ولایت فقیه از دیدگاه علامه طباطبایی (زلال بصیرت)
تصور بنده این است که در بین علمای معروف ـ که البته به همه آنها مدیون هستیمـاشخاصی به جامعیت مرحوم علامه طباطبائی، بسیار کم بودهاند؛ هرچند همه ما ریزخوار خوان علوم شخصيتهاي برجستهاي مانند شیخ انصاری و صاحب جواهرهستيم، اما کسی مانند علامه طباطبائی که احاطه لازم و کافی بر همه رشتههای علوم اسلامی داشته باشد و بتواند ارتباط آنها را به خوبي درک کرده و در ابعاد مختلف علمی، عملی، تربیتی، اخلاقی و دیگر جهات بر آن میراث گرانبها بیفزاید، سراغ نداریم.
شکایت پیامبر(ص) در قیامت از مهجور ماندن قرآن
در ميان ویژگیهای فراوان علامه طباطبایی خدمات ايشان به قرآن بارزترین آنها است،یکی از ویژگیهای پیامبر صليالله عليه و آله که در قرآن به آن تصریح شده، اهتمام بسیار و حریص بودن ایشان نسبت به هدایت مردم است و حتی در قیامت که همه وانفسا میگویند، ایشان وا امتا میگوید؛ اما با وجود محبت فراوان ایشان نسبت به امتشان، آن حضرت طبق نص صریح قرآن در روز قیامت از همین امت به خاطر مهجورگذاشتن قرآن نزد خداوند شکایت میکند؛ این امر نشان میدهد که مهجور ماندن قرآن چه اندازه بر پیامبر(ص)سنگین است که حاضر است از امتی که این همه به آنها علاقه دارد، شکایت کند؛ آن هم در زمانی که امت نیازمند شفاعت او هستند.
شاید بتوان از اين امر چنين نتیجه گرفت که هیچ كفران نعمتي بالاتر از رها كردن قرآن نیست که پیامبر اكرم در چنين روزی از آنها شکایت میکند. البته هجر قرآن که سبب شکایت پیغمبرمیشود، دارای مراتبی است و برخی از انسانها در مراتب شدیدتري قرار دارند؛ اینها كسانی هستند که مانع استفاده ديگران از قرآن میشوند؛ کسانی که در اصل قرآن و یا امکان فهم قرآن تشکیک کرده و انواع شبهات را در مورد قرآن تولید و ترویج میکنند.
باید از خود این سؤال را بپرسیم که آیا ما حق قرآن را ادا کردهایم؟ آیا جزء کسانی که قرآن را مهجور گذاشتهاند، نیستیم؟ آیا چنین نیست که گاهی درباره یک روایت بحثهاي فراواني ميكنيم و در كتابهايمان بابی براي آن باز میکنیم، در حالی که دلالت روشن و سند قوی ندارد، اما به آیهای که دلالت واضح بر مطلب دارد توجه نمیکنیم؟ آیا این كار مصداق هجر قرآن نیست؟
علامه طباطبایی، احیاگر قرآن در حوزه
در بین علمایی که میشناسیم، کمتر کسی مانند علامه طباطبائی توفیق یافته است که قرآن را ،هم در فهم آن، هم در استناد به آياتش و هم در عمل به احكامش از مهجوریت در آورد.
بسیاری از ما شاید خيلي خوب قرآن بخوانیم و یا حتی تدریس قرآن هم داشته باشیم، اما در عمل به گونهای رفتار میکنیم که گویا قرآن برای عمل نازل نشده است و با عمل نکردن به آن هم قرار نیست اتفاقی بیفتد. اگر بخواهیم قرآن از مهجوریت در آید، باید در فهم و شناخت، استناد به آن، عمل کردن به آيات قرآن و سرانجام در دعوت دیگران برای عمل به آن، تلاش کنیم.
علامه طباطبائی امور پیچیدهاي از قبيل مسائل اجتماعی را با استفاده از قرآن حل کرد،امام(ره) میفرمود که قسمت اعظم فقه، مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی است؛ اما این مسائل در دوران منحوس شاهنشاهی جایی برای طرح نداشت و اگر هم مطرح میشد، گوش شنوایی برای شنيدن آن نبود. عمدتاً گفته ميشد بايد خود امام زمان (عج) بیایند و امور را سامان ببخشند!
حضرت امام(ره) از همان سال 32 که در مسجد محمدیه درس میدادند ،اهتمام فراواني نسبت به اين امر داشت كه در هر فرصتیگریزی به مباحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی بزند، تا اينکه با شروع نهضت زمینهاي فراهم شد كه در اين باره کارهای علمی انجام شود، و حتی زمانی که ايشان در نجف تبعید بودند، در مسجد شیخ انصاری بحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه را مطرح ميکردند و نوارهاي آن را به ایران هم میفرستادند تا تکثیر و منتشر شود. در واقع حضرت امام(ره) در ضمن مبارزاتی که میکرد، یک کار علمی و فرهنگی در زمینه حکومت اسلامی و اثبات ولایت فقیه را نيز آغاز کرد، تا انقلاب پیروز شد.
