تفاوت اساسی غدیر و سقیفه(خوان حکمت)
ذات اقدس اله در قرآن كريم به رسولش(ص) فرمود: اگر جريان ولايت حضرت امير(ع) را بازگو نکنی، اصل رسالتت زير سؤال است: وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ(1)؛ اين به تعبير اهل منطق، يك مقدم و تالي دارد؛ معناي اين آيه اين نيست كه اگر ولايت علي بن ابيطالب را در غدير مثلاً بيان نكرده باشي اين پيام را نرساندي! اينكه مقدّم و تالي ميشود، ديگر نميشود گفت اگر اين مطلب را نگفته باشي اين مطلب را نگفتي. مقدم و تالي حتماً بايد با هم فرق داشته باشند؛ يعني اگر اين ولايت را نگفته باشي، اصل رسالتت زير سؤال است.يك وقت فرمود: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ(2)؛ يعني جريان غدير را سامان بده، ولايت عليبنابيطالب(ع) را براي مردم بيان كن! بعد آيه نازل بشود كه اگر اين مطلب را ابلاغ نكردي همين مطلب را ابلاغ نكردي؛ اينكه شرط و مشروط، مقدم و تالي يكي ميشود؛ منظور آن است كه اگر اين مطلب را نگفتي گويا اصل اسلام را منتشر نكردي؛ زيرا بعد از تو اگر اهل بيت اين خلأ را پر نكنند و جاي تو ننشينند، قرآن ناطق نباشد؛ آن وقت قرآن و دين به دست قبيله تميم و عدي ميافتد و ميشود يك حزب، چه اينكه خواستند با تشكيل سقيفه، دين را به صورت يك حزب در بياورند؛ لذا فرمود: (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه)ُ؛ اصل رسالتت زير سؤال ميرود.
خلیفهًْالله بودن حاکم، در منطق غدیر
اين دعاهايي كه ما اصرار ميكنيم خوانده شود، چه در نماز چه بعد از نماز، اينها جزء تعقيبات نماز نيست، جزء معارف است، در نماز ميشود خواند، بعد از نماز ميشود خواند، وقتي زراره ازوجود مبارك امام صادق(ع) سؤال كرد ما در عصر غيبت چه بكنيم؟ فرمود: اين دعا را بخوانيد كه «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»؛(3) اين فرق جوهري غدير و سقيفه است، آيا امام جانشين مردم است، وكيل مردم است، نماينده مردم است كه مردم به او رأي ميدهند ميشود امام تا حرف مردم را بزند؛ يا اینکه امام، خليفه رسول است و رسول، خليفهًْالله است و حرف الله را به مردم ميرساند؟
سقيفه عصارهاش اين است كه جانشين پيغمبر در حقيقت وكيل مردم است و حرف مردم را بايد بزند. غدير حرفش اين است كه جانشين پيغمبر و امام مردم، خليفهًْالله است و حرف الله را بايد بزند؛ لذا در اين دعا عرض ميكنيم: خدايا امام، جانشين پيغمبر است؛ پيغمبر، خليفه توست، شناخت خليفه بدون شناخت مستخلفعنه ممكن نيست؛ما اگر تو را نشناسيم، خليفه تو را نميشناسيم، اگر رسول تو را نشناسيم، خليفه او را نميشناسيم؛ چون رسول، نماينده مردم نيست،جانشين توست، اگر مستخلفعنه شناخته نشود، جانشين او هم شناخته نميشود. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ»؛ خدايا پيغمبر و پيغمبري را به ما بشناسان؛ زيرا اگر ما پيغمبر را نشناختيم، جانشين پيغمبر را كه امام است نميشناسيم.اگراز ما سؤال بكنند فرق اساسي غدير و سقيفه چيست؟ اين دعا دست ماست. شيعه بايد با اين شناسنامه شناخته شود كه اگر از او مخصوصاً از يك طلبه و روحاني سؤال كنند كه فرق جوهري غدير و سقيفه چيست؟ اين بايد سؤالش طبق روايتي كه امام صادق به زراره داد دستش نقد باشد كه سقيفه ميگويد حاكم بر مردم، نماينده مردم است، غدير ميگويد حاكم بر مردم، نماينده خداست، اين سه جمله نظير جمله «لا تنقض اليقين بالشك»(4) نيست كه طلبهها بعد از چند سال درس خواندن بتوانند بفهمند، اين يك مطلب فلسفي كلامي عقلي دقيق بلند عريق است كه ما تا مستخلفعنه را نشناسيم،خليفه را نميشناسيم.
