kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۶۴۷۷
تاریخ انتشار : ۲۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۸:۰۸
تأملاتی در تصویرسازی ماوراء و مفاهیم معنوی در سینما و تلویزیون- بخش آخر

انحراف در نمایش مقدسات


 
 محمدرضا محقق
در بخش قبلی این نوشتار، گفتیم که موضوع امر قدسی و ماورا در تصویرگری، حال چه در قالب سینما و چه تلویزیون سابقه‌ای طولانی دارد؛ سابقه‌ای تقریباً مماس با تاریخ سینما و حتی تولد سینما. و یادآوری کردیم که این امر در حوزه ژانر و گونه‌شناسی قابل توجه است و نیز نیازهای فطری و کشش درونی انسان به مقوله امر قدسی و ماوراء در این مسیر، جهت‌دهنده و قوا بخش است.
در طول سال‌های گذشته چه در سینما و چه در تلویزیون نمونه‌های متنوعی از آثار به اصطلاح ماورایی را شاهد بوده‌ایم؛ از «او یک فرشته بود» تا «کما» و «وقتی همه خواب بودیم» تا «یک تکه نان» و...
 ویژگی مشترک همه این آثار در این است که به جای فضاسازی خلاقانه و مبتنی بر جهان بینی فلسفی و درک و دریافت مماس با خرد، با کپی‌سازی دست چندم از آثار سینمای بدنه آمریکا، امور غیبی و ماورایی و متافیزکی در ساده انگارانه‌ترین راه و در دسترس‌ترین و راحت‌ترین نمود عینی، به تجسم و تجسد منتهی می‌شود و زمینی می‌گردد! آن هم در جامعه‌ای اسلامی با آن عقبه فلسفی و پشتوانه خرد و معرفت دینی.
فقط به عنوان نمونه به موردی ‌اشاره می‌کنیم و آن را با متون دینی و یادآوری‌های منتشر در منابع مذهبی می‌سنجیم.
در تعابیر دینی بزرگان و اولیای الهی ما بارها وارد شده است که شیطان در برابر مؤمن اتفاقاً بسیار خوار و ناتوان است و از او هیچ کاری برنمی‌آید. به طور مثال، طبق فرمایش نبی مکرم اسلام(ص): «ثلاثَةٌ عُصِموا مِنْ اِبْلِيسَ: الذَّاکِرُونَ لِلَّهِ وَ الْبَاکُونَ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَغْفِرُونَ بِالْأَسْحَار. اين سه دسته از اغواي شيطان در امانند: کساني که همواره در ذکر و به ياد خدا هستند، کساني که از ترس خدا گريه مي‌کنند و کساني که در سحرها (در نماز شب) از گناهان استغفار مي‌نمايند. (جامع احاديث‌الشيعه، ج ١٤، ص ٣٧٥)
این درحالی است که در یکی از این سریال‌های تلویزیونی - «او یک فرشته بود»- شخصیت روحانی فیلم وقتی در مقابل شخصیت شیطان که در یک زن حلول یافته بود! قرار گرفت، به‌طرز وحشتناکی به استیصال و وحشت افتاد و قلبش گرفت و از پای درآمد! این همان اتفاقی بود که برای دیگر شخصیت‌های داستانی هم رخ داد و در واقع هیچ تفاوتی میان روحانی داستان و سایرین، در مواجه با شیطان وجود نداشت!
در حقیقت مشکل از آنجا ناشی می‌شود که دو نقطه اصلی و به شدت تأثیرگذار و سرنوشت‌ساز در این حوزه که اتفاقاً باید نقطه قوت و قدرت فیلمساز باشد، در این دوستان، نقطه خلأ و ضعف و فقدان است.
یکی عدم درک و دریافت درست و استاندارد و حتی حداقلی از مقوله معرفتی و معنوی که قصد بیان هنری آن را ندارند؛ و به دنبالش عدم شناخت سینما به عنوان محمل بیان تصویری این درک.
شاید به همین دلیل است که در این گونه آثار سینمایی و تلویزیونی نه تنها دستاوردی معرفتی برای بیننده حاصل نمی‌شود بلکه تنها مضحکه‌ای از یادآوری‌های جنسی و مؤلفه‌های محرک شهوانی آنچنان‌که از قبل برای بیننده تعبیه و تدارک شده، تحویلشان می‌گردد.
لابد ماجرای سریال ماورایی و متافیزیکی و به شدت پند آمیز «هشت کیلومتر تا بهشت» و جریان آن کاراکتر دختر جوان که در افواه و فکاهه مردمان به تعبیر «روح دوست دختر» مشهور شده بود و مجموعاً موقعیتی فانتزی و در عین حال مضحک و جنسی را فراهم کرده بود به یاد داریم!
