kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۶۰۷۰
تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۳۹۶ - ۱۸:۱۵
یادداشت دانشجویی

صادرات انقلاب به داخل!



*محمد زندی (فعال دانشجویی)
آیا تا به حال به این اندیشیده‌اید که لازمه تدوام هر انقلاب چیست؟ آیا ضمانتی قوی‌تر از پایبندی به آرمان‌های اولیه شکل‌گیری جنبش، برای بقای انقلاب وجود دارد؟ آیا اهداف انقلاب تنها در ظرف زمانی و مکانی وقوع آن، قابل پیگیری است؟ آیا انقلاب، سهم الارث السابقون آن است ولاغیر؟!
شاید پرسش‌های فوق در قالب استفهامات انکاری بگنجند و پاسخ‌شان از پیش معلوم باشد اما برای فهم بهتر موضوع باید آن را تشریح نمود.
انقلاب اسلامی ایران در حالی وارد پنجمین دهه از حیات خود می‌شود که فراز و فرودهای بسیاری را از بهمن 57 تاکنون تجربه کرده و به اصطلاح آبدیده شده است. اما به راستی با گذشت قریب به چهل سال از استقرار انقلاب، چه تصویری از ایران به دنیا مخابره شده است؟ آیا اهداف اولیه شکل‌گیری انقلاب همچون «استقلال»، «عدالت»، «آزادی بیان»، «استکبارستیزی»، «پیشرفت و آبادانی»، «رفاه و بهبود معیشت» به طور کامل تحقق یافته‌اند؟ ناگفته پیداست که نمی‌توان به شکل قطعی در این خصوص اظهارنظر کرد چراکه به طور نسبی، شاید کسب توفیق در پارامترهایی بیش از حد انتظار بوده و در شاخص‌هایی، توقعات برآورد نشده باشد. با این وجود تحلیل انقلاب اسلامی به مثابه یک کُل واحد، نشان از صدور آن به فرا مرزها داشته و این حقیقتی غیرقابل انکار است؛ چنانکه اگر انقلابمان نقصانی ماهوی می‌داشت یا بازگشت به عقب محسوب می‌شد، هیچگاه محل رجوع ملل مسلمان و اُسوه آزادیخواهان جهان، نمی‌بود.
در این اُسوگی اما بیم و امیدهایی مُستتر است. امیدواری به اینکه الگو بودن انقلاب، نشان از اقتدار روزافزون ایران اسلامی دارد و ترس از اینکه مبادا رضایت به وضع موجود و فاصله گرفتن از آرمان‌ها، پیشقراولی انقلاب را با چالش مواجه کند!
در این بین آنچه شاید بتواند محک قابل اطمینانی در غلبه بیم‌ها یا امیدها بر دیگری باشد، رصد شرایط حال حاضر کشور است. در بُعد حاکمیتی و در عرصه خارجی، اگرچه پیروزی‌های جبهه مقاومت در عراق و سوریه و لبنان و یمن امید را در دل‌ها زنده نگه می‌دارد اما در بُعد حکومتی و در عرصه داخلی، روزی نیست که اخبار ناگواری در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به گوش نرسد!
از «افتضاح حضور جاسوس در تیم هسته‌ای» و «اتهامات اقتصادی اخوان نفرات اول و دوم دولت» گرفته تا «تجمعات گاه و بیگاه سپرده‌گذاران موسسات مجوزدار بانکی» و «اعتراضات و اعتصابات کارگران و معلمان»، همگی نشان از ناتوانی قوه اجرایی کشور در حل معضلات داخلی دارد؛ بماند که همزمان با برخاستن بوی الرحمن «برجام»، اندک امید اعتدالیون به آتیه نیز رنگ باخته است!
تعبیری که «جلال رفیع» در همین رابطه بکار می‌برد، جالب است: «مهم‌تر از تبلیغ در خارج و مهم‌تر از صدور انقلاب به خارج، تحکیم و تعمیق و تداوم انقلاب در داخل است. اگر در تمام دنیا تبلیغ کنیم و موفق شویم، اما اوضاع داخلی آشفته باشد، خدای ناکرده آن زحمات بر باد می‌رود. برای اینکه همه چشم به داخل کشور ما خواهند دوخت. هر کدام از ما می‌پرسند که آن جامعه موعود و الگو و قابل صدور و کُپی برداری کجاست؟» [«در بهشت شداد» – صفحه 435]
نقل قول فوق اگرچه بخشی از حقیقت را در خود دارد، اما تمام حقیقت نیست زیرا همان‌طور که از نظر گذشت، اگرچه عملکرد سوء مسئولین می‌تواند وجهه بین‌الملل انقلاب را خدشه دار کند اما از آن جهت که بُن مایه و ذات انقلاب اسلامی عاری از هرگونه نقص و خطاست، نمی‌توان خطای کارگزاران آن را به پای اصل انقلاب نوشت؛ همانگونه که نمی‌توان عیوب مسلمین را به حساب اسلام عزیز گذاشت.
