kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۸۲۱۲
تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۳۹۶ - ۱۸:۵۴

شجاعت علمای نترس در اجرای امر به معروف و نهی از منکر


یکی از موضوعات آیات و روایات، مقایسه بین احکام از جهت شأن و تأثیراست؛ مثلا ولایت آن گونه است که به رسول خدا می‌فرماید اگر آن را ابلاغ نکنی «فما بلَّغتَ رسالته» یعنی در ۲۳ سال هیچ کاری برای ما نکردی.یکی از روایات ناظر به مقایسه بین احکام و مفاهیم دینی، روایتی است که می‌گوید اگر تمام عبادات در یک کفه ترازو گذاشته شود و امر به معروف و نهی از منکر در کفه دیگر مثل این می‌ماند که رطوبت نوک سوزن در برابر دریا گذاشته شود: کنفثَهًْ فی بحر لُجّی.
سخت‌ترین مرتبه امر به معروف
 در میان انواع امر به معروف و نهی از منکر نیزبازمقایسه شده و فرموده‌اند بالاترین نوع آن، کلمة عدل عند امام جائر است یعنی کسی بی‌پروا در برابر حاکم جائر حرف حق را بزند و او را نهی از منکر کند و از ارتکاب به منکروباطل بترساند، این نوع از امر به معروف و نهی از منکر، بسیار سخت و خطرناک است و در طول تاریخ فقط انسان‌های نابغه و نادر توانسته‌اند به آن عمل کنندوبه مقام یخشونه ولایخشون احدا الاالله برسند کأنّه این فریضه مال کسانی است که ذره‌ای ترس و تعلق در وجودشان نبوده و ترس را ترسانده‌اند، درجایی که معاویه می‌گوید هرکس به ما بگوید اتق الله گردنش را می‌زنم، حرف زدن دربرابراو بسیارخطری خواهدبود.
در رأس تمام این افراد نابغه حضرت سیدالشهدا(ع) قرار دارد که با شجاعتی بی‌نظیر و جرأتی غیر قابل وصف با تمام توان در برابر هردو طاغوت متعفن زمان خود ایستاد و از همه چیزش گذشت.
 بعد از عاشورا کسانی بوده‌اند که به حضرت سید الشهداء که به حق سید اهل اباء(آزادگی) نام گرفته اقتداء کرده و یک تنه به مخالفت با طاغوت زمان برخاسته‌اند. بسیار شایسته است که این افراد در مجموعه‌ای شایسته جمع‌آوری وبه نسل جدید معرفی شوند. در راس این شخصیت‌ها حضرت امام قراردارندکه با شجاعت و جسارت تمام در برابر دستگاه عفریت مستکبر ایستادند و فرمودند : والله به عمرم نترسیدم ،آن روز هم که مرا گرفته و می‌بردند آنها می‌ترسیدند، من به آنها دلداری می‌دادم. او متهورانه به شاه گفت اگر کارهای خلاف شرع خودت را جمع نکنی از مملکت می‌اندازمت بیرون!!!
مرحوم مدرس یکی دیگر از این شخصیت‌های حماسی است. او یک تنه در برابر رضاخان ایستاد در حالی که همه از او وحشت داشتند.رضاخان به اوگفت: سید؛ از جان من چه می‌خواهی ؟گفت می‌خواهم تونباشی !
