سقوط « اف-16» لرزشی دیگر بر پیکر لرزان اسرائیل
سبحان محقق
اشاره
هفته گذشته اتفاق مهمی در منطقه افتاده است؛ سرنگونی یک فرزند جنگنده پیشرفته رژیم صهیونیستی از نوع
«اف-16». در پی این رخداد، سران اسرائیل ابتدا سعی میکردهاند که خود ماجرا را در درون ماجراهایی مثل موشکباران مناطقی از سوریه و اقدامات ایذایی دیگر، گم کنند، تا کسی به اصطلاح، متوجه عمق فاجعهای که برای اسرائیل رخ داده، نشود. اما برخلاف میل سران رژیم تلآویو، این واقعه به سرعت تبدیل به سوژه رسانههای مختلف در منطقه و جهان شده و همه گفتهاند که واقعه مهمی رخ داده است و حتی مقامات و کارشناسان اسرائیلی هم نسبت به فاجعهای که برای رژیم اسرائیل اتفاق افتاده، لب به اعتراف گشودهاند. در مقاله حاضر، دلایل اهمیت این اتفاق و پیامدهایی که احتمالا به دنبال دارد، مورد بررسی قرار گرفتهاند.
سرویس خارجی
هفته گذشته اتفاقی در منطقه رخ داده است که به راحتی نمیتوان از آن عبور کرد و آن را یک واقعه معمول در شرایط جنگی دانست؛ یک فروند جنگنده پیشرفته «اف-16» رژیم صهیونیستی که قصد تجاوز به خاک سوریه را داشته، در آسمان منطقه جولان هدف یک فروند موشک ارتش سوریه قرار گرفته و در بخش اشغالی جولان سقوط کرده است.
این اتفاق برای هیچکس، عادی نبود، چون «اسطوره دست برتر اسرائیل در منطقه» را شکست و خود سران رژیم صهیونیستی بیشتر از دیگران به این واقعیت واقف بودهاند. به همین خاطر، پس از سقوط جنگنده، تلاش کردند به حملات خود ادامه دهند و در مورد اهدافی هم که میزدهاند، جار و جنجال رسانهای راه میانداختند و همزمان با این حملات، «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم صهیونیستی، نیز رجزخوانی میکرد و میگفت، هر وقت که بخواهیم، اهداف موردنظر خود را در سوریه مورد حمله قرار میدهیم!
اما در این بین و در میان جار و جنجال کاذبی که سران تلآویو راه انداخته بودند، روزنامه صهیونیستی «هاآرتص» تیتر زد؛ «هر کاری بکنیم باز هم سقوط جنگنده ما خبر اول رسانهها است»!
واقعیت این است که سقوط یک جنگنده، میراث 40 ساله اسرائیل را بر باد داده است. از زمانی که قرارداد «کمپ دیوید» در سال 1979 میان مصر و اسرائیل امضاء شده بود، منطقه غرب آسیا وضعیتی را تجربه کرد که در هیچ جای جهان سابقه نداشت؛ از لحاظ سیاسی، تقریبا همه نظامهای عربی و منطقهای (به استثنای ایران و سوریه) در تمام شرایط، مجبور بودند مسیر از پیش تعیینشدهای را بروند. از نظر نظامی، این کشورها سلاح را کنار گذاشتند و دست برتر اسرائیل را پذیرفتند. در حوزه اقتصادی نیز منطقه به طور کامل وارد ساختار مرکز- پیرامون شده و همین پیروی و تبعیت پیرامون (رژیمهای مرتجع عربی) از مرکز (آمریکا، انگلیس و فرانسه)، ذلت و کرنش اعراب در برابر اسرائیل را دوچندان کرده بود.
بدین ترتیب، یک نظم سلسله مراتبی هرمی در منطقه حاکم شد که آمریکا در نوک آن قرار داشت و کشورهای عربی نیز در قاعده بودند.
جای رژیم صهیونیستی نیز در وسط هرم بود و دولتهای منطقه موظف بودند در اجرای هر سیاستی و در هر امری، رعایت حال اسرائیل را بکنند.
در سایه این نظم تحمیلی، رژیمهای عربی به شدت وابسته شدند و این وابستگی تا آنجا بود که به گفته کارشناسان، در هیچ جای دنیا نظیر نداشته است. به عنوان مثال، کشورهایی مثل «سنگال»، «بوتسوانا»، «پرو» و «بولیوی» طی دهههای گذشته و در حال حاضر، به مراتب مستقلتر از عربستان، امارات، اردن و مصر بودهاند و هستند.
