kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۵۱۹۳
تاریخ انتشار : ۰۵ مهر ۱۳۹۶ - ۲۰:۴۲

ملاک تشخیص اعتدال(زلال بصیرت)


 کلمه اعتدال در لغت عربي با عدالت، تعادل و عدل هم‌ريشه هستند. هنگامي که مردم براي حمل‌ونقل‌ از حيوانات استفاده مي‌کردند، بار مرکب را به دو بخش تقسيم مي‌کردند، يک بخش را در طرف راست و يک بخش را در طرف چپ قرار مي‌دادند، اگر اين دو لنگه مساوي بود، بار راحت جابجا می‌شد و مرکب درست حرکت مي‌کرد و اعتدال يعني برقرار شدن اين حالت مساوات بين دو لنگه. سپس اين واژه به مواردي توسعه داده شد که امر ممتدي باشد و دو طرف داشته باشد که برايش حد وسطي در نظر گرفته شود، که اگر دو طرفش مساوي باشند، معتدل است.
اعتدال و حد وسط
اعتدال در اخلاق حالتي بين افراط و تفريط، از اِعمال شهوات، اِعمال غضب و ساير صفات می‌باشد.
گويا اصل اين نظريه اخلاقي از ارسطو نقل شده است که هر فضیلتي امري است بين دو رذيلت افراط و تفريط و حد وسط آنها فضيلت است و به آن حد وسط اعتدال گفته می‌شود.
چگونگی تعیین دو طرف و حد اعتدال در تبیین مفهوم اعتدال نقش اصلی را ایفا می‌کند، فرض کنیم براساس انگيزه‌هايي، بتوان امتدادي را در نظر گرفت و آن را به سه بخش تقسيم کرد و يکي را حد افراط، يکي را حد تفريط و وسط آنها را هم حد اعتدال ناميد! اما آيا هميشه اين حد اعتدال مطلوب است، به طوري که اگر از حد اعتدال تجاوز کند نامطلوب می‌شود يا اين امر کليت ندارد؟
در نظريه اخلاق ارسطويي تجاوز از حد اعتدال رذيلت است. اما آيا هميشه اين طور است؟ مثلا درباره دانشجويي که می‌خواهد درس بخواند، بگويند برخي درس خواندند و مثل ابن‌سينا  به قله علم رسیدند و کساني هم تنبل هستند و درس نمي خوانند؛ هر دو طرف مذموم است، نه بايد مانند ابن‌سينا شد، چون آن يک طرف است و نه بايد تنبل بود، زيرا اين هم يک طرف است، بلکه حد وسط مطلوب است، يعني فضيلت اين است که دانشجوي درسخواني باشد که در امتحان نمره قبولي بياورد، اما کمتر يا بيشتر از آن مذموم است! آيا اين طور است؟
انواع اعتدال
اعتدال چيست؟ چند قسم است؟ مفهومي ارزشي است يا خير؟ ملاک برتري‌اش چه می‌تواند باشد؟ آيا واقعيت‌ها را مي‌توان با آن شناخت يا نه؟مثلا اعتقادات درباره خدا را بررسي می‌کنيم و می‌خواهيم ببينيم کدام اعتقاد درست است. بعضي اصلا منکر خدا هستند، می‌گويند هيچ خدايي نيست، از طرف ديگر کساني به هزار خدا قائل هستند. آیا می‌توان گفت: يک خدا خيلي کم است و هزار تا هم خيلي زياد است، حد وسط را که پانصد خداست قبول مي‌کنيم که حد اعتدال است؟!