آیت الله حاج آقاحسین قمی سومین شخصیت نترس است که رضاخان از دست او ذله ومجبورشداورابه عراق تبعیدکند. رضاخان هنگام تبعیداو چک سفید فرستاد ولی اونپذیرفت و برگرداند، ایشان بعداز فوت آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی به مرجعیت رسید ولی دوماه طول نکشید و با آرزوی مرگ، مرگ را در آغوش گرفت. ماجرا ازاین قراربود که بعداز فوت سیدابوالحسن اصفهانی دفاتر مرجعیت را در اختیار او قرار می‌دهند و او می‌بیند که در دفاتر شهریه، علاوه‌بر طلاب به بیوت نیزشهریه داده شده، بیت کاشف الغطا، بیت بحرالعلوم، بیت. می‌گوید سید راتخطئه نمی‌کنم ولی من نمی‌توانم چنین کاری انجام دهم، آنگاه به کربلا می‌آید و توسل می‌کند که خدایا اگر مرجعیت به دین من لطمه می‌زند فاقبضنی الیک سریعا (مرا زود به سوی خودت ببر) وبا استجابت دعا دو ماه بعد فوت می‌کند و مرجعیت به آقای بروجردی می‌رسد. آقای مشکینی می‌فرمودندکه در فوت او درخواب دیده بودند که ملائکه، آسمان را زینت کرده‌اند، علت را سؤال کرده بود گفته شده بود حاج آقاحسین قمی تشریف می‌آورند. درهرحال رضاخان آن گونه بود که وقتی به وزیر دادگستری خود، داور، گفت برو بمیر او رفت منزل و دق مرگ شد.
وقتی به رضاخان گفتند همدان به خاطر حاج ملا علی همدانی زیر بار کشف حجاب نمی‌رود، گفت همدان را با خاک یکسان می‌کنم، همدانی دیگر درست می‌کنم. افسران رضاخان آنچنان از او وحشت داشتند که در برابر امضای او ادای احترام می‌کردند. وقتی جنازه موهوم او را برای دفن به شاه عبدالعظیم آوردند، تلقین‌دهنده بیچاره در فقره اسمع افهم ترسید بگوید یا رضا و گفت یا اعلی حضرت!!! خلاصه سنبه او بسیار پر زور بود و علمایی که دربرابراوایستاده ونهی از منکرکردند، شاهکارنترسی بودند.
بی‌باکی شیخ محمدتقی بافقی در برابر رضاخان
 یکی دیگر از شخصیت‌های استثنایی که بدون ذره‌ای واهمه رضاخان را نهی ازمنکر کردمرحوم شیخ محمدتقی بافقی است. شیخ محمد تقی بافقی ذره‌ای به قدرت او وقعی نمی‌گذاشت و بطور مدام به او نامه می‌نوشت و با لحن قاطع و تند او را نهی از منکر می‌کرد. از آنجا که خط اوخوب نبود، اسم رضاخان را از صدر نامه حذف می‌کرد و به یک شیخی که خطش خوب بود می‌داد تا نامه را با خط خوب بنویسد سپس خودش اسم رضاخان را در صدر نامه می‌نوشت. آن شیخ که بعدا فهمیده بود نامه‌ها با خط او به رضاخان ارسال شده وحشت، تمام وجودش را گرفته بود!
رضاخان موسس حوزه را توبیخ کرده بود که چرا به این شیخ اجازه بی‌ادبی و جسارت داده است تا اینکه آقای بافقی شجاعت را به اوج رساند و صبر رضاخان تمام شد. ماجرا از این قرار بود که زن رضاخان با دختران خودش به صورت مکشفه در ماه رمضان در ایوان صحن آینه حرم حضرت معصومه(س) حاضر می‌شوند، هیچ کس در شهر جرأت نمی‌کند به او تذکر دهد، وقتی خبر به شیخ محمدتقی بافقی می‌رسد با کمال دلیری و شجاعت به صحن می‌آید و بر سر زن شاه فریاد می‌زند و نهی از منکر می‌کند، زن شاه خود را به دفتر تولیت می‌رساند و به رضاخان زنگ می‌زند که اگر تا دو ساعت خودت را به قم نرسانی و این شیخ را عقوبت نکنی من زن تو نیستم و اینگونه می‌شود که رضا خان در اسرع وقت با جمعی سفاک و هتاک به قم وارد می‌شوند و تمام طلبه‌هارا مورد حمله و ضرب و شتم و اهانت قرار می‌دهند و رضاخان شیخ محمد تقی را شخصا مضروب و با خود به تهران می‌برد و به شاه‌عبدالعظیم تبعید دائمی می‌کند.
طوبی لهم ثم طوبی لهم وحسن ماب
کانال رسمی آیت‌الله سید حسن عاملی
https://telegram.me/seyed_hasan_ameli