kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۹۹۰۹
تاریخ انتشار : ۰۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۲۵

کتاب؛ بهترین میراث فرهنگی(خوان حکمت)


 ما دو گونه علم داريم: يك وقت كسي علمي تهيه مي‌كند چيزي مي‌خواند كه ابزار دنياي او باشد و غرور باشد و القاب باشد و نام او را ببرند و يا نام او را با لقب ببرند و يا نام او را اوّل ببرند و همين بازي‌ها! اين علمي كسب كرد كه محكوم علم خودش است. اين بيان نوراني علي‌بن‌ابيطالب(ع)است كه فرمود: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُه‏»؛(1)، بسا درس‌خوانده‌هايي هستند كه كُشته جهالت خودشان هستند، اما يك سلسله از علما هستند كه مصداق «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ»(2)  يا آيه (إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)(3) هستند. ما بايد تلاش كنيم اين قسم دوم باشيم؛ يعني علمي كسب كنيم كه ما را حفظ كند و براي ما نور باشد.

علم؛ چراغ راه و نردبان ترقی به مقام عقل
 علم، بخشي از راه است. آن‎كه مشكل را حلّ مي‌كند عقل است نه علم، علم يك چراغ است؛ حالا كدام طرف را داشته باشيم با اين علم كدام طرف برويم، علم، وسيله است؛ اما آنكه اساس كار است در اين آيه كريمه مشخص است، فرمود: (تِلْكَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ)؛(4)يعني علم يك نردبانی باشد برای عقل. علم وقتي نافع است كه نردبان باشد؛ عالِم را به مقام عقل برساند كه:« العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‏»(5)هيچ عاقلي جهنم نمي‌رود؛ اما علما می‌روند.
 ما كه در حوزه‌ها هستيم بهترين شغل و برجسته‌ترين كار است و راهی از اين بهتر نيست؛ اما بايد بكوشيم در همان اوايل طلبگي هم درسي بخوانيم كه براي ما نافع باشد يك؛ يعني خودِ اين علم فی نفسه نافع باشد. دوم اينكه از اين علم بهره ببريم. به ما در دعاها، در قنوت، در تعقيبات نماز گفتند بگوييد: «أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا يَخْشَعُ وَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَع‏»؛(6)خدايا آن علمي كه به درد ما نمي‌خورد من از آن علم به تو پناه مي‌برم! بعضي از علومند كه به درد نمي‌خورند؛ مثل سِحر و شعبده و جادو و مانند آن، بعضي از علومند كه چراغند، نورند؛ ولي شخص از آن استفاده نمي‌كند. به ما گفتند در دعاها، در تعقيبات نماز و در قنوت بگوييد خدايا آن علمي كه مشكل مرا حلّ نمي‌كند، من از آن علم به تو پناه مي‌برم؛ آن وقت مي‌شويد طلبه، وقتي روحانی شدید: (جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي‏ بِهِ فِي النَّاس‏)(7)خيلي از علما و بزرگان بودند که در هر منطقه‌ای زندگی می‌کردند كار يك امامزاده را انجام می‎دادند، مردم وقتي وارد امامزاده می‌شوند طيّب و طاهر بودن را احساس می‎کنند.آن وقتي كه ما تهران درس مي‌خوانديم، مردان بزرگي‌ هم بودند، تهران هيچ وقت خالی از مردان بزرگ نبود. اينها كساني بودند که چندين سال امتحان دادند، هر چه مي‌گفتند عمل مي‌كردند، هر چه را هم که عمل می‎کردند، می‎گفتند. در تهران كم نبودند؛ حالا جاهای ديگر هم همين طور است.مگر ما از فرشته چه چيزي كمتر داريم؛ اين همه تعبيراتي كه در قرآن كريم است كه در حال احتضار، ملائكه به حضور محتضر مي‌آيند، سلام عرض مي‌كنند: (سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ)(8)اين همه ملائكه مي‌آيند در كنار جنازه محتضرِ عالم، به او سلام عرض مي‌كنند؛ چرا ما اين طور نشويم؛ پس مي‌شود اين گونه بود، اين آيات را برای چه کسانی فرمود؟ معلوم مي‌شود بخشي از ملائكه در خدمت مؤمنينند: (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ)(9)چرا ما اين طور نشويم.