اینجاست که مجدداً می‌باید از خود بیمناک بود چراکه ظرف انقلاب اسلامی به وسعت قلوب دوستدارانش است و پویایی آن سبب می‌شود که در صورت کاهلی اسلافش، محبین غیرایرانی انقلاب از مدعیان ایرانی آن سبقت بگیرند!
شهید استاد «مرتضی مطهری» به زیبایی در این خصوص سخن می‌گوید: «همه مسلک‌های بزرگ جهان، آن اندازه که در سرزمین‌های دیگر مورد استقبال قرار گرفته اند، در سرزمین اصلی که از آنجا ظهور کردند، مورد استقبال نبوده‌اند. مثلاً حضرت مسیح(ع) در فلسطین (منطقه‌ای از مشرق زمین) به دنیا آمد و اکنون در مغرب بیش از مشرق زمین، مسیحی وجود دارد. بودا نیز در هند متولد شد، اما میلیون‌ها نفر مردم چین و سرزمین‌های دیگر به آیین وی گرویدند. زرتشت اگرچه آیینش توسعه پیدا نکرد و از حدود ایران خارج نشد ولی با این همه، مذهب زرتشتی در بلخ بیشتر رواج یافت تا آذربایجان که می‌گویند مهد زرتشت بوده است. حجاز نیز اگرچه مهد پیغمبر اسلام(ص) بود اما این ایرانیان بودند که بیش از اعراب در بسط و گسترش و اعتلای اسلام کوشش کردند. اگر از بحث مذاهب خارج شویم، کارل مارکس و فردریک انگلس دو نفر آلمانی بودند که پایه کمونیسم امروزی را ریختند اما این مردم شوروی و چین بودند که پیش و بیش از سایرین آن را پذیرفتند و رواج دادند.» [«خدمات متقابل اسلام و ایران» – صفحه 65]
غم‌انگیز است که اعتراف کنیم، چه بسیار شاگردانی که از اساتید پیشی گرفتند و انقلاب را بهتر فهمیدند و در اعتلای آن، بیش از السابقونش کوشیدند. «سیدحسن نصرالله»ها در لبنان، «عبدالملک الحوثی»ها در یمن، «شیخ ابراهیم زکزاکی»ها در نیجریه و... از جمله انقلابیونی هستند که اگرچه ملیت ایرانی را یدک نمی‌کشند اما عیار انقلابیگری‌شان به حدی از برخی مدعیان ایرانی خط امام(ره) و انقلاب، بیشتر است که گویی به قیاس طلا و مس نشسته‌ایم!
چگونه می‌شود که در مهد انقلاب اسلامی، «سند رسوایی 2030 امضا شود»؛ «شیطان بزرگ، کدخدا و رئیس‌دولتش مودب پنداشته شود»؛ «کارگری که به فرموده امیرالمومنین(ع) باید پیش از خشک شدن عرق جبین دستمزد بگیرد، ماه‌ها حقوقش به تعویق بیفتد»؛ «جنگ با خدا به احسن وجه در بانک‌ها رخ دهد»؛ «انگ دولت با تفنگ به حافظان انقلاب زده شود»؛ «ثروت قارونی برخی مسئولان غیرقابل شمارش گردد» و نهایتاً مرتکبین افتضاحات فوق، با وقاحت تمام داعیه‌دار پرچمداری از انقلاب باشند؟!
خدا آن روز را نیاورد که دسته گل‌های به آب داده حضرات، بخواهند معرّف انقلاب و انقلابیگری باشند، اگرچه جای شکرش باقیست که خود نیز به غیرانقلابی بودنشان اقرار دارند و افاضه داشته‌اند: «دوران انقلاب و احساسات گذشته است!» وگرنه حساب انقلاب با کرام الکاتبین می‌بود!
در پایان وقت آن رسیده که به تیتر ابتدایی این وجیزه بازگردیم: «صادرات انقلاب به داخل!». عنوانی که اگرچه مفهومی پارادوکس دارد اما حقیقتاً تنها چاره معضلات امروز ماست. تجربه نشان داده هرگاه فاصله از اصول انقلاب بیشتر شد، به تبع آن مشکلات نیز لاینحل گشت و هر زمان از این فاصله کاسته شد، توفیقات عظیمی حاصل گردید. فلذا خوشبینان به باختر باید به این بیت از حضرت حافظ تفأل بزنند که فرمود:
هرچند کآزمودم از وی نبود سودم
                               مَن جرَّب المُجرَّب حَلّت بِه النّدامه