kayhan.ir

کد خبر: ۱۲۱۸۳۶
تاریخ انتشار : ۰۳ دی ۱۳۹۶ - ۱۸:۲۹
به بهانه فیلم «انزوا»

سایـه یـک شـک


آرش فهیم

فیلم «انزوا» با دستمایه قرار دادن موضوع «شک» در پی تقدیس نهاد خانواده است. اما فیلمساز چه راه و روشی را برای هدف خوب و بزرگ خود انتخاب کرده؟ مرتضی علی عباس میرزایی، کارگردان فیلم «انزوا» برای نمایش دغدغه و حرفش در اولین فیلم بلند سینمایی خویش، به جای یک روش و تکنیک، مجموعه‌ای از ترفندها را استفاده کرده است. به همین دلیل هم اولین برداشت در برخورد با «انزوا» این است که تلاشی ساختارشکنانه برای نمایش مضمون شک و خیانت است که با افزوده شدن تم «غیرت» به نتیجه‌ای رهایی‌بخش و آرام‌کننده می‌رسد که همان ایمان خالص، پس از تردید است. اما افراط در استفاده از تکنیک‌ها وسبک‌های گوناگون باعث شده بخش‌هایی از فیلم با هدف این اثر در تضاد قرار گیرد. کارگردان سعی کرده تا متفاوت کار کند، اما این متفاوت نمایی بیش از آنکه از مسیر ایده‌های بدیع و فرم جدید صورت بگیرد، از طریق گردهم آوردن سبک‌ها و تجربیات دیگران اتفاق افتاده است. مهم‌ترین جذابیت و شاخصه «انزوا» ساختار منشور مانندش است. رد و سایه‌ای از هر آنچه در سینمای ایران و جهان گذشته را می‌توان در آن دید!
محور تماتیک فیلم جست‌وجو برای کشف حقیقت درباره یک زن است. یک مرد، نسبت به همسرش دچار شک و تردید است. همسری که از قید حیات رها شده و زنده نیست تا خودش توضیح بدهد و شک‌زدایی کند. تا اینجا «انزوا» شکل و شمایل یک تریلر ایرانی را دارد. یعنی مخاطب دچار این تصور می‌شود که در فضایی سنتی و وسط بازار و کوچه پس کوچه‌های جنوب شهر، یک درام جنایی و پر از گره و معما را تماشا خواهد کرد. اما مردِ فیلم، به سبک قهرمان‌های آثار کیمیایی و «قیصروار» در دل اجتماع خشمگین می‌زند. اما برخلاف قیصر، شک خودش را می‌کشد و به ایمان می‌رسد.
بزرگترین مشکل «انزوا» این است نوع نگاه این فیلم به جامعه و انسان‌ها به فیلمفارسی تمایل دارد. گویی فضاها و آدم‌ها از دورانی دور و قدیم به زمان حال سرایت کرده‌اند. همین هم باعث شده تا نوعی بی‌هویتی در شخصیت‌ها بروز پیدا کند. مثلا از یک طرف شخصیت محوری فیلم، مردی غیرتی و برخوردار از ظاهر متدین است اما همین مرد در ادامه وارد رابطه‌ای نامتعارف با یک زن دیگر می‌شود، آن هم در دورانی که هنوز عزادار همسرش است! افزون بر این، حوادث و رخدادهای داستان فیلم چفت و بستی با هم ندارند. چرا در اوج ماجراجویی و جست‌وجوی قهرمان فیلم برای رسیدن به حقیقت، ناگهان پای یک زن دیگر که عشق قدیمی مرد است پیدا می‌شود که این وسط از مرد داغدار فیلم، خواستگاری می‌کند!
منطق فیلم، به آثار بالیوودی شباهت دارد؛ فشل است و نمی‌تواند مخاطب را قانع کند؛ چرا مردم همه به اتفاق، درباره بانویی پاک و بی‌خطا، دچار ظن می‌شوند؟ این همه بدبینی به مردم، با کدام واقعیت بیرونی سازگار است؟
قهرمان‌پردازی فیلم هم هالیوودی به نظر می‌رسد. تیپ، حرکات هیستریک و حس انتقام‌جویی شخصیت اصلی فیلم، با بازی امیرعلی دانایی و اکشن‌بازی‌هایش، شبیه به فیلم‌های درجه سه هالیوود است. اما فیلم، ژست انقلابی هم می‌گیرد. مثل نمایی که در آن، شعار زیبای «بزرگترین مبارزه با آمریکا، خدمت به مردم است» در پس زمینه تصویر دیده می‌شود. نوعی حس عدالتخواهی و مبارزه‌جویی در فیلم جریان دارد.
برخی از لحظات، فیلم بین کمدی و تراژدی سرگردان می‌شود. مثل اولین سکانس حضور قهرمان فیلم و دو فرزندش در منزل یکی از اقوام و بگو مگوهایی که بین آدم‌ها رد و بدل می‌شود، معلوم نمی‌شود که قرار است مخاطب را بخنداند یا بگریاند! همچنین دوربین روی دست افراطی و تدوین پر پرش و ریتم بریده فیلم، تقلیدی از فیلم‌های شبه آوانگارد برخی فیلمسازهای جوان و به اصطلاح اجتماعی سال‌های اخیر سینمای ایران است.
این همه تقلید و دست مشق قرار دادن سبک‌ها و ژانرهای مختلف، شاید برای فیلم اول یک کارگردان، یک عیب بزرگ نباشد، اما عباس میرزایی اگر قصد تبدیل شدن به فیلمسازی تأثیرگذار در فضای سینمای ایران را دارد، باید سبک و سیاق خاص خود را کشف و به نمایش درآورد.