رابطه تکبر و عقل
* محمدمهدی رشادتی
امام باقر(ع) فرمود: ما دخل قلب امرء شی من الکبر الا نقص من عقله مثل ما دخله من ذلک، قل ذلک او کثر، هیچ مقداری از تکبر بر دل آدمی راه نمییابد، مگر اینکه به همان اندازه، چه کم و چه زیاد، از عقلش کاسته میشود.
(میزان الحکمه ج2 ص861)صفت تکبر از نتایج بیماری خطرناک دیگری به نام «عُجب» است و همیشه در مقایسه کردن خود با دیگری حاصل میشود. بنابراین تکبر عبارت از احساس راحتی و اعتماد انسان بر اینکه خود را از دیگران برتر و بالاتر میشمارد. (اخلاق شبر ص284)حضرت باقر(ع) در بیان ارزشمند خود به رابطه معکوس عقل و کبر اشاره میکنند. کبر یعنی خود را بالاتر از دیگران دیدن. متکبر گمان میکند کمالاتی اگر دارد، مال خودش است. درحالی آدمی تمام هستی و دارائی و کمالات خود را از خدا دارد: «و ما بکم من نعمهًْ فمنالله» (نحل/ 53) چیزی به او تعلق ندارد که بخواهد فخرفروشی و گردنفرازی کند. لذا آدم متکبر دقیقاً خود را عوضی و اشتباهی گرفته است. بنابراین به میزانی که این شناخت غلط فزونی یابد به همان میزان از عقلش کاسته میشود.
نشانههای متکبر
بعضی از نشانههای متکبر عبارتند از: 1- خود را بزرگ و مردم را کوچک میشمارد. 2- از معاشرت نیکو با همردیفان خود، خودداری میکند. 3- با مردم همسفره نمیشود. 4- از مردم انتظار احترام و فروتنی دارد. 5- از دانش و معلومات دیگران استفاده نمیکند. 6- اگر او را نصیحت کنند ناراحت میشود. 7- اگر او مردم را پند دهد، درشتی میکند. 8- اگر سخنش را رد کنند عصبانی میشود. 9- از انسانهای بالاتر از خود، حرفشنوی و روحیه اطاعت ندارد. 10- به مردم به دیده حیوانات مینگرد. 11- اگر در مواردی حق با دیگران باشد از قبولی آن سرباز میزند. (درسهایی از اخلاق ص224)
عواقب تکبر
امامصادق(ع) علت اصلی تکبر را در احساس حقارت و ذلت شخص میدانند. مثلاً کسی که میداند علمی ندارد، در برابر مردم اظهار فضل و خودنمایی میکند تا به این وسیله نقص خود را جبران نماید. (اصول کافی ج3 ص426)
امام صادق(ع) به عاقبت ناگوار متکبران اشاره کرده و میفرمایند: متکبران روز قیامت به صورت مورچگان درمیآیند و مردم آنان را پایمال میکنند تا زمانی که خداوند از حساب آنها فارغ شود. (همان ص424) امام باقر(ع) فرمود: کسی که در قلبش به اندازه ذرهای تکبر باشد، داخل بهشت نخواهد شد. (همان ص423)
پیامبر(ص) از کنار گروهی میگذشت از آنها پرسیدند: برای چه جمع شدهاید؟ گفتند: این شخص دیوانه شده است. فرمود: او دیوانه نیست بلکه مریض است. دیوانه کسی است که هنگام راه رفتن، خودنمایی و تکبر میکند. به راست و چپ نگاه میاندازد و شانههایش را حرکت میدهد، او از خدا بهشت میخواهد درحالی که گناه میکند. کسی که از شرش ایمن و به خیرش امیدوار نیستند. (داستانهای روایی ص272)
نقل میکنند: دو نفر در حضور حضرت موسی(ع) به یکدیگر افتخار میکردند. یکی گفت: من پسر فلان، پسر فلان هستم و تا نه پشت خود را شمرد. خدا به موسی(ع) وحی فرستاد که به او بگو همه آن نه نفر از اهل جهنم هستند و تو هم نفر دهم آنها هستی. (معراجالسعاده ص233)
آیتالله مصباح یزدی میگویند: در طول سی سال که افتخار درک محضر علامه طباطبائی را داشتم، هرگز کلمه «من» از ایشان نشنیدم. در عوض عبارت «نمیدانم» را بارها بیان میکرد. همان عبارتی که افراد کممایه از گفتن آن عار دارند.(هزار و یک حکایت اخلاقی ص146).
مردی از روی تحقیر به سلمان گفت: تو کیستی؟ سلمان گفت: آغاز من و تو نطفهای است پلید و آخر من و تو مرداری است گندیده و چون روز قیامت شود و ترازوها نهاده شود، هر کس ترازویش سنگین باشد، کریم و بزرگوار است و هر کس ترازویش سبک باشد لئیم و پست خواهد بود.
(درسهایی از اخلاق ص227)
نبینـد مدعـی جز خویشتن را
کـه دارد پــرده پنــدار در پـیـش
گـرت چشـم خدابینی ببخشند
نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش
(کلیات سعدی ص66)