سی و ششمین جشنواره فیلم فجر – 3
اصلا موضوع چیست؟!
سعید مستغاثی
معمولا جشنوارههای فیلم که بهنام شهر یا مکانی منتسب نبوده و با موضوع خاصی نامیده میشوند مانند جشنواره فیلمهای هراس، علاوه بر اینکه موضوع یاد شده به عنوان سرمشق در تمامی گزینشها و انتخابها و برگزیدهها در نظر گرفته میشود، در هر سال نیز متناسب با آن موضوع، تم یا درونمایه ویژهای مربوط به مسائل مبتلابه روز برای فیلمهای انتخابی درنظر میگیرند. این خصوصیت حتی درباره جشنوارههای غیرموضوعی منتسب به شهر یا مکان خاص هم معمولا رعایت میشود. مثلا دو سال پیش موضوع اصلی جشنواره فیلم لندن درباره زنان بود یا سال گذشته موضوع اصلی جشنواره فیلم کن به معضل مبتلابه روز غرب یعنی تعرضات جنسی اختصاص داشت و حتی جوایز اسکار نیز با آن گستردگی و وسعت انتخاب فیلم و داوری و... همهساله براساس درونمایه و تم خاصی که به مسائل روز بستگی دارد، به برگزیدگانش جایزه میدهد.
اما متاسفانه جشنواره فیلم فجر نه تنها با موضوع منتسب به آن یعنی«فجر انقلاب اسلامی» کاری ندارد بلکه حتی بنابر مسائل روز نیز تم یا درونمایهای برای دورههای خود انتخاب نکرده و باری به هر جهت هرآنچه به دست میآید را در سبد مسابقهاش میگنجاند! از سوژههای به شدت دستمالی شده تاریخ گذشته تا موضوعاتی که اساسا معضل جوامع غربی است تا قصههای تکراری بیخاصیت تا فیلم دفاع مقدس و ضد دفاع مقدس و...
یعنی نه تنها سینمای ایران بلکه جشنواره مزین به نام مبارک فجر انقلاب اسلامی نیز بیخیال آن است که امروز در این کشور چه میگذرد و ملت ایران در چه حال و روزگاری به سر میبرند، در هر صورت ساز خودش را میزند!
«چهارراه استانبول»
ضایع کردن یک فاجعه ملی
اینکه سینمای ایران تقریبا در سالگرد یک واقعه یا حادثه مهم به آن بپردازد، اتفاقی غریب است که به جز یک مورد، تقریبا در این سینما سابقه ندارد. ولی فیلم «چهارراه استانبول» در نگاه اول سعی کرده چنین تابویی را بشکند که حتی اگر از ماجرای آتشسوزی ساختمان پلاسکو به عنوان بستری برای درام خود استفاده میکرد، تا همینجا هم میتوانست کار قابل تاملی تلقی شود. اما وقتی فیلم بر پرده نقش میبندد و حدود 100 دقیقه با اثری مواجه میشویم که قصه اصلیاش یک طرف است و صحنههایی از حادثه پلاسکو در طرف دیگر، آن وقت متوجه میشویم که فیلمساز علاوه بر سوءاستفاده از فاجعه یاد شده، اساسا سوژه آن را ضایع کرده و به هدر داده است!
شاید اگر ماجرا با صحنه سوختن پلاسکو و تصور حبس شدن شخصیتهای اصلی فیلم در زیرزمین آن و اجتماع وابستگان آنها در مقابل محل حادثه تمام میشد، باز هم مسئله قابل اغماض بود و اثر لازم از یادآوری فاجعه پلاسکو (با کمک جلوههای ویژه نسبتا قابل قبول) را بر مخاطب میگذاشت. اما ادامه قصه و یک سوم انتهایی فیلم در واقع همه بافتههای کارگردان را پنبه کرده و هر آنچه تا آنجا تلاش کرده بسازد را به کل تخریب میکند. از اینجاست که حتی صحنههای پلاسکو با تکرار بیش از حد، جلوههای ویژهاش را لو داده و آن شعارهای گلدرشت و بازی غلوآمیز مهدی پاکدل (که در نقش سرپرست آتشنشانها ظاهر شده) به تصاویری مزاحم بدل میشود و دریافت اینکه آن کاراکترهای اصلی نیز همه را سر کار گذاشتهاند، در واقع به قول آلفرد هیچکاک همه پتانسیل تعلیق را در تماشاگر به باد میدهد. و به اینها اضافه کنید شعارهایی که درباره تولید ملی و یا علیه شهردار سابق داده میشود که فیلم را اساسا از قالب فیلم به یک میتینگ سیاسی بدل میسازد! در آخر تماشاگر میماند که خب! حالا که چی؟! از آن همه تعقیب و گریز و قمار و زد و خورد و تصاویر یک مشت آدم درب و داغان مالباخته بیچاره چه موضوعی قرار است مطرح شود؟!
«بانو قدس ایران»
مستند یا خیالات و اوهام؟
اینکه واقعا فیلم «بانو قدس ایران» تا چه حد مستند بوده و تا چه حد چینشهای خیالات و بافتههای فیلمساز را دربرگرفته، پرسشی است که با تماشای فیلم به سمت وجه دوم سنگینی میکند. مصطفی رزاق کریمی ظاهرا قرار بوده با استفاده از اسناد و گفتوگوهای شفاهی روایتی از زندگی همسر امام خمینی (رحمهالله علیه) را جلوی دوربین ببرد و در این مسیر از مخزن و آرشیو غنی موسسه تهیهکننده فیلم یعنی «عروج فیلم» وابسته به «موسسه حفظ و نشر آثار امام خمینی» بهرهمند بوده است. اما متاسفانه موسسه فوق که پیش از این هم در ساخت فیلم «فرزند صبح» درباره زندگی خود حضرت امام، بدون استفاده از اسناد معتبر و تنها با تکیه بر اوهام به تحریف زندگی امام پرداخته بود، این بار نیز گویا اسناد معتبری در اختیار سازنده فیلم «بانو قدس ایران» قرار نداده است. مثل یکی از کتابهای سالهای اخیر این موسسه درباره همسر امام به نام «یک قرن زندگی پرماجرا» که حتی در عنوان کتاب نیز ذکر شده بود براساس «خاطرات و خیال»!
