چگونه برای موفقیت در سال جدید برنامهریزی کنیم؟ - بخش نخست
مــد یریت بــرنامهها با هوشمندی و مـهارت
گالیا توانگر
تقویم رومیزی جدید که بر میز کاریتان خوش مینشیند، شما را به هول و هراس شروع دوباره میاندازد. شروع دوباره همیشه سخت است، اما اگر واقعا بدانید از روزهای پیش رویتان چه میخواهید و با برنامه و نقشه راه به پیش بروید، موفقترین خواهید بود. برای یک برنامهریزی صحیح در آستانه سال جدید ابتدا باید خودتان، توانمندیها و خواستههایتان را بشناسید و ارزیابی کنید.
در برنامهریزی برای زندگی بعضی افراد بعد از کمی فکر کردن میدانند چه میخواهند؟ ولی خواستههایشان را دنبال نمیکنند، اما بعضی دیگر به درستی اهدافشان را نمیشناسند و نمیدانند در زندگی چه چیزی میخواهند؟ این افراد میتوانند برای آگاهی از اهدافشان کارهای زیر را انجام دهند:
زمانی برای فکر کردن اختصاص دهید. به چیزهایی که برایتان مهم است فکر کنید. به چیزهایی فکر کنید که دوست دارید بعد از مرگ مردم راجع به شما بگویند. لیستی از کارهایی که دوست دارید در زندگی انجام دهید آماده کنید، چیزهایی که برایتان جالب و هیجانانگیز هستند و از این لیست بهترین کارها را انتخاب کنید.
اکنون به کارهایی که در ۶ ماه یا یک سال آینده دوست دارید انجام دهید، فکر کنید و چیزهای مختلفی که دوست دارید را پیدا کنید.
نوشتن اهداف در برنامهریزی مهارتی
- مدتی است که نمیدانم چرا از نوشتن هدفهایم، طفره میروم؟ به تازگی متوجه شدم که جنس هدفهایم را نمیشناسم و نمیدانم اولویت با کدامهاست؟ گاهی اهدافم از جنس اعداد است، گاهی از جنس عادت و گاهی فعالیت! برای همین همیشه ذهنم مشغول است و به نتیجهای هم نمیرسم.
لطفا من را راهنمایی کنید، چه کار باید کنم؟ چگونه اهدافم را بنویسم؟ به خصوص از ابتدای سال تا همین امروز، هر روز میگویم امروز اهدافم را مینویسم، امروز مینویسم و تا همین امروز ننوشتم! ولی حتما امروز خواهم نوشت و روی کاغذ خواهم آورد.
جملهای زیبا در جایی به چشمم خورد، که برایتان هدیه میدهم: «هر آن چیزی که از جنس موفقیت است، نه عدد است نه عنوان! از جنس مهارت است.» چیزی که کمبودش را در خودم خیلی حس میکنم.
فکر میکنم عادت درست، مهارت درست پرورش میدهد و دستاورد درستی هم به همراه دارد.
- از سالهای اول دبیرستان به بعد، تقریبا همیشه برای زندگیام برنامهریزی و هدفگذاری کردم و اطرافیانم را ترغیب (و گاهی وادار) به این کار کردم. روشهای مختلف هم تست کردم، مدل درآوردم و …
اینکه بعضیها میگویند: «نمیدانم میخواهم چه کسی باشم؟ ولی میدانم میخواهم چه کسی نباشم!» برایم خیلی ملموس است. انگار با این جمله یک گره قدیمی در ذهنم باز میشود.
در حال حاضر میخواهم ذهنم دیوارها و مرزها و درهها را پشت سر بگذارد و در زمین بازی زندگی، رها، به هر سوی دیگری که میخواهد برود.
- در هر مقطع زندگی شخصی خودمان و متناسب با آن باید هدفگذاری کنیم. البته من در این مدت به بعضی از اهداف خود رسیدهام و بعضی دیگر که در حد آرزو است هنوز نرسیدهام.
- در تمام سالهای زندگیام کمالگرایی بیش از حدم، کار دستم داده و وسط تمام اهداف جور واجوری که داشتم گم شده بودم. روشهای مختلفی را برای برنامهریزی و پیشبرد اهدافم انجام داده بودم، بعضا به برخی از آنها میرسیدم و برخی دیگر هم نه، دنبال روشی بودم که انگیزه بیشتری برای شروع کارهای نیمهتمام به من بدهد. برنامهریزی مهارتی واقعا خلاقانه است.
آنچه در بالا خواندید نظرات برخی شهروندان درباره چگونگی برنامهریزی برای کار و زندگیشان در آستانه سال جدید و نیز گفتن صادقانه دلایل موفقیتها و شکستهایشان در سنوات گذشته بود.
