ناکارآمد جلوه دادن نظام/ خروجی مدیران ناکارآمد
علی اکبری
فردی که در نظام اسلامی خود را برای تصدی یک منصب پیشنهاد و عرضه مینماید و یا از سوی دیگران چنین پیشنهادی به وی داده میشود در گام نخست باید بسنجد که آیا شرایط لازم برای تصدی آن منصب را دارد یا خیر و آیا در عین داشتن شرایط اولیه، توانایی برای پیشبرد آن امر را در خود میبیند؟ هدف او از تصاحب آن منصب چیست؟ جمعآوری جیفه دنیا برای خود یا انجام تکلیف و خدمت به خلق خداوند متعال؟ بر همین اساس نمونههایی را شاهد بودهایم که مسئولیتی به فرد پیشنهاد شده و فرد به واسطه دقت و ملاحظه موارد فوق، از قبول آن استنکاف ورزیده و شخص دیگری را که از خود لایقتر میدانسته برای تصدی آن مسئولیت پیشنهاد داده است.
اکنون اما به نظر میرسد شاهد ظهور رویکرد جدیدی در عرصه مدیریتی کشور هستیم. رویکردی که هرچند فاقد کثرت نفرات است اما میتواند بسیار خطرناک باشد. رویکردی که نه بر اساس مدل اسلامی عمل میکند و نه بر مبنای مدل غربی. مدلی که در آن افراد برای جلب آراء مردم و کسب منصب، به دروغ موضوع خدمت به مردم و تلاش برای پیشرفت و آبادانی را مطرح میکنند لیکن نهتنها از ابتدا برای این امر طرح و برنامهای نداشتهاند بلکه اساساً به دنبال چنین هدفی نیز نبودهاند و پس از کسب قدرت نیز اصولاً مسئولیتهای خود را انکار مینمایند. تصدی منصب، هدف اصلی است و با توجه به رسیدن به این هدف، دیگر موضوعی به نام خدمت به مردم و یا انجام مسئولیتی که بر عهده آن صاحبمنصب است، محلی از اعراب ندارد. افراد مسئولیتناپذیری که از مدیریت، فقط پرستیژ و پز دادن و کسب عنوان و القاب را میشناسند و هیچ کار شایسته و بایستهای را از ایشان نمیتوان مشاهده کرد. افرادی که در هنگام بروز ناکامی به دلیل عدم انجام تعهدات و کارهایی که قاعدتاً بر عهده ایشان بوده است همه را مقصر شکستها و ناکامیها میدانند جز خود را.
این قشر نوپدید، برای کسب قدرت حاضر است میلیاردی هزینه کند و هیچ نگرانی از بالابودن این هزینهها نداشته باشد چرا که توقع دارد که در هنگام کسب آن منصب، با استفاده از رانت و... آن هزینه را جبران خواهد کرد. پس از کسب منصب و مسئولیت، در هنگام بحرانها، آنها را در سفرهای تفریحی و بازرگانی میبینیم و در هنگام تقسیم امکانات، در نفرات اول صف. هزینههای هنگفت برای خرید اقلام تجملی و بعضاً هیچ و پوچ میکنند و در همان هنگام به نذورات مردم که برای هیئات مذهبی با عشق و علاقه نثار مینمایند و یا هزینههایی که مردم برای سفر اربعین پرداخت میکنند ایراد میگیرند که آیا با این پول نمیشود فلان مشکل را حل کرد؟ اما به راستی با این قشر نوظهور نوکیسه که خود را به نظام اسلامی منتسب مینماید، چگونه باید برخورد کرد؟ قشری که مردم مستضعف را ننگ جامعه میداند و از همسفره و همقدم شدن با آنها، ننگ و عار دارد. حرمت زیردست و مردم ضعیف را رعایت نمیکند و با تکبر و نخوت با ایشان برخورد مینماید. ذلیل ثروتمندان و اشراف است و برای آنکه گوشه چشمی از ناحیه ایناشراف به ایشان شود، حاضر است هر ذلتی را پذیرا باشد و آن ذلت را عین عزت تلقی کند.
