به یاد مرحوم حاج حسن شایانفر
به خاطر نگرانیهای مردی که نشناختیمش...
سعید مستغاثی*
اولین بار و یکی از معدود دفعاتی که حاج حسن شایانفر مقابل دوربین تلویزیون نشست، در مهرماه 1386 و برای مجموعه مستند «راز آرماگدون» بود. اگرچه دو بار دیگر نیز برای فصلهای بعدی همین مجموعه بر سرمان منت گذارد و در قاب تلویزیون قرار گرفت. مجموعهای که با راهنماییها و همت بی پایان همین حاج حسن، پایه و بنیادش گذارده شد و در 4 سری و 104 قسمت تولید شد و دادوهوار خیلی از دشمنان این کشور و ملت را که حقیقت خودشان یا اعوان و انصار و یا اسلاف و اجدادشان در این مجموعه بیان شده بود، درآورد!
وقتی در آن روز گرم تابستان سال 86 در آن دفتر کوچک حاج حسن که دور تا دورش را قفسههای پر از کتاب فرا گرفته و روی میز و طبقههایش هم تا ارتفاع زیادی کتاب و پوشه و کاغذ و مجموعه اسناد چیده شده بود، برای گرفتن راهنمایی و نشانههای راه و چاه، با او به گفت و گو نشستم، هنوز خیلی چیزها را از موضوع مجموعه نمیدانستم.
حدود یک سال قبلترش یعنی اواخر شهریور 1385 بود که حاج حسن از علاقه و شوقی که برای تحقیق و پژوهش درباره تاریخ انقلاب اسلامی و نهضت امام نشان میدادم، اصرار داشت به کارهای ماندگار نوشتاری و تصویری درباره این تاریخ و قرار بود درباره تاریخ انقلاب و البته از زاویهای نو و با تکیه براسناد آن طرف آبیها، مکتوبی ارائه نمایم.
اما در یکی از روزهای اوایل بهار 86 که در همان دفتر کوچک مینشستیم و گپ میزدیم، گفت که از تلویزیون به دنبال ساخت مجموعههایی مستند درباره تاریخ معاصر ایران و جهان هستند و با توجه به مجموعه مستندی که دو سال پیشتر درباره بخشی از تاریخ انقلاب به نام «محراب انقلاب» ساخته بودم، پیشنهاد داد که طرحهایی در این باب بدهم. اینچنین بود که نگارنده را به یکی از دغدغهمندترین مدیران رسانه ملی در شبکه خبر وصل کرد. این یکی از هنرهای تاثیرگذار مرحوم حاج حسن بود که آدمها و افراد دغدغهمند و دل مشغول انقلاب و اسلام را به همدیگر وصل میکرد و از دل این وصلها چه آثار و نتایج پربرکتی که در نیامد. اما فقط این نبود که وصل کند و بیخیال شود، بلکه پیگیری میکرد، راهنمایی میکرد، پا به پا میآمد و در واقع دستمان را میگرفت و پا به پا میبرد تا به آن سرمنزل مقصود برسیم.
در آن روز تابستانی بالاخره یکی از خون دل خوردنهای بیشمارش و این بار پس از سروکله زدنهای متعدد با من، یکی از همان طرحهای تاریخی در تلویزیون تصویب شده بود و حالا حقیر با کاسه «چه کنم چه کنم»، نزد حاج حسن آمده بودم. ناگزیر بایستی طرح مفصلی که درباره تاریخ انقلاب در دست تحقیق داشتم را کنار گذاشته و به سراغ این طرح تلویزیونی میرفتیم. حاج حسن همیشه میگفت که خیلی دیر شده و ما عقب ماندهایم. نسل دیروز و امروز خیلی موضوعات را نمیداند و طرف مقابل با تمام توان کار میکند و ما نشستهایم و کم کاریم.
از آن روز، حاج حسن با صبر و حوصله، الفبای تحقیق و پژوهش کار را به من آموخت و کتابها و منابع و اسناد بسیاری در اختیارم گذارد، کارشناسان متعددی را معرفی کرد که هر یک در حیطه خود استاد بودند اگرچه در گوشههای عزلت و گمنامی، اما وجب به وجب تاریخ این سرزمین که دیگران پنهان ساخته بودند را میکاویدند تا راهگشای نسل امروز و فردای این سرزمین باشد و از آنجا که خود حاج حسن از جنس همین افراد بود، اغلب را میشناخت. از همین روی خودش با تک تک آن اساتید و کارشناسان تماس گرفت و سخن گفت و اصرار کرد که در مقابل دوربین مجموعه مستند ما قرار بگیرند. برخی از آن محققان و پژوهشگران امروز در جوار رحمت حق آرمیدهاند؛ از مرحوم حلاج نیشابوری گرفته که چه منبع عظیمی از اطلاعات و دانش و معلومات بود تا مرحوم ابوالحسنی منذر که بالاخره راضی به گفت و گو نشد و تا مرحوم نمازی که تا آخرین روزهایش هم پای کار بود و از هیچ کمکی دریغ نکرد و حالا یک سالی است که خود حاج حسن هم در کنار آنهاست.
