kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۵۸۵۶
تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۸:۳۴
تأملاتی در تصویرسازی ماوراء و مفاهیم معنوی در سینما و تلویزیون- بخش اول

در جست‌و‌جوی امر قدسی


محمدرضامحقق

موضوع امر قدسی و ماورا در تصویرگری، حال چه در قالب سینما و چه تلویزیون سابقه‌ای طولانی دارد؛ سابقه‌ای تقریباً مماس با تاریخ سینما و حتی تولد سینما. علاوه ‌بر اینکه این امر در حوزه ژانر و گونه‌شناسی قابل توجه است، نیازهای فطری و کشش درونی انسان به مقوله امر قدسی و ماوراء هم در این مسیر، جهت دهنده و قوا بخش است.
گرچه در این نوشتار محمل اصلی ما فیلم‌ها وسریال‌های ایرانی است که به این حوزه ورود کرده‌اند اما ناچاریم در ابتدا به زمینه‌ها و عقبه و فلسفه چنین رویکردهایی ‌اشاره کنیم که بی‌فهم درست و دقیق آن‌ها، راه به جایی نخواهیم برد.
در واقع اصل موضوع برمی‌گردد به مفهومی به نام سبک استعلایی؛ سبک استعلایی محیطی است که هنرمندان مختلف با فرهنگ‌ها و عقاید گوناگون در حوزه بیان امر قدسی، از روش‌های مشابهی برای بیان عواطف معنوی مشابه بهره می‌گیرند. این نکته در سینما و به تبع آن گاهی در تلویزیون، فیلم سازان مختلفی با فرهنگ‌های مختلف، سبک استعلایی یکسانی –تقریباً– پدید آورده‌اند.
نکته آن است که این سبک اساساً و اصلاً، در ماهیتش استعلایی یا مذهبی نیست بلکه راهی است برای تقرب یافتن به مفهوم متعالی که در امر قدسی نهفته است. مفهومی مستتر در انگاره‌هایی که می‌تواند مذهبی یا غیر مذهبی باشد. در واقع می‌توان گفت در عین حال که موضوع تعالی یافته در هر مورد از این تلاش‌های هنری متفاوت است اما هدف و البته روش بیان و تصویرگری به خصوص در نمونه‌های ناب این گونه هنری، یکسان و با قابلیت تعمیم دادن المان‌های مفهومی و بصری است.
در سینمای جهان و به خصوص در نمونه‌های ناب و ارزشمند این سینما می‌توان به نامهای بزرگ و قابل توجهی در این حوزه‌اشاره نمود.
یاسوجیرو ازو ژاپنی، روبر برسون فرانسوی، کارل درایر دانمارکی از نمونه‌های شاخص کارگردان‌هایی با جهان‌های سینمایی متفاوت و برآمده از فرهنگ‌های مختلف‌اند که در به منصه ظهور رساندن تصویر استعلایی در سینمای معرفتی، به روش‌ها و دستاوردهای مشابه و مشترکی رسیده‌اند.
اما اینکه چنین آدم‌هایی با چنان فرهنگ‌های مختلفی، شکل سینمایی مشترکی را بیافرینند بی‌تردید ربطی به شخصیت فیلمساز یا فرهنگ و سیاست و اقتصاد و حتی اخلاقیاتشان ندارد بلکه آنچه در اینجا تعیین‌کننده است دو مؤلفه اساسی و اصلی درخصوص ظهور و بروز سینمای استعلایی و معنوی است که عبارتند از:
تمایل به بیان امر متعالی و قدسی در هنر و نیز ماهیت رسانه‌ای به نام فیلم.
در واقع از پیوند یکپارچه و توأمان این دو مؤلفه است که واقعیت و حقیقتی به نام سینمای ماورایی و معنوی و قدسی به معنای قابل دفاعش پدید می‌آید؛ آنچنانکه در آثار مختلف کارگردان‌های برجسته و به خصوص همین سالهایی که یاد کردیم قابل ردیابی است.
بسیاری از اقشار جامعه می‌توانند با مصادیق سینمای قدسی مواجهه فهمی داشته باشند و برآیندشان از فرآیند ذهنی‌شان را بیان کنند؛ از فلاسفه گرفته تا زیبایی شناسان و از جامعه‌شناسان گرفته تا اهالی روان‌شناسی و دین و... اما آنچه مسلم است این تنها منتقد آگاه است که می‌تواند با درک و دریافت سینمایی و هنرورزانه اثر، به اقامه دلیل و بیان شاهد در تبیین نمونه هنری‌ای بپردازد که به امر قدسی توجه داشته است.
شناخت عناصر تصویر و فهم و بازگویی و پردازش منتقدانه نکاتی در حوزه میزانسن، قاب‌بندی، کارگردانی، حرکت دوربین، فضاسازی، شخصیت‌پردازی و... تنها از عهده منتقد آگاه برمی‌آید.
نکته مهم دیگری که باید در باب سبک استعلایی بدان ‌اشاره کرده این است که درست است که در این سبک ما بنا داریم به اموری بپردازیم که وصف‌ناپذیر، ماورایی و متافیزیکی هستند و در حوزه نامرئی‌یات و فراماده قرار می‌گیرند اما همه این‌ها از امور مادی و قابل لمس و سنجش بهره می‌برند؛ از دوربین و تدوین و دیالوگ و افکت و موسیقی و....
بنابراین گرچه مقصد تصویر امر ماورائی و غیرمادی و قدسی است، اما ابزار و اجزاء بیان، مادی‌اند و قابل محک و نقد.
