خوف و رجا؛ عامل تعادل رفتاری
حسین میرزابیگی
یکی از مباحث مهم در حوزه رفتاری ایجاد تعادل است. افرادی میتوانند تعادل روانی داشته باشند که دارای شخصیتی متعادل باشند. از جمله عواملی که شخصیت متعادل را موجب میشود، نگرش انسان به مسائل اعتقادی از جمله مسئله خوف و رجاست؛ چرا که خوف بدون رجا و رجای بدون خوف هر دو عامل شخصیت نامتوازن و در نتیجه رفتارهای نامتوازن است. نویسنده نقش خوف و رجا را در تثبیت شخصیت و رفتارهای متعادل با مراجعه به آموزههای قرآنی تبیین کرده و به فلسفه خوف و رجا و نیز چیستی صفات جلال و جمال خداوند پرداخته است.
***
اسراف در اعتقاد، عامل نامتوازنی در شخصیت
شخصیت انسان همان حقیقتی است که مبتنی بر عقاید، افکار، احساسات، عواطف و رفتارها شکل گرفته است. بنابراین، شخصیت هر فرد از الگوهای ویژه فکری، احساسی و رفتاری خاصی شکل گرفته که هم او را از افراد دیگر متمایز میسازد. پس شخصیت، سرچشمه درونی دارد و در طول حیات، تقریباً از نوعی پایداری برخوردار است و به سادگی تغییر نمیکند. علم روانشناسی که به مسئله شخصیت توجه ویژهای دارد، شخصیت را دارای ویژگیهایی چون سازمانیافتگی و سازگاری میداند. روانشناسان بر این باورند که شخصیت، هر چند پدیدهای روانی است؛ امّا تحت تاثیر فرایندها و نیازهای بیولوژیک قرار دارد. از نظر آنان شخصیت باعث پدیدآمدن رفتارها میشود و از طریق افکار، احساسات، رفتارها و بسیاری چیزهای دیگر نمود خارجی مییابد.
عوامل اصلی ساخت شخصیت را میتوان در سه عامل وراثت، محیط زیست و زمان شناسایی کرد. والدین و صفات ژنتیکی آنان، در کنار محیط زیست و عوامل جغرافیایی و آموزههای تربیتی و فرهنگی و اجتماعی و زمانی که شخصیت در آن مقطع زمانی در آن زیست میکند، عوامل تعیینکننده در شخصیت انسانی است.(نگاه کنید: شاملو، سعید؛ مکاتب و نظریهها در روانشناسی شخصیت، تهران، رشد، ۱۳۸۲، چاپ هفتم، ص ۱۵ تا ۱۷)
از نظر قرآن شخصیت هر انسانی در طول زندگیاش شکل میگیرد و رفتارها و اعمال شخص مبتنی بر شخصیت اوست. تاثیر متقابلی که میان اعمال و نیات از سویی و شخصیت از سویی دیگر در طول زندگی بشر بهجا میگذارد، به این معنا خواهد بود که شخصیت، هر چند پایدار است ولی قابل تغییر است و این تغییرات بسیار کند و در طول زندگی اتفاق میافتد تا اینکه در نهایت به ثباتی میرسد که تغییر آن یا غیرممکن و محال بوده یا بس دشوار است.
از نظر اسلام، هر انسانی دارای فطرتی است که کلیاتی از انسانیت را با خود حمل میکند.(روم، آیه ۳۰) در حقیقت کدهای اصلی شخصیت انسانی است که به عنوان فطرت معرفی شده است. این فطرت در طول زندگی هر فرد تحت تاثیر علل و عواملی تغییرات مثبت یا منفی مییابد. عواملی که این تغییرات را موجب میشود همان نیات و اعمال اوست.