در مجموع، هرچند جنگهای 33 روزه (2006)، هشت روزه (2008)، 22 روزه (2009)، 51 روزه (2014) که میان رژیم صهیونیستی و جنبشهای حزبالله و حماس در شمال و جنوب فلسطین اشغالی رخ داده، به هیبت و دست برتر اسرائیل در منطقه، ضرباتی را وارد کرده است، اما نظم سلسله مراتبی و هرمی از پیش موجود، وجود داشته و به حیات خود ادامه داده است و لااقل، سران رژیمهای مرتجع عربی و صهیونیستی اینگونه فکر میکردهاند و به آن باور داشتهاند.
بنابراین، ساختاری در منطقه شکل گرفته است که حداقل 40 سال قدمت دارد و بدترین بخش این ساختار، اشرافیت سیاسی جوامع عربی است. این اشرافیت حتی در دوران جنگ سرد و در شرایطی که جهان دوقطبی بوده هم وضعیت تکقطبی را تجربه میکرده و جانب اسرائیل را نگاه میداشته و پس از فروپاشی شوروی در سال 1991 نیز دربست، گوش به فرمان آمریکا و اسرائیل بوده است.
در طی این دوره است رژیم اسرائیل نیز یک رژیم مطلقالعنان بوده و هرکاری که میخواسته انجام میداده است؛ این رژیم در سال 1981 طی عملیاتی موسوم به «عملیات بابل»، تاسیسات هستهای «اوسیراک» عراق را در غرب این کشور بمباران کرد، حریم هوایی لبنان را به راحتی نقض میکرد، مناطق مسکونی لبنان و نوار غزه را هر قدر که دلش میخواست بمباران میکرد، همه قطعنامههای شورای امنیت را درخصوص ساختوسازهای غیرقانونی (شهرکسازی) و همچنین، در ارتباط با مسایل دیگر، نادیده گرفته و در طول جنگ داخلی هفت ساله سوریه هم هر وقت که اراده میکرده، اهداف را هدف قرار میداده است. لذا، باید گفت که اسرائیل به تمام معنا، دستش برای هر اقدامی و ارتکاب هر جنایتی باز بوده است.
اسطوره دست برتر شکست!
از پنجشنبه گذشته و زمانی که جنگنده «اف-16» سقوط کرده، ورق کاملا برگشته است. جالب است که علیرغم رجزخوانیهای بیپایه و ظاهری «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم صهیونیستی، چهرههایی از میان خود دستیاران وی و دیگر محافل سیاسی و رسانهای این رژیم، شرایط جدید را جدی گرفتهاند و با زبان خود، دارند اعتراف میکنند که اوضاع منطقه و سوریه دارد به نفع محور مقاومت و به ضرر اسرائیل عوض میشود.
پس از سقوط «اف-16» نتانیاهو مدعی شد که قواعد بازی در سوریه تغییر نکرده است. به عبارت دیگر، نخستوزیر رژیم صهیونیستی هنوز در این اوهام به سر میبرد که هرچند در عرصه هوایی آسیبپذیر شده، ولی آمریکا در سوریه جانب اسرائیل را میگیرد.
درشرایطی که همه عالم و آدم از زبان سران واشنگتن شنیدهاند که آمریکا در حمایت از اسرائیل مداخله نخواهد کرد، اظهارات نتانیاهو برای آنها مضحک است و آنها میدانند که نخستوزیر رژیم اسرائیل مجبور است نقش بازی کند. حتی شخصی مثل «مایکل اورن» دستیار ارشد نتانیاهو اعتراف کرد که آمریکا دیگر نفوذی در سوریه ندارد و در چنین شرایطی، درخواست حمایت از واشنگتن، دیگر فایدهای ندارد!
البته، ضعف آمریکا در منطقه سالهاست که بر رژیم آلسعود هویدا شده است؛ ریاض در سال 2014 زمانیکه احساس کرد ازطریق حمایت از تروریستها نمیتوان نظام «بشار اسد» را سرنگون کرد، از آمریکا خواست یک حمله زمینی تمامعیار در سوریه ترتیب دهد و ارتش عربستان هم وارد میدان خواهد شد. این درخواست هرچند فوریت داشت ولی با مخالفت «باراک اوباما» رئیس جمهور وقت آمریکا مواجه شد. سعودیها وقتی این انفعال را مشاهده کرده بودند، از سر لجبازی، به سمت روسیه رفتند. هرچند به دلایلی که در اینجا جای پرداختن به آنها نیست، این گرایش رژیم آلسعود به روسیه ادامه نیافته است.
البته، بعید نیست که در همان سران رژیم اسرائیل هم به ضعف آمریکا در منطقه پی برده باشند، ولی فکر میکردهاند که میان اسرائیل و عربستان، تفاوت بسیار است و ممکن نیست که آمریکا تحت هیچ شرایطی، اسرائیل را رها کند.