آنچه مهم است اين است که اعتدالي که در جامعه مطرح است به چه معناست؟ و انگيزه کساني که آن را مطرح کرده‌اند چيست؟ و اين معنا از نظر اسلامي و عقلايي چه اندازه اعتبار دارد؟ما گاهی اوقات بر طبق مصالح و نیازهایمان حدودی را اعتبار می‌کنیم،از مسائلی که پيش از انقلاب مطرح بود و گرايش‌هاي مختلفي قبل و بعد از انقلاب درباره آن وجود داشت، مسئله تعديل ثروت بود، ميان دو مکتب سوسياليسم و کاپيتاليسم اختلاف وجود داشت و ميان مسلمان‌ها نيز بعد از انقلاب گرايش‌هايي پيدا شد که بعضي به سوسياليسم و بعضي به کاپيتاليسم نزديک بود. بگذريم از اينکه بعضي‌اشخاص ابتدا خيلي سوسياليست بودند و از تساوي و ‌اشتراک  دم می‌زدند، ولي بعد که يک مقدار پول دستشان آمد، تغيير موضع دادند و خيلي کاپيتاليست شدند.
شناخت ارزش‌ها با معیار عقل یا نقل
در اول نهضت پرچم مبارزه به دست حضرت امام بود، ايشان در درسشان سخنراني می‌کردند و طلبه‌ها هم از آنجا می‌آموختند که وظيفه‌شان چيست.
امام(ره) آرام آرام  شروع به انتقاد عليه دولت کردند، اوائل خيلي ملايم بود، اما بتدريج اعلاميه‌ها و بيانيه‌ها تند و صريحتر شد تا آنجا که در روز دوازده محرم فرمود: اگر اين طور باشد مي‌گويم گوش‌ات را بگيرند بيندازندت بيرون.
آن وقت، همقطارهاي امام و ياران امام درباره موضع ايشان اختلاف نظر داشتند، اکثر قريب به اتفاق مي‌گفتند: امام تند می‌رود و اين کار درست نيست. به امام خبر رسيد که کساني می‌گويند شما تند مي‌رويد. فرمودند: چرا نمي‌گويند کند مي‌رود؟! اينها دارند اسلام را از بين مي‌برند، ما هرچه نيرو به کار بگيريم کم است.
وقتي کلام امام (ره) را تحليل می‌کنیم، مي‌فهميم که تندي و کندي نسبي است، شما تندروي و کندروي را با چه مي‌سنجيد؟ اگر مجموع فعاليت‌هاي مردم را می‌سنجيد، تندروي است.يک طرف کساني هستند که مي‌گويند اصلا درباره شاه حرف نزنيد، يک طرف هم کساني هستند که آماده کشته شدن هستند و مي‌گويند جاني که دارم براي اسلام می‌دهم. پس آن کسي که می‌ترسد، در حد تفريط است و در مقابل، اين طرف می‌شود افراط و حد وسط اين است که با احترام، با نامه و درخواست سخن بگويند تا اعليحضرت همايوني تفضل بفرمايند!!
ارزش‌ها را بايد با معيار خودش بشناسيم که يا عقل است يا نقل. اگر ارزش تعبدي است بايد آن را از کتاب و سنت بشناسيم، اگر عقلي است بايد آن را با برهان عقلي بشناسيم. براي فهميدن وظيفه‌، موازين شرعي وجود دارد و وظيفه بايد طبق موازين تعيين بشود. اگر کساني درست فقاهت کنند به همين نتيجه مي‌رسند که امام حسين(ع) رسيد و به همان تصمیمی می‌رسند که امام حسن(ع) رسيد.
براساس مباني فقهي اسلام، ملاک، حق و باطل است و بايد آنها را شناخت. وقتي حق شناخته شد، زيادتر از حد حق، افراط است و کمتر از آن، تفريط و هر دو آنها مذموم است. پس نمی‌توان صرفا حد وسط را معيار شناخت ارزش‌ها قرار داد.