این سؤال مهمی است که به نظر میرسد نخبگان کشور باید جواب شایستهای برای آن جستوجو کنند چرا که با توجه به مختصات نظام اسلامی، برای مقابله و خشکاندن ریشه این انحراف از دامن نظام اسلامی باید برخورد حکیمانه و مدبرانهای را در پیش گرفت. این افراد هرچند تعداد اندکی باشند لیکن اگر با آنها برخورد نشود و سبک منش و زندگی ایشان، باب شود، دیگر امکان پالایش ایشان وجود نخواهد داشت. این افراد خود را نه کارگزاری از نظام که خودِ نظام فرض میکنند و معتقدند که برخورد با آنها یعنی برخورد با نظام اسلامی! بر همین اساس این موضوع را القا مینمایند که برخورد با آنها به منزله تقابل با نظام است و در مقابل اعتراض به ایشان، فرد مقابل را متهم به مخالفت با نظام کرده و انگ ضدانقلاب را به ایشان میزنند. جالبتر اینکه در مواقع دیگری که خود ایشان سخن بر زبان میرانند به گونهای سخن میگویند که اگر نام نویسنده و گوینده مشخص نباشد، این باور را به ذهن متبادر میسازد که این سخنان از زبان یک فرد ضدانقلاب و یا فردی از اپوزیسیون خارج از کشور بیان شده است.
این مدیران ناکارآمد پرادعا، تلاش دیگر مدیران و مجریان متعهد و فعال در عرصه خدمت به مردم را نیز به حاشیه برده و پنهان میسازند به گونهای که این باور در ذهن مخاطب تقویت شود که تمام مدیران نظام اسلامی، از جنس همین مدیران ناکارآمد هستند و کمکم این نتیجهگیری کلی توسط مردم انجام شود که در نظام اسلامی نمیتوان مدیر کارآمد و شایستهای را یافت و در انتها مردم باور کنند که نظام اسلامی کارایی و کارآمدی نداشته و باید به مدلهای غیر اسلامی (شرقی یا غربی) رجوع کرد. جالب اینکه در همین مقطع نیز، آن مدیران ناکارآمد، سخن از ناتوانی داخلیها از مدیریت گفته و بااشاره ناقص و هدفمند به برخی پیشرفتهای کشورهای دیگر، پیشنهاد الگوبرداری از مدلهای ایشان و واردات مدیر را سر میدهند. تو گویی که این آقایان قصد دارند که کشور را در مسیر پیشرفت قرار دهند لیکن چون دیگران توان همراهی و درک نظرات عالی! ایشان را ندارند، نمیتوانند اهداف خود را پیاده سازند و نظام اسلامی، مانعی برای پیشرفت کشور و مردم است. برای مقابله با این گروه از مدیران ناکارآمد چند اقدام باید انجام شود:
1- با برشماری نمونههای متعدد از پیشرفتهای کشور که با مجاهدت افراد بیادعا و بعضاً گمنام در عرصههای مختلف حاصل شده است، ادعای ناتوانی جوان و مدیر ایرانی در اداره کشور را باطل ساخته و برای افکار عمومی این واقعیت اثبات شود که ایرانی جماعت از اداره امور ناتوان نیست بلکه این آقایان پرادعا هستند که ناتوانی خود را به کل مدیران تعمیم میدهند. پیشرفتهای کشور در حوزههای موشکی، هستهای، نانو، پزشکی، سلولهای بنیادین و... از همین جنس است. حتی در موضوعات مشترک نیز عملکرد افراد متفاوت است شاید موضوع برف اخیر در کشور یکی از این مصادیق باشد. مشکلاتی که رخ داد در همه جای کشور به یک اندازه نبود. بسیاری از مدیران و مسئولان بخشهای مختلف کشور برای عبور از این مسئله، به صورت جهادگونه عمل کردند تا کمترین مشکل برای مردم ایجاد شود و برخی دیگر از همان قماش مدیران اندک، از مقصر بودن ابر و باد و مه و خورشید و فلک برای توجیه وضعیت سخن گفتند و هیچاشارهای به قصور و تقصیر خویش در این ماجرا ننمودند.