یادگیری خردهمهارتها پیشزمینه موفقیتهای بزرگ
از میان انبوه دلایلی که باعث میشود برنامهریزی را دوست نداشته باشیم، بزرگ بودن هدفهاست. ذات برنامهریزی در این است که معمولا نقطه دوردستی را در نظر میگیریم و به تبع آن، هدفها هم بزرگتر میشوند. مثلا من برای پایان سال 97 برنامهریزی میکنم و یکی از اهدافم را، شرکت در یک دوره آموزشی تخصصی و به پایان رساندن آن، در نظر میگیرم.
در این میانه، هزاران اتفاق خواهد افتاد. ممکن است آن دوره با تاخیر برگزار شود یا اینکه اجرای آن طول بکشد. ممکن است رویدادهای ماههای بعد، به شکلی باشد که به نتیجه برسم اصلا شرکت در آن دوره اشتباه بوده و یا لااقل، ضروری نیست.
ممکن است محدودیتهای زمانی و مالی، شرکت در آن دوره را از اولویتهای من خارج کند یا به تاخیر بیندازد. به هر حال، هدف برنامهریزی محقق نمیشود. کافی است مروری به گذشته بیندازید و دهها مورد از این دست را ببینید. حاصل این رویداد، آن است که احساس ما به برنامهریزی بد میشود و فکر میکنیم که برنامهریزی، فقط روی کاغذ قابل انجام است و در عمل، قابل اجرا نخواهد بود.
محسن شاکری یک دانشآموخته روانشناسی و فعال در بحثهای انگیزشی، برایمان میگوید: «دیروز در یک پیامک تبلیغاتی دیدم نوشته بودند؛ با شرکت در دوره دو روزه مذاکره ما در آخر هفته، به یک مذاکرهکننده حرفهای تبدیل شوید. هر چه با خودم فکر کردم که بعد از پانزده سال کار کردن و ده سال قرارداد بینالمللی بستن و دور دنیا چرخیدن و با مدیران ارشد شرکتهای بزرگ داخلی و خارجی نشست و برخاست کردن و ده سال درس دادن و چند کتاب نوشتن، نه تنها نمیتوانم کسی را به یک مذاکرهکننده حرفهای تبدیل کنم، بلکه خودم هم به یک مذاکرهکننده حرفهای تبدیل نشدهام! آن قدر هم از خودم ناامید شدم که تدریس را رها کردم و احساس کردم که یاد گرفتن مذاکره، مهارتی است که به صورت دائمی و طی بیست یا سی سال، انجام میشود.
اما این را هم میفهمم که اگر تبلیغ کنند: دوره دو روزه مذاکره. به ما ۹۵۰ هزار تومان بدهید و البته هیچ چیز هم نخواهید شد. احتمالاً کسی ثبتنام نمیکند.
پیام هدفگذاریهای بزرگ و بلندپروازانه به شکلهای مختلف به ما میرسد. آنچه گفتم فقط یک نمونه بود. تبلیغهای کارآفرینی، موفقیت، تبدیل شدن به یک مدیر نمونه، بهترین همسر، بهترین پدر و…، همه از همین جنس است.
کسی را میشناسم که هنوز کارمند خودش را نمیتواند با خودش همراه کند، اما هنر همراه شدن با کائنات را آموزش میدهد و تبلیغ میکند. با این اوضاع، بیدلیل نیست که ما هر چه هم برای خودمان، برای زندگیمان، برای یادگیری، برای بهبود کیفیت رابطه عاطفی، برای شغل، وقت میگذاریم و برنامهریزی میکنیم، در آخر، آن قدر که باید، خوشحال نیستیم.»
این مشاور پیشنهاد میدهد: «مهارت مذاکره، مهارتی بسیار بزرگ است، اما مهارت نه گفتن در مذاکره، مهارتی سادهتر و قابل دستیابی است. مهارت داستاننویسی، مهارتی بزرگ است، اما مهارت نوشتن گزارش روزانه، مهارتی سادهتر و قابل دستیابی است. مهارت کار کردن با فتوشاپ، مهارتی بزرگ است، اما مهارت، اصلاح و تنظیم و تعدیل رنگ تصاویر، مهارتی کوچکتر و قابل دستیابی است.»
وی در تکمیل صحبتهایش میگوید: «یک مهارت را انتخاب کنیم و سعی کنیم تعدادی خردهمهارت در زیر آن بنویسیم. و این مهارتها را آن قدر کوچک و کوچکتر کنیم تا نهایتا به حدی برسد که با صرف زمان و انرژی کم، قابل دستیابی باشد. تا پایان سال، فرصت زیادی است و میتوانیم فهرست بلندبالایی از خرده مهارتها را تنظیم کنیم و یاد بگیریم.»
