kayhan.ir

کد خبر: ۱۲۱۶۲۹
تاریخ انتشار : ۳۰ آذر ۱۳۹۶ - ۰۰:۰۵

بگو که یوسف زهرا به خانه برگردد(چشم به راه سپیده)


باران دیده‌ها
دیده‌هامان ز فراق است که بارش دارد
قلب‌ها از تپش عشق تو لرزش دارد
چشم پر خون من هر سال ز دوری و فراق
روزهایی که نبودید شمارش دارد
گرچه از غصه دوری شما می‌سوزیم
فکر یک لحظه وصال است که ارزش دارد
امیر فرخنده
برگرد که …
 با ایــن دل بی‌قرار خیلـی سخت است
جا مانـدنمان ز یار خیلـی سخت است
تــو درد فــراق دیده‌ای، می‌دانی
بــرگرد که انتظار خیلـی سخت است
محمد کاظمی‌نیا
گل وصال
آنان که گل وصال تو می‌بویند
در سهله و جمکران تو را می‌جویند
هنگام قنوت در مصلای نماز
عجل لولیک الفرج می‌گویند
هادی لک
قلب بی‌قرار
فقط نه صبحِ من از ابرهای تار پُر است
 گلویِ جاده هم از بُغضِ انتظار پُر است
 بیا كه زردی پائیز با تو بی‌معناست
 چرا كه عهدِ تو از سبزیِ بـهار پُر است
 اگر كه دفترت از خاطراتِ من خالیست
 میان دفتر من از تو یادگار پُر است
 به‌خاكهای مسیرت نگاه كن گاهی
 كه زیرِ هر قدمت قلبِ بی‌قرار پُـر است
 مـگیر خُرده اگر مُنتَصب شدیم به تـو
 چرا كه دور و برِ گُل همیشه خار پُـر است
 مرا برای خودت كن به خَلق وا مگذار
 دلِ خرابِ من از دستِ روزگار پُـر است
 برای جدِّ تو كم‌ گریه می‌كنم آقـا
 ز بسكه آینۀ قلبم از غبار پر است
 چگونه یادِ تو از خاطرم گُذر نكند
 كه لحظه لحظه‌ام از لطفِ بی‌شمار پُر است
 پس از دعایِ فرج كربلاست حاجتِ ما
 و در سرِ همه سودای آن مزار پر است
محمد بیابانی
این جمعه
اگر به راه تو مژگان ديده ‌تر گردد
تمام دشت اميدم پر از ثمر گردد
به گوش باد صبا خوانده‌ام كه اين جمعه
بگو كه يوسف زهرا به خانه برگردد
مجید قاسمی
امیر غریب
یا رب خودت مواظب شاه غریب باش
او را ولی و ناصر و کهف و حبیب باش
ما زخم می‌زنیم به او با گناهمان
یا رب خودت به زخم دل او طبیب باش
او آخرین امید دل خلق عالم است
یا رب خودت مراقب اَم ُیجیب باش
تا آن زمان که دولت او گردد استوار
یا رب نگاهبان امیر غریب باش
از آه عشق یک مَهِ دُردانه مانده است
یا رب مواظب پسر نور و سیب باش
ما مرد استقامت و یاریش نیستیم
تنهاست شاه ما، تو برایش مُجیب باش
یا رب مراقب دل پر داغ و خون او
وقتی که خواند روضه خدالتریب باش
مجید خضرایی
سر ناقابل
برای آمدنت گرچه چشمِ دنیا هست
به خاک پا مگذاری که دیده ما هست
اگرچه باز گذشت و نیامدی امروز
دوباره وعده به دل می‌دهیم فردا هست
شنیده‌ایم که هستی تو، ما نمی‌بینیم
وگرنه ماه جمالت همیشه پیدا هست
برای آنکه به زیر قدومت اندازیم
هنوز یک سَرِ ناقابلی به تنها هست
نگو چو قطره‌ای افتاده‌ایم از چشمت
دَرون وسعتِ قلب تو تا اَبَد جا هست
برای مرهم زخمش اگرچه فاطمه نیست
ولی هنوز جراحات قلب مولا هست
خدا کند که ببینیم آن دَمی را که
مدینه هست و تو هستی و قبر زهرا هست
اگر به رفتنِ تا کربلا مجالی نیست
همیشه کرببلا در میان دلها هست