در میان عوامل تاثیرگذار میتوان به آموزشها و تربیتها بیشتر از دیگر عوامل تاکید کرد؛ چرا که این تعلیم و تربیتهاست که شخصیت آدمی را میسازد. پیامبر(ص) در عبارتی مشهور میفرماید: کُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطْرهِ ثمّ ابَواهُ یَهَوِدانه و یُنَصِرانه و یُمَجِسانه؛ همه مولودها بر فطرت (توحیدی) به دنیا میآیند و این پدر و مادرها هستند که آنها را یهودی، مسیحی یا مجوسی بار میآورند. (بحار الانوار، ج ۵۸، ص ۱۸۷)
بر اساس دیدگاه قرآن، هر انسانی با کارهای خودش که مبتنی بر فلسفه زندگی است، شخصیت خود را میسازد و سبک زندگیاش و رفتارها و اعمالش در سایهسار شخصیت شکل میگیرد.(اسراء، آیه ۸۴)
پس اگر فلسفه زندگی شخص از تعادل برخوردار نباشد، این عدم تعادل در شخصیت و رفتارهای او پدیدار خواهد شد. کسی که جهان را لغو و بیهوده تصور میکند و برای آن غایت و فلسفه و هدفی نمیشناسد، یا معتقد به شرک در الوهیت یا ربوبیت است، چنین شخصی از نظر قرآن دچار اسراف و خروج از حد تعادل میشود و اعتقاد مسرفانه (طه، آیات ۱۲۴ و ۱۲۷) اوست که شخصیت نامتوازن را موجب میشود و در رفتارها نیز این نامتوازنی و عدم تعادل خودش را بروز میدهد و رفتارهای مسرفانهای در پیش میگیرد که از جمله آنها اسراف در مسائل جنسی و لواط و زنا و مانند آن است.
خوف و رجا، عامل ایجاد تعادل در شخصیت و رفتار
خداوند جهان را بر اساس محور عدالت آفریده است و از همین روست که صفت عدالت برای تاکید بر آن به عنوان تنها صفت الهی در اصول دین و مذهب بیان میشود و مذهب تشیع را مذهب عدلیه نیز مینامند؛ چرا که بر اساس آموزههای قرآنی جایگاه عدالت بسی برتر از هر اصل دیگری است و اصولا هدف و فلسفه عمده رسالت عقل و پیامبران، تحقق عدالت در جامعه بشری است.(حدید، آیه ۲۵)
بر همین اساس هر گونه رفتاری که موجب خروج از دایره و محور عدالت شود، به عنوان افراط معرفی و به شدت با آن مبارزه میشود.(کهف، آیه ۲۸)
خداوند انسان را نیز در همان سنت حاکم بر هستی یعنی عدالت آفریده و در حالت اعتدال قرارداده است.(حجر، آیه ۲۹؛ ص، آیه ۷۲) و از انسانها خواسته است که در همین مسیر صراط اعتدال حرکت کنند و زندگی خود را پیش ببرند.(مریم، آیه ۴۳؛ طه، آیه ۱۳۵)
صراط مستقیم که از آن به صراط اعتدال نیز یاد میشود، همان راهی است که میتواند شخصیت انسانی را به کمال برساند و از هر گونه افراط و تفریط جلوگیری به عمل آورد.
از جمله عواملی که در تحقق این مهم نقش ایفا میکند، مسئله خوف و رجاست؛ زیرا خوف و رجا نگاه آدمی را به هستی و خداوند به خوبی روشن و مشخص میکند. مسئله خوف و رجا مبتنی بر خداشناسی است. به این معنا که در فلسفه اسلامی برای خداوند دو دسته از صفات جمالی و جلالی بیان میشود.
واژه. جلال، در لغت به معنای بزرگی قدر و منزلت و عظمت و کبریاست (خلیلبن احمد، ذیل «جل»؛ ابنمنظور؛ طریحی، ذیل «جلل»). جلالت، به معنای بزرگی قدر و جلال، بر نهایت بزرگی قدر و شأن دلالت میکند و بدین معنا جلال به خداوند اختصاص دارد و درباره غیر او به کار نمیرود. (فیروزآبادی، ج۲، ص۳۸۵) همچنین گفته شده است که جلال کاربرد سلبی دارد، زیرا خدا بزرگتر از آن است که بتوان او را با حواس ادراک کرد یا به او احاطه یافت (همان، ج۲، ص۳۸۶؛ بستانی، ذیل «جل»).
جمال نیز نزد اهل لغت به معنای حُسن و خوبی در خلقت خداوند و خُلق آدمی است (رجوع کنید به خلیلبن احمد؛ ابنمنظور، ذیل «جمل»). ابنفارس (ذیل «جمل») نیز در موافقت با همین معنا از جمال، آن را ضد قُبح (زشتی) دانسته است.