شاهد بودم که در موارد متعدد دیگر برای ساخت مجموعههای مستند تاریخی، به او مراجعه میکردند و حاجی از هیچ کمکی دریغ نمیکرد. منبع معرفی میکرد، راهنمایی مینمود، برای کمک کارشناسان و اساتید مختلف که میشناخت، پیگیری میکرد و در چند مورد هم نگارنده را فراخواند تا اگر کمکی از دستم برمیآید، انجام دهم.
بعد از آن بیماری سخت و مشکوک زمستان 89 تعریف میکرد در آن روزهای سخت ICU چه تعداد از همان دوستان مشهور و گمنام به دیدنش آمدند که امروز برخیشان دعوت حق را لبیک گفتهاند. با خیلیها از دوست و رفیق و نارفیق و دشمن ارتباط داشت و خیلیها او را میشناختند و به بهانههای مختلف تماس میگرفتند، به دیدارش میآمدند و با او مشورت میکردند. یک جوری سنگ صبور همه بود، اما با نارفیق و دشمن مرزبندی داشت. در روزهای پایانی آخرین بستریاش میگفت یکی از فتنهگران که زمانی با ایشان همکار بوده، از طریق فردی پیغام فرستاد و برایش آرزوی سلامتی کرد، اما او پاسخ داد که: «نمی شود تو هم آرزوی سلامتی برای دشمنان اسلام و انقلاب بکنی و با ایشان حشر و نشر داشته باشید و هم برای من پیام سلامتی بدهید» و همانجا آن پیغام را به خودش بازگردانده بود.
اما علیرغم همه اینها، حاج حسن شایانفر در گمنامی زیست و تحقیق کرد و نوشت و گفت و به آدمها یاد داد و آنها را به یکدیگر وصل کرد. دریایی از اطلاعات و معلومات بود ولی وقتی برایش از همان مطالب صحبت میکردی، به گونهای گوش فرا میداد که فکر میکردی هیچ نمیداند و بعد که خرده مطالبت را با انبوهی از اسناد و مدارک و شواهد و اطلاعات ریز و درشت کامل میکرد، تازه متوجه میشدی آنچه میدانستی، فقط ریگی از کوهی بوده است! مجموعه 60 جلدی «نیمه پنهان»، بخشی از همین دریای معلومات و اطلاعات حاج حسن بود که بدون نام و نشان و بعضا به اسامی دیگر منتشر شد. مجموعهای که ضمن ارائه روایت تازه و نو از تاریخ معاصر، به افشای واقعیات و حقایق افراد و جریاناتی پرداخت که اگرچه وابسته به بیگانه بوده و از آبشخور محافل معلوم الحال خارجی تغذیه میشدند ولی با چهرهای ظاهرالصلاح و البته با تسامح و تساهل برخی متولیان و مسئولان، در تبلیغات دولتی و غیر دولتی به بتهایی فرهنگی بدل گردیدند، آن گونه که گویی حق بزرگی بر گردن فرهنگ و هنر این مرز و بوم دارند! و حاج حسن با کتابهایش و باسخنرانیهایش و با مصاحبههایش، بساط همین افراد و جریانات وابسته را به هم میریخت. جریاناتی که یک تاریخ مصیبت و خودباختگی و هویت زدایی به این ملت و سرزمین تحمیل کردهاند.
سال گذشته و 5-6 ماهی پیش از رحلتش، وقتی در مصاحبهای مفصل با یکی از خبرگزاریهای داخلی، برای اولین بار با نام و اسم و رسم خود، براساس برخی از اسناد و نوشتهها به افشاگری رسانهای علیه همین افراد و جریانها پرداخت، برخی ضدانقلابیون فراری و البته رفقای داخلی آنها به غلیان درآمدند که از همه مضحکتر، اظهار نظر مغلوط و دست و پا شکسته و عصبی مسعود بهنود در «بی بی سی» بود که فقط توانسته بود بگوید «همه این حرفها دروغ است!» و معلوم نکرده بود کدام قسمت حرفها و چرا و راستش چیست؟!