عملگرایی ضامن اجرای برنامه خوب
علی بیات یک جوان دانشجو و کارمند شرکت بازرگانی لیست برنامههای سال 97 خود را که با توجه به یادگیری خردهمهارتها تنظیم کرده، پیش رویمان قرار میدهد: «من میخواهم تا پایان اردیبهشت درسهای مقدماتی مدیریت را و نیز بخشی از درسهای عمومی دانشگاهم را تمام کنم. در شرکت ارزیابی عملکرد پرسنل را به اتمام برسانم، چون برای تعیین حقوقم لازم است. پروژه واردات را هم حداقل با یک شرکت خارجی تمام کنم، طوری که اردیبهشت کالاها آماده ترخیص باشند.»
بیات رمز موفقیت خود را مهارت در برنامهریزی و عزم راسخ در پیادهسازی برنامههایش دارد. وی میگوید: «خیلیها را میشناسم که خوب برنامهریزی دارند، اما وقتی که زمان اجرا میرسد با هزار و یک بهانه واهی اجرا کردن برنامهشان را به تعویق میاندازند. در واقع برای موفقیت باید مرد میدان عمل بود.»
مشوق موفقیتهایتان باشید
«من خیلی انگیزه برای موفقیتهایم دارم و خیلی هم برنامهریزی میکنم، ولی نمیدانم چرا نمیتوانم به برنامههایم عمل کنم؟ باور کنید سه چهار سال است که این قدر برنامهریزی کردم، الان در برنامه ریختن خیلی حرفهای شدهام، ولی توان عمل به برنامههایم را ندارم.
وقتی که دارم عمل به برنامهام را شروع میکنم، یک کاری میآید پیش چشمم که دلم میخواهد آن را انجام دهم، نه اینکه به برنامهام عمل کنم! البته این را هم بگویم که به دل خواستن نیست، نمیدانم چه انرژی هست که من را از برنامهریزیام دور میکند و به کارهای دیگر میکشاند! جالب اینجاست تا وقتی که برنامهریزی نکردهام، میلی به انجام کارهای حاشیهای هم ندارم. الان پشت کنکوری رشته تجربی هستم و هدفم کنکور امسال است که بتوانم رتبه خوبی به دست بیاورم.»
آنچه در بالا خواندید درددل یک جوان کنکوری در عدم موفقیت اجرای برنامهریزیهایش است.
صغری ابطحی یک مشاور تحصیلی در پاسخ به مشکل این جوان توضیح میدهد: «برای رسیدن به هر خواسته و هدف دو مورد حائز اهمیت میباشد ۱: اشتیاق سوزان ۲: باورهای همجهت باخواسته. اگر شما نسبت به برنامهای که چیدهاید و هدفی که دارید اشتیاق داشته باشید، هرگز هیچ کاری باعث نخواهد شد که شما نتوانید آن را انجام دهید و همچنین میزان تعهد شما برای رسیدن به خواسته و هدف بسیار مهم میباشد. اگر شما نسبت به اهداف خود تعهد نداشته باشید، هرگز نخواهید توانست به آن برسید. برای تعهد میتوانید جلوی جمع بگویید که میخواهید به فلان هدف دست پیدا کنید تا فلان تاریخ و همین امر باعث خواهد شد که شما تعهد بیشتری داشته باشید و یا آنکه مجازاتی را برای خود تعیین کنید که در صورت نرسیدن به هدف باید آن مجازات را متحمل شوید. البته منظور بنده از مجازات آن نیست که بخواهی شخصیت خود را خرد کنید، بلکه مجازاتی مانند نوشتن ۱۰۰بار از فلان شعر و یا حل ۱۰۰ مسئله ریاضی و...».
این مشاور در ادامه میگوید: «برنامهریزی بدون عمل مانند نقشه ساختمانی میماند که هیچگاه به مرحله ساخت نمیرسد. برنامهریزی خوب است، اما برداشت من این است که شما بیش از آنکه به اهدافتان متمرکز بشوید، به برنامهریزیتان تمرکز کردهاید. برای مثال گویی هدف شما این است که حرکت کنید و به شمال بروید، اما در راه آن قدر توجهتان را معطوف به مسیر میکنید که دیگر از رسیدن به مقصد منصرف و دلسرد میشوید.
بنابراین تلاش کنید فقط به اندازه یک دهم زمانی که وقت میگذارید و برنامهریزی میکنید، وقت بگذارید و به عمل بپردازید. در واقع کمی عملگرا شوید.»