اثبات ولایت فقیه توسط علامه طباطبایی در سال 41
در اوایل نهضت کسان ديگری نيز به فکر افتاده بودند كه مسائل مربوط به نظام اسلامی را با استناد به روايات از نظر علمی و فکری حل کنند،در حالی که بسیاری از علما اصل ولایت فقیه را با استناد به روایاتی مانند مقبوله عمر بن حنظله و نظایر آن ظنی میدانستند، علامه طباطبایی در سال 41، یعنی قبل از شروع نهضت امام، مسئله ولایت فقیه را امری بدیهی و فطری قلمداد کرده و آن را با استناد به آيات قرآن و دلايل عقلي اثبات کرده بود!
مقاله علامه طباطبایي در سال 41 با عنوان «ولایت و زعامت» كه در کتاب «مرجعیت و روحانیت» منتشر شد.ایشان در این مقاله با استناد به دعوت قرآن به فطرت، میفرماید يكي از امور فطری که حتی کودکان نیز آن را میفهمند این است که مجموعهاي از انسانها برای زندگی مشترک نيازمند مدیریت هستند و تجربههای تاریخی نشان داده است که هر جامعهاي كه مدیریت صحیحي بر آن حاكم بوده، رو به عزت، پیشرفت و پیروزی حركت كرده، و عدم مدیریت صحیح موجب انحطاط، سقوط و ذلت جامعه بوده است.
ایشان در مقاله خود اين سؤال را مطرح میکند که آیا امکان دارد این مسئله فطری و بدیهی در اسلام مورد غفلت قرار گرفته باشد؟ پیامبر(ص)حتی زماني كه براي چند روز به قصد جهاد يا كار ديگري از مدينه خارج میشدند، جانشینی برای خود تعیین میکردند، آيا چنين كسي که بر هدایت امت خود حریص بود و از سوي خدا شريعتي براي همه بندگان تا روز قيامت آورده، ممكن است آنها را بعد از رحلت پيامبر اكرم به حال خود رها کرده باشد؟ شاید در پاسخ گفته شود که آن حضرت 12 امام را براي بعد از خود مشخص فرمودند؛ اما اين پاسخ كافي نيست؛ چون ممكن است موانعی، از قبيل عمل نكردن مردم به تکلیف خود، سبب شود که ائمه (ع) نتوانند مستقيماً رهبری و اداره جامعه را به دست گیرند. در این صورت، آیا خدا، امت را رها میکند؟ آیا اسلام راجع به این امر بدیهی، هیچ نظری ندارد؟
علامه طباطبایی در مقاله خود به مسائلي از اين قبيل پرداخته است که آیا فقاهت برای ولایت کافی است، یا اعلميت هم لازم است؟ آيا اعلميت در فقه کافی است یا در امور دیگر هم لازم است؟ ايشان در پاسخ به اين سؤالات میفرماید: «فردی که در تقوای دینی و حسن تدبیر و اطلاع بر مصالح از همه مقدمتر است، ولایت دارد». با اين بيان در واقع ايشان فقاهت را کافی ندانسته، بلکه معتقد است حاكم بايد در تقوا نیز در حد اعلا باشد و مصالح را نیز به خوبي درک کند؛ لذا کسی که در برآیند این شرایط از همه بالاتر است، شایسته مقام ولايت است.
ایشان در این مقاله احکام اسلام را به دو دسته تقسيم كردهاند: احکام ثابت که هرگز تغییر نمیکند و به تعبیر ایشان «مواد شریعت» است؛ و احکام متغير که تابع زمان و مکان هستند؛ مانند وضع مالیات، امور جنگ و صلح و ديگر مسائل اجتماعی که دائماً در حال تغییر است و لازم است فقيه صلاحیتداري ولایت اين امور را عهدهدار شود.
ایشان میگوید ما باید سه نکته را مدنظر داشته باشیم: اول اینکه مسلمین باید تا آخرین حد ممکن در اتحاد و اتفاق بکوشند؛ دوم اينکه حفظ مصلحت اسلام و مسلمین بر همه، از فقيه و غير فقيه واجب است؛ و نكته سوم اينکه جامعه اسلامی جامعه واحدی است که مرز آن، اعتقاد به خدا و شریعت اسلامی است و ما بايد ببینیم مصالح چنين جامعهاي چگونه بهتر تأمین میشود.
مرحوم علامه طباطبایی در سال 41، قبل از اینکه نهضت اسلامی شروع شده باشد و پيش از آنکه طرحی، بلکه اسمی از حکومت و نظام اسلامی مطرح شده باشد، چنین مقالهای را مینویسد و جالب اين است که کتاب حاوی این مقاله، کتاب برگزیده سال میشود.
علامه طباطبایی نه فقط اصل تفسیر قرآن را زنده کرد، بلکه راه و روش استفاده از قرآن برای همه نیازمندیهای اجتماعی را نیز احيا کرد. ایشان در تفسیر گرانسنگ المیزان، ذیل آیه آخر سوره آلعمران بحث مفصلی درباره مسائل اجتماعی را مطرح كرده و در بخشي از اين بحث ميفرمايد: «تمام شئون اسلامی، اجتماعی است؛ ما اصلاً در اسلام هیچ شأن فردی نداریم.» موضوع «من یتقلد ولایهًْ امر المجتمع» که بحث درباره ولایت بر جامعه اسلامی است، یکی از بحثهایی است که ایشان در تفسير اين آيه مطرح میکند.
بیانات آيتالله مصباح يزدي (دام ظله)
در همایش بزرگداشت سی و ششمین سالگرد ارتحال علامه طباطبایی؛ قم؛96/9/9
زلال بصیرت روزهای پنجشنبه منتشر میشود.