سرودهای برای دردهای مردم مظلوم یمن و بحرین
دریا(شعر)
علیمحمد مؤدب
دریا چه بق کرده است، دریا کودکانه است
بیحرف، بیجاشو و بیموج و ترانه است
ترسیده از چیزی مگر دریا کز اینسان
با موج موجش رعشههای بیبهانه است
شور است اما شوریاش از جنس اشک است
انگار از پلک زمین اشکی روانه است
با بادها هم شوق بازی کردنش نیست
دریا که چون مردابها نیلوفرانه است
امشب چرا جز لؤلؤ خونین ندارد
امشب چرا چون لختههایی بیکرانه است
در ساحل خونین آن سو دیده شاید-
شب را که گرم جستوجو – خانه به خانه – است
رگ موجهایش سوخته از بس که دیده
در نخلهاشان شعله سرگرم زبانه است
با ماهیان قرمز از دریا نگویید
دیگر نه آن دریای شعر عاشقانه است
از حیرت آلالههای ساحلش سرخ
دریا چه بق کرده است، بغضی جاودانه است
دریا چه بق کرده است، دریا کودکانه است
بیحرف، بیجاشو و بیموج و ترانه است
ترسیده از چیزی مگر دریا کز اینسان
با موج موجش رعشههای بیبهانه است
شور است اما شوریاش از جنس اشک است
انگار از پلک زمین اشکی روانه است
با بادها هم شوق بازی کردنش نیست
دریا که چون مردابها نیلوفرانه است
امشب چرا جز لؤلؤ خونین ندارد
امشب چرا چون لختههایی بیکرانه است
در ساحل خونین آن سو دیده شاید-
شب را که گرم جستوجو – خانه به خانه – است
رگ موجهایش سوخته از بس که دیده
در نخلهاشان شعله سرگرم زبانه است
با ماهیان قرمز از دریا نگویید
دیگر نه آن دریای شعر عاشقانه است
از حیرت آلالههای ساحلش سرخ
دریا چه بق کرده است، بغضی جاودانه است