بحث چالش‌برانگیز دیگری که در اینجا وجود دارد خلط و درهم آمیزی نادرست سبک استعلایی و امر ماورائی و قدسی، با عنوان «فیلم و سینمای - دینی» است.
یک عنوان مبهم و بدون حد و رسم تام و ناقص که در کارکردهای عینی و تجربی‌اش در سینما و تلویزیون بیشتر معطوف به ارضای غرایز عاطفی و رویکردهای سطحی و سطحیت‌زده از مقوله تجربه دینی بوده است.
رویکرد و آثاری که اتفاقاً دارای هویت دینی از نوع فهم دینی و ارتقا و تعالی اندیشه دینی در انسان نیست و نهایتاً منجر به غلیان عواطف مخاطب با دیدن تصویر ژاندارک بر چوبه دار یا مرگ مسیح با چهره‌ای آغشته به خون یا نمایشی از رنج و وعظ و رویکردهای عوامگرایانه در بین توده‌ای بی‌شکل از مردم می‌شود و اساساً نمی‌توان از عنوان سبک برایش استفاده نمود.
شاید به خاطر همین است که در طول تاریخ سینما آنچه به عنوان سینمای دینی می‌شناسیم بیشتر و پیش‌تر بر هیجان آفرینی‌های عاطفی و یا برانگیختن احساساتی از جنس افسوس و ناله و زاری و غمخوارگی در حوزه تاریخ یا غیر تاریخی متمرکز می‌شود و کمتر نشانی از عروج و تعالی و استعلا در آن قابل ردیابی است چه رسد که بخواهیم این مؤلفه‌ها را در قالب گونه یا سبک تنظیم و تدوین و تبیین کنیم.
اساساً منتقدان آگاه و خبره از به کاربردن فله‌ای و بی‌هویت و بی‌مبنای تعابیری همچون سینمای دینی و حتی همین سبک استعلایی در باب فیلم‌های سینمایی اکراه دارند که ناشی از تلقی درست و درک عمیق آنها هم از مقوله معنویت و دین و تعالی و هم از ویژگی‌های هنری و ابزار و ادوات سینمایی و در تصویرپردازی درست و استاندارد است.
حقیقت آن است که بذل و بخشش فله‌ای ما از عناوین دهان پرکنی همچون سینمای دینی و فیلم ارزشی و تعالی بخش و ماوراء نگر و قدسی هرگز نتوانسته است کارنامه پر و پیمان و قابل دفاعی چه در سینمای جهان و چه در سینما و تلویزیون ایران برایمان به دست آورد.
هنر متعالی و قدسی و ماورانگر به معنای درست و دقیق و اثرگذارش با عبارت سازی و واژه پردازی به دست نمی‌آید.
سینما جای بازی با کلمات و عنوان سازی نیست بلکه این شناخت ماهیت و تلاش برای درک درست موقعیت است که می‌تواند به پدید آمدن هر عنصر سازنده‌ای نائل آید.
و این همان چیزی است که جایش در حوزه گفتمان منتقدانه و عرصه نظریه‌‌پردازی در خصوص سینمای دینی و متعالی در کشور و در میان مدیران و هنرمندان و منتقدان و اهالی فکر و اندیشه مان به سختی خالی بوده و فقدانش همیشه احساس می‌شده است.
حال با این یادآوری‌های ضروری و جدی به سراغ کارنامه فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی ایرانی در حوزه ماورا و امر قدسی و معنویت می‌رویم و به نقد و نظری هرچند خلاصه و عصاره بنابر مقتضات این مجال می‌پردازیم.
در این حوزه، خلأهای جدی و اصلی همان دو نکته‌ای است که‌اشاره کردیم؛
یکی تمایل واقعی به بیان امر متعالی و قدسی در هنر و دوم درک و دریافت استاندارد از ماهیت رسانه‌ای به نام فیلم.
می‌توان گفت در غالب فیلم‌های ما هر دو عنصر فوق الذکر مفقودند.
اولاً سازندگان این آثار ابداً مماس با مفاهیم قدسی و معنوی نیستند و به عبارت دیگر دغدغه بیان هنری آنها را ندارند – به هزار و یک دلیل؛ که شاید مهم‌ترینش این باشد که خالقان این آثار اساساً مطالعه و تعمقی در این حوزه ندارند که بخواهند دغدغه‌ای به دست آورند چرا که دغدغه واقعی برآمده از تتبع و مطالعه است و حتی بسیاری از نخبگان ما در این کشور علاقه‌ای به مطالعه عمیق ندارند! – و ثانیاً حتی اگر مطالعه‌ای هم باشد از راه درست و ناشی از منابع اصلی و اصیل نیست.
مثال؟
این همه فیلم درباره روحانیت ساخته می‌شود در حالی که واضح است حتی یک مشاور واقعی حوزوی نداشته است. این واقعیت تلخ را می‌توان از سطحی‌ترین و ابتدایی‌ترین‌نمایه‌ها و نمودها که مثلاً نحوه عمامه بستن و دست در آستین عبا کردن است - و همیشه هم غلط و دفرمه است - دریافت تا جدی‌ترین مباحث و مبانی رفتارشناسی و خلقیات یک روحانی که در نمونه‌های سینمایی و تلویزیونی ما مفقود است.
نکته دوم این است که فیلمسازان ما درک و دریافت درستی از مدیوم و رسانه‌ای که بناست در آن تجربه کنند ندارند و حالا این نداشتن‌ها، وقتی در پیوند با مقولات معنوی و معرفتی و ماورایی واقع می‌شود مشکل صدچندان و گره به شدت کور می‌شود.