واکنش همپیمانان سوریه
اما، واکنش همپیمانان سوریه به اسرائیل، واضح و شفاف بود. اولا، اینکه در ماجرای سوریه، کمتر پیش آمده که فرماندهی همپیمانان سوریه به طور مستقل، بیانیه صادر کند و مقابل اسرائیل بایستد. فرماندهی اتاق عملیات همپیمانان سوریه در فردای سقوط جنگنده، با صدور بیانیهای اعلام کرد که هر گونه حمله جدید اسرائیل را بیپاسخ نمیگذارد. جالب است که جنگندههای اسرائیلی برای اینکه سقوط اف- 16 را تحتالشعاع قرار دهند، چند بار تلاش کردند دست به عملیات بزنند، اما در مقابل پدافند ارتش سوریه و همپیمان این کشور، مجبور به فرار شدهاند.
در این میان، «شیخ نعیم قاسم» معاون دبیر کل حزبالله لبنان نیز گفت، سقوط جنگنده اسرائیلی نشان داده که قاعده درگیری و تجاوز بدون پاسخ پایان یافته است. در هر صورت، رژیم صهیونیستی اکنون دو گزینه پیش روی خود بیشتر ندارد؛ یا یک حمله هوایی بزرگ را در سوریه ترتیب دهد تا ماجرای سقوط جنگنده تحتالشعاع قرار گیرد و یا به تجاوزات و شیطنتهای خود در سوریه پایان دهد و خفت پذیرش شکست را بر خود هموار کند.
جمعبندی
جمهوری اسلامی ایران به همراه جبهه مقاومت طی سالهای اخیر و در سایه فعالیتهای گسترده رسانهای، توانسته است در حوزه «جنگ نرم» بر دشمن و محور مقابل غلبه کند. به عبارت دیگر، اکنون همه میدانند که عربستان در یمن کودککشی راهانداخته و جنایت میکند. همه میدانند که «داعش» پدیدهای آمریکایی بوده و مهمتر از آنها، همه میدانند که رژیم اسرائیل در منطقه و نوار غزه مرتکب جنایت علیه بشریت شده است. بدین ترتیب، حمایت افکار عمومی در جهان از محور مقاومت در حال گسترش است و این یعنی پیروزی در جنگ نرم. حوزه «جنگ سخت» را اگر به «جنگ سخت متعارف» و «جنگ سخت غیرمتعارف» تقسیم کنیم، باید بگوئیم که پس از ماجرای سقوط جنگنده اسرائیلی، محور مقاومت در جنگ سخت متعارف با رژیم صهیونیستی، به وضعیت متوازن رسیده و این توازن به تدریج در جال تغییر و غلبه یک طرف (محور مقاومت) برطرف دیگر است.
اما، در اینجا ورود به بحث جنگ سخت غیرمتعارف اصولا موضوعیت ندارد، چون دست زدن به این جنگ، حکم خودکشی را دارد و به همین خاطر، احتمال وقوع جنگ سخت در منطقه، اصولا منتفی است. طبیعی است که در ابتدای وقوع جنگ سخت، هرکس که بخواهد آن را شروع کند، در ارتباط با نوع و توان واکنش طرف مقابل، تامل میکند و از پیش مجبور است، رفتار مقابل را بسنجد. این سنجش، کار آسان و دقیق نمیتواند باشد. لذا، طرفین مجبور هستند قاعده بازی را رعایت بکنند و از حد نبردهای متعارف پا را فراتر ننهند.
بدین ترتیب، چیزی که به اصطلاح روی میز میماند، جنگ متعارف است. رژیم صهیونیستی و آمریکا به دلایلی مثل روحیه ضعیف نظامیان، هزینه بالای یک نبرد جدید، اتحاد جهان اسلام و قدرت فزاینده جبهه مقاومت، از نبردهای رودررو پرهیز خواهندکرد.
در شرایطی که جنگهای سخت منتفی است، احتمالا از این پس بازار جنگ نرم، جنگهای روانی سایبری با هدف تغییر از درون، مذاکره، تهدید به ابطال توافقات سابق (مثل برجام)، ایران هراسی در بین اعراب، نبرد ایدئولوژیک، تحریم، ایجاد شکاف در درون جبهه مقاومت (مثل زمینهسازی برای گروکشیهای سیاسی و دامنزدن به شکافهای اجتماعی در عراق)، ایجاد اختلال در روند صلح سوریه و همه مواردی که در این حوزه میگنجند، طی ماههای آتی شدت خواهد گرفت.