لزوم هدایت انسان توسط انسان آفرین
آن فرق جوهري غدير و سقيفه اين است كه حاكم بر مردم «خليفهًْ الله» است، نه «وكيل الرعايا»، نه اينكه حرف مردم را بايد بزند، بلکه حرف الله را بايد بزند؛ زيرا مردم را مردمآفرين اداره ميكند، مردم و همه ما يك مسافر هستيم، از جايي آمديم كه نميدانيم كجاست، به جايي هم ميرويم كه نميدانيم كجاست، ما فقط چالهاي ميبينيم به نام قبر؛ اما اينكه قبر «رَوضَهًٌْ مِن رِياضِ الجنَهًْ» يا «حُفْرَهًْ مِنْ حُفَرِ النَّار»؛(5) باغي است از باغهاي بهشت يا ـ خداي ناكرده ـ گودالي است از گودالهاي جهنم، اين را كه نميفهميم. آنكه برزخ و روح را آفريد، او بايد بگويد روح يعني چه؟ مگر روح از بين ميرود؟ روح نه متزمّن است نه متمكّن؛ نه در يك زمان خاص جاي دارد نه در مكان مخصوص. الآن ما درباره افرادي كه چند هزار سال قبل بودند، اظهارنظر ميكنيم و ميگوييم فلان شخص اين فكری که دوهزار سال قبل داشت، فکر او صحيح است يا فلان فكر باطل است، از اين طرف دو هزار سال قبل رفتيم، از آن طرف دو هزار سال بعد ميرويم، يك منجّم ماهرِ دقيق فني الآن ميتواند كاملاً استخراج كند كه دو هزار سال بعد در فلان روز آفتاب ميگيرد يا نه. روح در زمان نيست، اگر روح مجرّد است، زمان و زمين در اختيار اوست، اگر منجّمِ بفهم داشته باشيم، اين كاملاً ميتواند بفهمد از الآن تا دو هزار سال بعد مرتب بگويد در فلان روز كسوف است، در فلان روز خسوف است و فلان ماه كسر دارد، فلان ماه كسر ندارد، از بس اين عالم منظم است، يك؛ و روح بالاتر از زمان و زمين است، دو؛ اين روح را كسي بايد تربيت كند كه خالق اين روح است و آن خداست و خليفه او از اوست.
مقام بلند انسانیت
يك وقت كسي انسان را همين شناسنامه ميداند، خيال ميكند مرگ پوسيدن است؛ او انسان را نشناخت. وقتي امام هادي(ع) دارد انسان را معرفي ميكند ميگويد عدالت چقدر فضيلت دارد، صدق و هنر چقدر فضيلت دارد، احسان و خير، مسجدسازي چقدر فضيلت دارد، درمانگاهسازي چقدر فضيلت دارد، راهسازي چقدر فضيلت دارد. اما راهساز، مدرسهساز، خيّرو آن محقق از همه اين فضايل بالاتر است؛ انسان يعني اين! ما عدالت را خيلی شيرين میدانيم، هست و خيلي هم كمال ميدانيم، هست؛ ولی امام هادي ميفرمايد انسان عادل بالاتر از عدالت است. علم، اجتهاد، فقاهت و فلسفه و كلام را كمال ميدانيم؛ ولی امام هادي ميفرمايد عالم بالاتر از علم است، اين مقام شامخ انسانيت است.
اين انسان را كسي بايد هدايت كند كه انسان را آفريده باشد و تنها كسي كه انسان را آفريد، ذات اقدس اله است و خليفه او كه وجود مبارك پيغمبر(ص) است از خدا خبر دارد و به بركت آن حضرت، اهل بيت عصمت و طهارت باخبرند.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظله) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب، قم؛ 25/6/1395
خوان حکمت روزهای یک شنبه منتشر میشود.
مرکز اطلاعرسانی اسرا
_________________________
1. مائده، 67.
2. مائده، 67.
3. الکافی (ط ـ الاسلامية)، ج1، ص337.
4. تهذيب الاحکام، ج 1، ص8.
5.الكافی (ط ـ الاسلاميه)، ج3، ص242.