ما کسي را متهم نمي‌کنيم که اگر سخن از اعتدال گفت، مي‌خواهد خلاف اسلام رفتار کند و ضد اسلام است، همه دلشان می‌خواهد به وظيفه‌شان عمل کنند، اما بينش‌ها فرق می‌کند و مکاتبي که ما را به اين تشخيص‌ها وادار می‌کند مختلف است. گفته می‌شود ما از يک طرف، جامعه مسلمان هستيم و مردم دين دارند، از طرف ديگر، ما در مقابل دنيايي قرار گرفته‌ايم که از لحاظ ثروت، تکنولوژي و تمدن ظاهري بر ما سبقت دارند و ما به آنها نياز ‌داريم! البته اين تشخيص‌ها تا چه اندازه صحيح است، بماند.
تصوري که خيلي‌ها از اعتدال دارند اين است که کمي ملاحظه متدينين شود و کمي هم ملاحظه آنها، متأسفانه بعضي در نوشته‌هاي خود تصريح کردند که منظور از اعتدال، حد وسط بين شريعت و خواسته‌هاي عمومي فرهنگ جهاني است.
حد وسط بين شريعت و بين فرهنگ جهاني نتیجه‌اش این می‌شود که دستي بر سر و گوش متدينين می‌کشند و می‌گویند مسجد مي‌سازيم و به آنها هم مي‌گويند کم‌کم مرگ بر آمريکا را برمي‌داريم، آرام آرام شخصيت‌هايي که طرفدار شاه بودند را برمي‌گردانند، روزنامه‌ها آزاد مي‌شوند و کم‌کم عليه دين حرف مي‌زنند.
طبق اين نظر، آنهايي که خيلي دم از دين می‌زنند و تا امر خلاف شرعي واقع مي‌شود، دادشان در مي‌آید، اينها می‌شوند تندرو و آنهايي که مي‌گويند بايد تسليم خارجي‌‌ها بشويم، آنها هم کندرو هستند. اعتدال يعني نه اين و نه آن، کمي از اين و کمي از آن. اگر اعتدال اين باشد بهتر اين است که اسمش را التقاط بگذاريم، نه اعتدال. دل را فقط بايد به خدا و دوستان خدا داد، محبت دشمن خدا با محبت خدا و دوستان خدا يک جا جمع نمي‌شود. البته در عمل، ما با دشمنمان هم معامله و داد و ستد داريم، ولي اين معنايش اين نيست که ما روابط دوستانه داشته باشيم، مرز دوستي ما ايمان و کفر است. صريح بايد بگوييم إِنَّا بُرءَاؤا مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ(ممتحنه،4)؛ ما از شما و آنچه غیر از خدا می‌پرستید بیزاریم.
خداوند می‌فرمايد اسوه شما ابراهيم و يارانش هستند و بعد يک استثنا می‌کند: إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ. مي‌گويد شما به ابراهيم تأسي کنيد، اما به اين کار او تأسي نکنيد که ابراهيم به عمويش گفت من براي تو استغفار می‌کنم و اميدوارم خدا تو را بيامرزد. به دشمن خدا نگوييد من برايت استغفار می‌کنم.
بر اساس آیه: «فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» (توبه، 114)؛ هنگامى كه براى ابراهیم روشن شد كه عمویش دشمن خداست از او بيزارى جست، در برابر رئيس جمهور آمريکا شما حق نداريد اين کار را بکنيد، براي اينکه ثابت کرده که دشمن اسلام است، ديگر جاي اين نيست که با اينها مدارا کنيد، بايد صريح بگوييد ما دشمن شماييم، هيچ وقت هم اين دشمني ما تبديل به آشتي نخواهد شد، فقط حاضريم معامله و داد و ستد کنيم، نفت به شما می‌فروشيم، در مقابل تکنولوژي از شما می‌گيريم، هم شما سود ببريد، هم ما، اين برد- برد است، اما اینکه شما را دوست ‌بداريم ابدا و تا آخر هم می‌گوييم مرگ بر آمريکا.
بیانات آيت‌الله مصباح يزدي (دام ظله) در بیستمین همایش ملی دفتر پژوهش‌های فرهنگی با عنوان گفتمان اعتدال در بوته نقد؛ قم؛ 92/12/23
زلال بصیرت روزهای پنج‌شنبه منتشر می‌شود.