سفارش عجیب ابوریحان بیرونی
 به ما گفتند ببينيد پيغمبرتان(ص) برنامه‌اش چيست؟خدا به پيامبر فرمود: «قُل رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»؛(10)يعني تا نفس مي‌كشي علم بیاموز، هيچ وقت نگوييد ما فارغ التحصيل شديم؛ حالا انسان يا تدريس مي‌كند يا تأليف مي‌كند يا تجربه می‎کند.
 الآن اين مسئله در منزل‌ها مطرح نيست؛ ولي كساني كه سنّشان قدري بالاست مي‌دانند همه آقايان در آن عصر، انباري داشتند كه هيزم داشتند و وسيله سوخت و سوز همين هيزم بود، اگرآبي مي‌خواستند گرم كنند با هيزم گرم مي‌كردند، غذا با همين هيزم و زغال درست مي‌شد. ابوريحان بيروني ، معاصر مرحوم بوعلی‌سينا و از بزرگان و حكماي نام آور اسلام بود. وی وصيت كرد که بعد از مرگ من اين آبی را که می‌خواهيد گرم کنيد و نعش و جنازه من را با آب گرم بشوييد، با آن براده‌هايی که در انبار جمع کردم ،آب راگرم کنيد و بدنم را بشوييد، گفتند ما اينجا هيزم فراوان داريم، برای چه از اينها استفاده کنيم؟ مگر اين براده‌ها چقدر می‎تواند آب را گرم کند؟ فرمود اين يک مکتب است، گفت من در تمام مدت عمر آثاري كه نوشتم با همين قلم ني نوشتم، قلم ديگری نبود، اين قلم ني مقداری که کار می‌کرد می‌تراشیدم و اين براده‌ها را جمع مي‌كردم كه با اين براده‌ها آب گرم كنند و بدن مرا بشويند تا شفاعتی برای من بشود. ببينيد هزار سال گذشت و او به عظمت علمي معروف است؛ آن هم در محافل علمي نزد بزرگان.دين با اين وضع به دست ما رسیده. وجود مبارك امام صادق (ع)به فضل بن عمر، يكي از شاگردانش فرمود: درست است كه آدم بايد درس بخواند و اهل كتاب باشد؛ ولي بايد همّتش بلند باشد: «فَإِنْ مُتَّ فَوَرِّثْ كُتُبَكَ بَنِيكَ»(11). فرمود درست است که عالم مي‌شوي، كتاب مي‌خواني؛ اما كتابي كه ديگران نوشتند و تو بخواني در كتابخانه‌ات بگذاري به درد نمي‌خورد، به جايي برس كه خودت چند جلد كتاب بنويسي تا بچه‌هاي تو وارث نوشته‌هاي تو باشند و تو بشوي مؤلف.
اين راه ممكن است ،چرا ما نباشيم، چرا ما به جايي نرسيم كه ورثه ما چهارتا كتاب از ما ارث ببرند؛اين دستور حضرت است. استعدادها هم فرق مي‌كند :«النَّاسُ مَعَادِن كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»(12) و هيچ كسي معلوم نيست؛ اگر كسي كه استعدادش كمتر است اين درجه كمتر داشته باشد، آن يك حساب ديگري است. اين از بيانات نورايی حضرت امير(ع) است در نهج‌البلاغه كه: «الْغِنَی وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ‏ عَلَی اللَّهِ»(13). فرمود: چه كسي توانگر است، چه كسي سرمايه‌دار است، چه كسي بالاست، چه كسي پايين است، آن روز که همه در درگاه خدا محشور می‌شوند معلوم مي‌شود. گاهي ممكن است كسي جزء سفيران هدايت باشد و برود يک روستا «قربةً إلي الله» اين جوان‌ها و بچه‎ها را هدايت كند و اجرش در قيامت بيشتر از كسي باشد كه در حوزه‌هاي علميه يك نان و نامي دارد، حساب برای آن روز است؛ اينجا معلوم نمی‎شود؛ اما اگر خدا به كسي يك استعداد خوبي داد، او مسئول است و استعداد خود را بايد ارزيابي كند. اگر ـ إن‌شاءالله ـ يك استعداد برتري دارد بكوشد كه مشمول سفارش وجود مبارک امام صادق(ع) باشد كه بكوش چند جلد كتاب بنويسی كه ديگران كتاب تو را به عنوان ميراث فرهنگي بهره ببرند.
 بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب، قم؛ 22/4/96
مرکز اطلاع رسانی اسرا
___________________________
1 . نهج البلاغة صبحي صالح، حکمت107.     2. مصباح الشريعة, ص16.
3. فاطر، 28.            4. عنکبوت، 43.     5. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص11.
6. مصباح المتهجد ، ج‏1، ص75.         7. انعام، 122.       8. زمر، 73.
9. نحل، 32.      10. طه، 114.     11. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج‏2، ص 150.
12. الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج8، ص177.     13. نهج البلاغة صبحي صالح، حکمت452.