عجیب و محیرالعقول اینجاست که اگر در سینمای جهان امثال درایر و ازو و برسون و برگمان و از این دست فحول سینما و فلسفه و کسانی که می‌توان عنوان متفکر را برایشان به کار برد آن هم با دقت و وسواس و احتیاط وحشتناک خود وارد این حیطه می‌شوند، در ایران کسانی قدم در این عرصه می‌گذارند که هنوز باید مشغول یادگیری سینما و مشق کردن و تمرین‌های جوانانه باشند!
کسانی که از عهده ساخت یک درام ساده یا ملودرام ابتدایی برنمی آیند و هنوز قادر به درست تعریف کردن تصویری یک روایت رو راست و بدون پیچ و خم هم نیستند آنوقت وارد خطرناک‌ترین و یل افکن‌ترین عرصه هنر تصویر، یعنی سبک ماورایی و معرفتی و متافیزیکی یا آنچنان‌که ما در این نوشته آوردیم، سبک استعلایی و متعالی می‌شوند و امثال «هشت کیلومتر تا بهشت» و «او یک فرشته بود» تحویل مردم می‌دهند!
اما یکی دیگر از نکات مهم و قابل‌اشاره در این حوزه نوع تلقی عمومی است که در باب تصویرگری امر معنوی و معرفتی وجود دارد.
بسیاری از این به اصطلاح هنرمندان گمان می‌کنند معنویت و معرفت، همزاد و همراه بلاشک افکت‌های صوتی و تصویری عجیب و غریب، لوکیشن‌های خارق العاده، آدم‌های خاص و دود و نور و... و البته داستانی عجیب و «خاص» با ادا و اطوارهایی منحصربفرد است که باید با تدابیری بصری که عموماً کامپیوتری و تصنعی است به عرصه تصویر کشیده شود!
مثلاً وقتی بناست فیلم معناگرا بسازیم و از قدسیت و خدا و معرفت و... و چیزهایی از این دست حرف بزنیم باید برویم در بادیه و روستا و در کنار امامزاده و ترجیحاً با یک آدم خنگ و حواس پرت، با کلی ادا و اطوار بدوی، مخاطبمان را با همان کلیشه معروف و مأنوس همراه کنیم و کار را تمام!
در حالی که این تصور به کلی غلط و ابتر و ناکارآمد است؛ بخصوص در سینما و تلویزیون امروز جهان. چرا باید خدا را فقط در روستا و کنار امامزاده و با یک آدم مشنگ و با به تصویرکشیدن یک بدویت ناکارآمد به تصویر کشید؟ مگر در متن معرکه شهر، در مترو و ترافیک، در ازدحام نفوسی که امروزه جهان را مبتلا به خود کرده و در هر جا و هر موقعیت دیگری، خدا وجود ندارد؟! مگر خدا را فقط باید در دشت و روستا جست؟
این چه رویکرد سکولار و لائیکی است که برخی از هنرمندان محترم ما- البته احتمالاً بدون آنکه بدانند و بفهمندش و صرفاً مبتنی بر تکرار مکررات و با کپی کردن از روی دست دیگران- مدام در حال تکرارش هستند؟
متأسفانه دوستان هنرمند ما در ایران، معنویت و معرفت و توجه به امر قدسی و ماورا و چیزهایی از این دست را با ابتدایی‌ترین ادا و اطوارهای مضحک و دم دستی و به قول شهید آوینی با «عرفان‌های سیبیلی» و کاذب و عافیت طلبانه‌اشتباه گرفته‌اند!
این در حالی است که اندیشه اسلامی و هنر ایرانی و میراث غنی و سرشار مکتب فلسفی و معرفتی ما مملو از این‌اشاره‌ها و یادآوری‌های حکمی و عبرت‌آمیز و پندآموز است و مگر نه اینکه همه مقصد و مقصود هنر ماورایی و معرفت‌گرای اصیل، برای توجه دادن انسان به همین حقیقت غیبی و الهی است تا زندگی‌اش را از منجلاب مادیت صرف و گرفتار آمدن در مهلکه شیطان برهاند و خدایی شود.
در این نوشتار، محمل اصلی ما فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی بود که به این حوزه ورود کرده‌اند و نگارنده هم البته برای ایجاد فضایی هرچند فشرده، در ابتدا اندکی به زمینه‌ها و عقبه و فلسفه چنین رویکردهایی‌اشاره و سپس آسیب شناسی‌ای کلی مبتنی بر جزء نگری‌های مصداقی و موردی را برای خوانندگان عزیز تدارک دید.
به نظر می‌رسد این موضوع همچنان قابلیت تداوم و بررسی و نقد و نظر بیشتر داشته و بتواند محملی باشد برای به دست آوردن افق و تصویری واقعی‌تر از همه آنچه که ذیل عنوان فیلم دینی، سینمای ماورایی و با همه نقاط ضعف و قوت آنچه در ایران و چه در جهان در جریان است.