چیستی جلال و جمال خداوند
در فرهنگ اسلامی ، اگر صفات حق مربوط به لطف و رحمت باشد، از آن به صفات جمالی یاد میشود؛ و اگر متعلّق به قهر و هیبت باشند، صفات جلالی گویند. در صفات خداوند باید به این نکته توجه داشت که صفات جمالی دارای جلال هستند ، چنانکه صفات جلالی نیز دارای جمال هستند. اما اگر ذات حق با صفت جلال بر چیزی تجلّی کند، اثرش کبریا و قهر و هیبت است و اثر تجلّی حق با صفات جمالی انس و محبّت و لطف و رحمت است و چون منشاء و مرجع همه اسماء و صفات حق، ذات واحد اوست و ذاتش بالذّات منشاء صفات جمالی و جلالی است، لذا هر جا که صفت جمال ظهور یابد، صفت جلال در باطن آن مستور است و اگر به صفت جلال تجلّی کند، صفت جمال در باطن آن مستور است.
بنابر همین اصل اخیر است که در نیایشها و ادعیه ماثور از معصومان(ع) این معنا بیان شده که « اعوذ بک منک؛ یعنی از تو به خودت پناه میبرم» و در تفسیر این معنا آمده که از جلال تو به جمال تو پناه میبرم؛ چرا که خداوند صمد است و همه جا را پر کرده است و جایی برای دیگری نیست که از جلال به آنگریخت. پس میبایست از خود خدا به خود خدا پناه برد و اگر خداوند در صورت جلالیاش تجلی کرد میبایست به صورت جمالیاش پناه برد.
تجلی کامل خدا در صورت جمالی در آخرت را بهشت مینامند؛ چنانکه دوزخ نیز تجلی خداوند در جلال به طور کامل است. به این معنا که اگر بخواهیم صورت تجسمی از جمال الهی را داشته باشیم همان بهشت اخروی است و دوزخ نیز صورت تجسمی جلال الهی است.
کسی که به چنین چیزی در خداوند باور داشته باشد، در یک حالت از خوف و رجا قرار میگیرد و همواره در شئونات خداوندی از خوف به رجا و از رجا به خوف میرود؛ چرا که خداوند در هر بروز و ظهور و تجلی که از آن به یوم در قرآن یاد میشود، در شانی تجلی میکند که در کلیت همان صورت جلالی یا جمالی است.(رحمن، آیه ۲۹)
از آیات قرآن به دست میآید که عالمان، بیشتر متاثر از عظمت الهی و تجلیات جلالی خداوند هستند، از این رو خشیت در ایشان بیشتر از دیگران است. خشیت نوعی خوف همراه با علم و دانش و تعظیم است و با خوف عادی که میتواند حتی مبتنی بر توهمات و ظنیات و گمانهزنی باشد، فرق دارد. در حقیقت واژه خوف دارای عمومیت است ولی خشیت به نوعی خاص از ترس و خوف اطلاق میشود.(فاطر، آیه ۲۸)
اهل خشیت به سبب درک عظمت الهی از روی علم و دانش حصولی و بهویژه حضوری و شهودی، حالتهایی دارند که آثار آن در بدن آنها ظاهر میشود. در حقیقت آثار خشیت به شدت از درون به بیرون و از باطن به ظاهر درمیآید و خود را نشان میدهد. از این روست که اهل خشیت، حتی پوست بدنشان در برابر عظمت الهی به لرزه درمیآید و در برابر جلال او خاشع و خاضع در باطن و ظاهر هستند.(زمر، آیه ۲۳)
البته این خشیت چون مبتنی بر علم است، هرگز به نومیدی تبدیل نمیشود؛ زیرا آن سو وجه الهی یعنی صورت جمالی خداوند را نیز میبیند. این گونه است که تصویری کامل از خداوند دارد که در کمال اعتدال است. ترکیب صورت جلال و جمال است که یک صورت کمالی از خداوند را ارائه میدهد.
خوف که همان ترس و انتظار چیزی ناخوشایندی چون دوزخ، به واسطه علایم ظنی و یا علمی است(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۳۰۳، «خوف».) اگر تشدید شود موجب میشود که شخص قالب تهی کند و بمیرد و یا برخی از علایم در روان و تن او پدید میآید که از آن جمله میتوان به خوفی شدید اشاره کرد که سبب به گردش درآمدن چشمهاست. خداوند به این نشانه در آیه ۱۹ احزاب اشاره کرده است.
از آیاتی از قرآن این معنا به دست میآید که ترس موجب روانپریشی و عدم تعادل در انسان میشود. از جمله خداوند در آیاتی چون ۴۳ سوره ابراهیم، ۱۰ و ۱۳ و ۱۹سوره احزاب بیان میکند که خوف موجب عدم تعادل روان آدمى است به گونهای که رفتارهای نامتعادل از او بروز میکند.