2- این موضوع ارتباطی با عناوین جریانات سیاسی ندارد. دعوای اصولگرا و اصلاحطلب و امثالهم، ربطی به این ماجرا ندارد. این طیف از مدیران ممکن است در هر حزب و جناح و قوهای حضور داشته باشند. نگارنده مخالفتی با جریانات سیاسی و تفاوت دیدگاههای ایشان ندارد لیکن هر جریانی اگر در مسیر انقلاب و به عنوان عناصر خودی خود را تعریف میکند، باید با این طیف از مدیران در حزب خود مقابله کند. اگر مردم نیز با مدیری که متعلق به جریان سیاسی ایشان است مخالفت بحق و درستی داشتند، جبههگیری حزبی نباید علیه مردم انجام شود.
3- یکی از مهمترین مصادیق امربهمعروف و نهی منکر، مقابله با این طیف از مدیران است. برخی موضوعات جزئی که برای اجرای این دو اصل الهی مطرح میشوند، بعضاً از جانب همین مدیران ناکارآمد برای غافل ساختن مردم از موضوع اصلی مطرح میگردد. اینکه یک نماینده که با رأی مردم انتخاب شده است به خود اجازه میدهد هواپیمایی را معطل خود کند، مدیر دیگری از رانت دولتی خود استفاده کرده و به ثروت میلیاردی برسد، مدیر دیگری بدون حضور در محل کار، حقوق میلیونی دریافت کند و آقای دیگری که به واسطه دریافت نامشروع از بیتالمال کنار گذاشته شده است، ذخیره نظام خوانده شود، آقایی به مسافرت خارجی خود بنازد و مدیران دیگری در مقابل متراژ پایین خانه مردم در قیاس با کاخهایی که خودشان در آن سکونت دارند، از القاب سخیف استفاده کند، تنها نمونههایی از سخنان و عملکرد این مدیران ناکارآمد است که باید با امربهمعروف و نهی از منکر در مقابل آن ایستاد. در نظام اسلامی آنچه بر عهده مردم است، امربهمعروف لسانی و زبانی است و وظیفه برخورد، با حکومت است. قوه قضائیه و دیگر ارکان حاکمیت باید مدافع و حامی آمران به معروف و ناهیان از منکر در این عرصه باشد و آنچه مردم بحق به عنوان مصادیق این دو اصل در اقدامات این مدیران ناکارآمد برشماری میکنند، پیگیری نمایند.
4- هر دولتی که با رأی مردم بر سر کار میآید، دولت مشروع است و باید برای پیشبرد اهداف به آن کمک کرد لیکن بخشی از وظیفه بر عهده خود دولت است و نمیتوان از دیگران توقع داشت مسئولیت ذاتی دولت را بر عهده بگیرند. دولت مستقر نباید کمکاری و بیاعتنایی خود به مسائل اصلی معیشتی مردم را به موضوعاتی ارتباط دهد که هر شنوندهای را به تحیر بیندازد. آنها که توانایی سخن گفتن دارند بسیارند لیکن وظیفه دولت، اجرای قوانین است و اگر قرار بود برخی آقایان مجری، نقش کلام درمانی بر عهده بگیرند، چرا در منصب اجرایی حضور دارند؟ اگر مسئولی توانایی کار ندارد و به تعبیر معاون اول ریاستجمهور، آویزان شده است نباید بگوییم که «باید با او برخورد شود» بلکه باید اقدام نمود و بعد گفت «با فلان مدیر که کارایی نداشت، برخورد شد» مماشات با مدیران ناکارآمد و بعضاً تقدیر از این ناکارآمدان، ارتباطی به توطئه دشمن یا جناح رقیب و حریف ندارد.