در فیلم «بانو قدس ایران» به جز ذکر خاطرات برخی نزدیکان همسر امام که به طرز ناشیانهای توسط کارگردان دستچین شده، نریشنی ظاهرا شاعرانه وجود دارد که وانمود میشود از خاطرات مرحومه خدیجه ثقفی گرفته شده ولی در ادامه مشخص میشود، برای نریشن و گفتار یاد شده، هیچ سندی وجود نداشته و آن هم براساس خیالات و اوهام به رشته تحریر درآمده و حتی از سخنرانیهای امام، اساس و محور حرفها حذف شده و جملاتی گزینش میشود که بیشتر به سلائق وادادگان امروز انقلاب شبیه است! اینچنین در فیلم به اصطلاح مستند یاد شده، شخصیت همسر امام کاملا در مقابل امام و متضاد و مخالف با ایشان نمایانده میشود به گونهای که حتی این تصور برای تماشاگر بیاطلاع پیش میآید که امام چه ظلمی در حق همسرشان روا داشتهاند!
این درحالی است که حتی روایت نزدیکان امام و از جمله برخی اشخاصی که در فیلم یاد شده مورد مصاحبه قرار گرفتهاند و البته نوشتهها و مکتوبات و حتی نامههای امام و همسرشان، حکایت از همراهی و همگامی بانو خدیجه ثقفی با امام در تمام مراحل مبارزه دارد. اما جناب فیلمساز فارغ از تمامی واقعیات یاد شده و البته برخلاف ساختار یک مستند تلاش دارد تا به مخاطبش حقنه کند که بانو قدس ایران فقط از طبقه اشراف و عاشق تهران بوده، زبان فرانسه میدانسته و با روحانیت و قم و نجف هم به شدت مخالف بوده است! تقریبا در سرتاسر فیلم بارها و بارها سعی شده تا از زبانهای مختلف و به روایتهای گوناگون این دو سه موضوع به تماشاگر شیرفهم شود تا جایی که فیلم مستند یاد شده به یک فیلم تبلیغاتی شبیه میشود و در مقابل این القای زورکی، بسیاری از اسناد و لحظات و روزگار بانو قدس ایران مغفول میماند.
«لاتاری»
از قیصر تا Taken
فیلم «لاتاری» میتوانست در ادامه آثار قبلی محمدحسین مهدویان تلقی شده و همان نگاه انقلابی و مردمی را پیش ببرد اگر نیمه اول آن حذف یا نهایتا به یک مقدمه 10-15 دقیقهای تبدیل میشد. اما فیلم «لاتاری» آشکارا دو فیلم به نظر میرسد یعنی در واقع تا دقیقه 75 یک داستان روایت میشود با چند حالت دراماتیک و از دقیقه 75 که تماشاگر میرود تا به خیال اواخر فیلم روی صندلی خود نیمخیز شود، با کشیده شدن ماجرا به دبی، تازه فیلم اصلی شروع میشود!
فیلم با تیپهایی عشق آمریکا به سبک و سیاق فیلم «ممل آمریکایی» آغاز شده و سپس به ورطه عشقهای ناکام دختر پسری دهه 50 مانند فیلمهای فرزان دلجو از جمله «ماهیها در خاک میمیرند» و «شب غریبان» و «یاران» میرسد تا وقتی که دختر خودکشی کرده و برادرش نیز عاجز از انتقام است و حالا پسر ناکام به سبک و سیاق «قیصر» وارد ماجرا شده که این قیصربازی با حضور چاقوی دسته زنجانی تا خود دبی نیز امتداد مییابد!
اما نیمه دوم یعنی از همان دقیقه 75 اگرچه فضای فیلم شبیه فیلم Takenو یا فیلم و سریال Human Trafficking میشود اما به هرحال موضوع اصلی شروع شده و تازه تماشاگر متوجه میگردد که قضیه از چه قرار است! موضوع دخترانی که برای کار یا مدلینگ و مانند آن در دام باندهای مافیایی قاچاق انسان افتاده و به کشورهای عربی جنوب خلیجفارس فرستاده شده و در آخر یا طعمه شیوخ پولدار عرب و حرمسرای آنها شده و یا به فساد و فحشا کشیده میشوند. آنچه در فیلم مستند «پول و پورن» نیز با استفاده از تصاویر و شخصیتهای واقعی، روایت شده بود.
به هرحال تا همینجا هم میتوان از احساس مسئولیت و تعهد فیلمساز و تهیهکننده آن، تقدیر کرد. حضور انقلابیون باسابقه که در دو فیلم قبلی مهدویان نیز پیشگام جنگ با صدام و منافقین دیده شده بودند، این بار و در دهه 90 با نمایش تصویری جذاب و قوی از آنان در جبههای دیگر و در مقابله و نبرد با قاچاق و به فساد کشاندن دختران ایرانی میتواند ادای دین سینمای ایران به این سربازان دیرین انقلاب تلقی شود.