رجا به معنای امید بستن به خداوند و بخشش و مغفرت و رحمت او در کنار خوف موجب میشود تا در انسان حالت تعادلی ایجاد شود. شخصی که به جمال و جلال الهی توجه دارد، هرگز گرفتار امیدواری افراطی نمیشود، چنانکه نومید نمیگردد و به سبب همان امیدواری به خداوند است که توبه میکند و در مسیر درست میافتد. پس شخصیتی که دارای بینش و نگرش درست و راست نسبت به خداوند است، دارای رفتاری متعادل خواهد بود.
امام صادق(ع) بر همین اساس خواهان آن است که شخص به تعادل در خوف و رجا برسد و به همان اندازه که در اندیشه صفات جلالی است به صفات جمالی نیز توجه داشته باشد و هرگز یکسویه ننگرد؛ چرا که یک سویه نگری عامل فقدان تعادل در شخصیت و رفتار خواهد بود. آن حضرت(ع) میفرماید: اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته؛ به خداوند امیدوار باش، آن اندازه که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداوند بیم داشته باش آنقدر که تو را از رحمتش ناامید نگرداند.(جهادالنفس، ح ۱۰۹)
فلسفه خوف و رجا
با آنچه بیان شد دانسته شد که چرا به جای تاکید بر یک جهت یعنی خوف یا رجا قائل به تعادل در این مسئله شدهایم؛ زیرا رجای زیادی به خداوند خود عامل معصیت و دور شدن از خداوند میشود و دوزخ جلالی را برای شخص فراهم میآورد؛ چنانکه افراط در خوف موجب میشود تا انگیزه حرکت و بازگشت را از دست بدهد و مسیر گمراهی را همچنان ادامه دهد.
خداوند در آیه ۱۸ سوره فاطر، خوف و بیان مسائل انذاری را یکی از عوامل مهم در تزکیه انسان میداند؛ زیرا کسی که میترسد میکوشد تا نواقص خود را برطرف کند و با وضعیت بهبود یافته در پیشگاه الهی حضور یابد. همین ترس است که انسانها را به سوی تقواپیشگی میکشاند و اجازه نمیدهد تا گناهانی را مرتکب شوند که در قیامت ایشان را به دوزخ ببرد.(انعام، آیه ۵۱)
همچنین امید و رجا، موجب میشود تا انسان امید به بازگشت داشته باشد و بخواهد از کارهای ناپسندی که کرده توبه کرده و به سوی خداوند بازگردد.(بقره، آیه ۲۱۸؛ زمر، آیه ۵۳) امیدواری اگر به میزانی باشد که او را به گناه ترغیب نکند بسیار خوب است، زیرا موجب میشود روحیه او تقویت شود و کارها نیز بر او آسان گردد.(نساء، آیه ۱۰۴)
خداوند در آیه ۸۴ سوره نساء بیان میکند که چگونه امید و رجا موجب میشود شخص روحیه مقاومت و استقامت پیدا کند و در برابر فشار مشکلات خود را نبازد و مسیر کمالی خود را با برداشتن موانع برطرف کند.
امید موجب میشود تا افراد خطاکار امید به اصلاح داشته باشند و اقدامات اصلاحی را بهکار گیرند.(نساء، آیه ۶۴؛ توبه، آیات ۱۰۲ و ۱۰۶)
اصولا مهمترین عامل در ایجاد انگیزهها امید است. امید دستیابی به موفقیت و رسیدن به هدف است که حرکتها را موجب میشود و انسان را به سوی عمل میکشاند. اگر امیدی نباشد انسان هرگز تن به کاری نمیدهد و کاری را بهجا نمیآورد. (بقره، آیه ۱۸۶؛ یونس، آیات ۷ و ۸؛ کهف، آیه ۱۱۰)
به هر حال، امید به ویژه به فضل الهی و رحمت اوست که آدمی را به سوی توبه و بازگشت و عمل و صبر و مانند آن میکشاند و او را از مرگ و افسردگی و بیماری و مانند آن رهایی میبخشد. از این رو نومیدی از رحمت و فضل خداوندی به عنوان گناه بزرگ معرفی شده است.(حجر، آیه ۵۶؛ روم، آیه ۳۶)