌گيرد
شبي در خلوت لاهوتي روحم تجلّي كن
كه دارد شعر‌هايم رنگي از بدرود مي‌گيرد
سواحل در سواحل، خاك سرگرم گل افشاني‌ست
كه روزي رنگ و بو از آن گل موعود مي‌گيرد
در ‌اشراق ترنّم‌ها و آفاق تغزّل‌ها
زمين را نغمه جادويي داود مي‌گيرد
هلا اي قدسي سرچشمه انفاس جالينوس
به دشت زخم‌هامان نقشي از بهبود مي‌گيرد
ببين مولا! به محض اينكه از عشق تو مي‌گويم
جهان را، شوق يك فرداي نامحدود می‌گیرد
 آرش شفاعی
امسال
من از خدا خواستم که، ختم خزان باشد امسال
سال بهار و طلوعِ رنگین‌کمان باشد امسال
این آسمان گرفته، ‌ای کاش روشن شود؛ کاش -
آبی‌ترین سال عمرِِ، این آسمان باشد امسال
شب‌های آرام امسال، مظنون و نامطمئن‌اند
شاید که دوران قبل از، طوفانمان باشد امسال
من از خدا خواستم عشق، معنای خوبی بگیرد
لبخند مردم بدونِ دردی نهان باشد امسال
باشد که دیگر نبینیم، چندین قدم آن طرف‌تر
همسایه خانه ما، محتاج نان باشد امسال
یا اینکه دیگر نبینیم، در کوچه‌های فلسطین
یک کودک پابرهنه، بی‌خانمان باشد امسال
من از خدا خواستم که، در سفره‌های سومالی
یک استکان آب شیرین، یک لقمه نان باشد امسال
بمب اتم‌ها نباشند، باروت‌ها محو گردند
این جنگ‌های پیاپی، پایان‌شان باشد امسال
دریای آرام و خاموش، با ماهیانی فراموش
شاید که در انتظارِ یک ناگهان باشد امسال
هر کوچه پس کوچه‌ای را، با آب و جارو بشویید
شاید زمین میزبانِ یک میهمان باشد امسال
عمری‌ست در ظلمت شب، چشم انتظار طلوعیم
ای کاش سال طلوعِِ صاحب زمان باشد امسال...
  سعید تاج‌محمدی
آفتاب گمشده
بی تو شمرده‌ایم هزاران سپیده را
این لحظه‌های مبهم در هم تنیده را
هر شب برای عشق به چالش كشیده‌ایم
این چشم‌های مضطرب خواب دیده را
امسال در دو سوی خیابان نشان زدیم
این سروهای از غم عشقت خمیده را
ما منتظر كه وصل تو آرامشی دهد
سیلاب بغض‌های به باران رسیده را
انگورها شراب شدند و دوا نكرد...
مستی، جنون این همه طاقت بریده را
ای آفتاب گمشده در پشت ابرها
پیدا شو و بپاش به ظلمت سپیده را
شعر فراقت ‌ای گل من از غزل گذشت
طولش مده برای خدا این قصیده را
آقا! برای آمدنت نذر كرده‌ایم
این چشم‌های خسته مهدی ندیده را
  وحیده افضلی