kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۰۵۸۶
تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۰۲

انتخابی بزرگ در بیداری عمیق


نگاهی کوتاه به فیلم سینمایی «رگ خواب»
پژمان کریمی


در فیلم «رگ خواب» مینا -شحصیت اصلی- تصمیم خود را می‌گیرد: «دیگر برای فکر نکردن به موانع و مصائب و مشقت‌های زندگی، پلک‌ها را نمی‌بندد و به دنیای خواب و بی‌خبری پناه نمی‌برد. بلکه ترجیح می‌دهد؛ بیدار بماند و با هر آنچه آزار دهنده است و با هرچه حکم بلیه دارد، شجاعانه روبرو شود!»
این اتفاق و تصمیم کوچکی نیست!
بر عکس یک تصور غالب؛ شجاعت به عنوان بن مایه غلبه بر ترس و یک سبب و خود جلوه‌ای از قدرت، ماهیت اکتسابی هم دارد. دستیابی به فضیلت شجاعت، که به تعبیری، در دو سوی آن رذیلت «جبن» و «تهور و گستاخی» خودنمایی می‌کند، برای هر فردی از ابنای بشر میسر است. اولین گام برای نایل شدن بدین گوهر؛ همانا مواجهه با خطر، مانع، اندوه و مصیبت است.
مولای متقیان حضرت امام علی (ع) راهکاری برای غلبه بر ترس بیان می‌فرمایند که از آن می‌توان ، شیوه رسیدن به شجاعت را فهم کرد و برگرفت و به صحنه عمل آورد.
آن امام همام تاکید می‌کنند:
«إذا هِبتَ أمراً فَقَع فیهِ فإنَّ شِدَّهًَْ تَوَقّیهِ أعظَمُ مِمّا تَخافُ مِنهُ»
-«هرگاه از کاری ترسیدی؛ خود را در آن بینداز زیرا ترس از آن کار، بزرگتر از خود آن است.»(حکمت 175 نهج‌البلاغه)
مینا موجودی ترسو بوده و درکی از شجاعت نداشته است. چون خود را قوی نمی‌پنداشته و میان خود با ویژگی «اعتماد به نفس» قرابتی احساس نمی‌کرده است.
این زن در کودکی، پدر و مادری شایسته را تجربه نکرده است. علم پزشکی می‌گوید؛«علاقه‌مندی کودک به مزه کردن و یا بلعیدن «خاک» – میل و دلمشغولی شدید مینا در کودکی - ناشی از کم‌خونی است. علتی که سبب‌ساز تاخیرات فکری و فیزیکی است.»
مزه مزه کردن خاک، بازیابی دیرهنگام خویشتن و حس زبونی و...عوارض تاخیرات یاد شده است.
پدر مینا دخترش را بابت بلعیدن خاک شماتت می‌کرده اما به ناآگاهی و از روی غفلت، در پی به علت عارضه و درمان نبوده است. در واقع مینا پیش از اینکه قربانی عوارض جسمانی و روانی شود، به دلیل استضعاف فکری والدین، پا به مسلخ «ضعف و زبونی و ترس و اضمحلال درونی» می‌گذارد.
او به حدی زبون و ناتوان در طراحی نقشه زندگی و چینش مهره‌های موثر در حیات خود است که به دمیدن نسیمی مرعوب و اسیر می‌شود و در اندک مدتی به شکلی کودکانه فریب را می‌پذیرد و بازیچه هوس و ابزار مطامع پلید «این و آن» قرار می‌گیرد.
او به همان سادگی که در درست کردن ساندویچ همبرگر و تسلط بر مهارت و حرفه‌ای ساده مستأصل می‌شود، در مدیریت رفتار فردی، اظهار محبت به طرف مقابل، تابع و تسلیم مهلت زمانی می‌گردد و دوست داشته شدن از طرف دیگری را، غیرقابل باور و شبیه یک معجزه بزرگ قلمداد می‌کند.
بنابراین؛ او نیازمند «شجاعت» ، نیازمند «شناختن خود و رسیدن به اعتماد به نفس» و «قوی شدن» برای فرار از دام مرعوبیت و دوری از اسارت در چنبره خواست و رفتار دیگران است. او نیازمند رویارویی است؛ نبرد با موانع طبیعی زندگی، دشواری معیشت،- و گاه - انسان نمایانی که لذت را در استعمار فکری و جسمی دیگران مجسم کرده‌اند.
مینا، دچار تاخیرات فکری و جسمانی است و باید هر چه زودتر خود را به واقعیت «خود و زندگی» برساند.
متارکه با همسری در افتاده به وادی اعتیاد، ابزار شدن برای مردی بوالهوس، حس سربارگی در مقابل دوستی هر چند صمیمی، نهایت دلزدگی از ناتوانی و ترس ویرانگر و در نهایت مرگ پدر به عنوان تنها تکیه‌گاه ذهنی، موقعیت‌ها و حوادثی است که شخصیت اول فیلم را در جایگاه درست یک انتخاب بزرگ قرار می‌دهد:
انتخاب دستیابی به شجاعت!
جالب است که تولد دوباره مینا به سبب دست یازیدن به انتخابی بزرگ، پس از مرگ آخرین تکیه‌گاه– همان طور که اشاره شد- ذهنی‌اش رقم می‌خورد. در واقع او با از دست دادن پدر و ملجاء واپسین، دیگر چاره‌ای جز «بر آمدن و بر شدگی»
نمی‌یابد!
حمید نعمت‌الله، اگرچه در این فیلم خود، لحن تلخی دارد که برای مخاطب نازک‌طبع آزاردهنده است اما، هیچ گاه روایت او و همسر نویسنده‌اش، تباهی محتوم را تصویر نمی‌کند. در رگ خواب، مخاطب صدای دل انگیز تپش امید را می‌شنود و راه نجات را به روشنی می‌بیند. هر چند شخصیت اول داستان، پس از پشت سر گذاشتن آواری از مصائب، در لحظات واپسین فیلم، تصمیم بزرگ زندگی‌اش را با مخاطب در میان بگذارد و باعث می‌شود که نفسی راحت بکشیم.