حقیر توفیق داشتم که در برخی از کتابهای مجموعه «نیمه پنهان»، کمکی کرده و با راهنماییهای مرحوم شایانفر، مثلا سندی پیدا کنم، به جستوجوی تصویری برآیم، مطلبی بنویسم و ...و در طی آن گشت و گذارها، شاهد بودم که چگونه حاج حسن، برای تک تک مطالب تلاش میکرد تا اسناد و مدارک متقن و معتبر بدست آورده و در نوشتههایش ذکر کند. وقتی یک سند جدید موثق مییافت، خوشحالیاش را نمیتوانست پنهان کند که شاید با آن سند بتواند ماهیت فرد یا جریانی از دشمنان و معاندان اسلام و انقلاب را افشاء کند و عدهای یا نسلی را نسبت به آن آگاه سازد. بارها برای ذکر منابع و مآخذ نوشتهها در پانویسها، تذکر میداد که منابع را دقیق و جامع معرفی کنید تا نه فقط در صحت مطالب، شبههای بوجود نیاید، بلکه محققین و پژوهشگران نیز بتوانند برای آگاهی و علم بیشتر به سهولت، منبع مطلب را یافته و احیانا به مطالب جدید و تازهای بپردازند. شاهد بودم که چندین برابر مجموعهای که تا امروز منتشر شده، مطلب و نوشته و سند و حتی کتابهای آماده داشت ولی به دلیل برخی کاستیهای اسنادی، از انتشار آنها خودداری میکرد.
شاید اغراق نباشد ادعا کنم مجموعهای که با همه کاستیها و کمبودها و علیرغم در دسترس نبودن بسیاری اسناد به عنوان «نیمه پنهان» به چاپ رسید، یکی از معتبرترین و ماندگارترین منابع تاریخی مکتوب به شمار میآید که میتواند منبع مستندی برای پژوهش نسل امروز و آینده در زمینههای مختلف تاریخی باشد.
طرفه آنکه ما برای هر سطری که مینویسیم، نام خود را الصاق میکنیم اما حاج حسن، دهها کتاب و اثر علمی و دقیق و وزین در زمینه تاریخ ایران و انقلاب داشت، بدون آنکه نام و عنوانی از خود برآن بگذارد. دهها و صدها نفر همچون من را راهنمایی کرد و دستشان را گرفت و پا به پا تا دشتهای وسیع آگاهی و بصیرت برد، بیآنکه نشانی از خویش برجای بگذارد.
حاج حسن تا همین اواخر حیات پربرکتش و حتی در آخرین دیدارها و تماسهای تلفنی، ابراز نگرانی میکرد که خیلی ناگفتهها باقی مانده که نسل امروز باید بداند. در حالی که بسیاری از روایات تاریخی و غیر تاریخی از رسانههای بیگانه و برخی رسانههای داخلی، مملو از تحریف و دروغ و فریب پخش میشود، ما وظیفه داریم که حقایق را براساس اسناد معتبر و شواهد متقن بنویسیم و چاپ کنیم و انتشار دهیم. میگفت باید صفحات پاورقی کیهان را به انتشار اسناد اختصاص دهیم و حتی بدون شرح آنها را به چاپ برسانیم تا همگان از ماهیت بسیاری از افراد و حرکتها و مسائل روز اجتماعی و سیاسی و فرهنگی آگاه شوند. همه توصیهاش این بود که نگذارید این چراغ خاموش شود.
... و حالا انگار حاج حسن از درون قاب تصاویرش با ما حرف میزند. حالا او در عرش و در جوار رحمت الهی ما را نظاره می کند که با یادگارها و میراثش چه میکنیم. حالا بیش از 60 جلد کتابهای مجموعه «نیمه پنهان» و دهها جلد دیگر که به صورت تایپ شده و ویراست گردیده در میان انبوه کتابها و قفسههای آن دفتر محقر جای گرفته و مجموعههای مستند تلویزیونی همچون «راز آرماگدون» که مستقیما حاصل زحمات و نتیجه کار سالیان دراز مطالعه و تحقیق و پژوهش ایشان بود و صدها و هزاران مقاله، مطلب، سخنرانی و مصاحبه که در قالب کتابها و نشریات و محصولات رسانهای شاگردانش، عرصه فرهنگ و هنر این سرزمین را آبیاری کرده و میکند، همه و همه یادگارهای حاج حسن است.
گرامیشان بداریم که خون دلهای رادمردی از عرصه فرهنگ و دین هستند که تا آخرین لحظات زندگی پربرکتش برای تک تک صفحات آنها که منتشر شده بودند، تلاش میکرد و برای تداوم آنها که هنوز انتشار نیافته، نگران بود.
* کارگردان و مدیر اسبق
انجمن منتقدان سینمای ایران