kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۹۶۰۴
تاریخ انتشار : ۰۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۵۴
خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) - 51

گذشت زمان پیش‌بینی امام را به اثبات رساند






نماز در فرودگاه مسکو
پس از سوار شدن به ماشین، بی‌فوت وقت، مستقیم به سمت فرودگاه حرکت کردیم. وقتی به فرودگاه رسیدیم ظهر شده بود، تصمیم گرفتیم همان جا نماز بخوانیم.
در پاویون رفت و آمد زیاد بود، من به کناری رفتم و روزنامه‌ای زیر پایم انداختم و به نماز ایستادم. وقتی نمازم را به پایان رساندم دیدم حاضران دست از کار کشیده مات و مبهوت به من نگاه می‌کنند. برایشان سؤال بود که من چکار می‌کردم. وقتی تعجب آنها بیشتر شد که دیدند آقایان همراه هیئت هم در گوشه‌ای دیگر همین کار را می‌کنند. گویا تا به حال شاهد چنین صحنه‌ای نبودند.
تعدادی از مقامات شهری و حکومتی برای بدرقه آمده بودند، پس از خداحافظی از ایشان سوار هواپیما شدیم. در هواپیما احساس سبکبالی می‌کردم، گویا بقیه هم‌چنین بودند؛ از مأموریتی که به انجام رسانده بودیم راضی بودیم، و من همچنان به صحنه رویارویی به گورباچف و نیز دست دادن به وی می‌اندیشیدم. خیلی از برادران سفارت کشورمان گلایه‌مند بودند که چرا چنین مسئله‌ای را پیش‌بینی و ما را مطلع نکرده بودند. آقای جوادی‌آملی پس از سفر به من گفتند که در آن لحظه (که گورباچف دستش را جلو آورد) ما واهمه داشتیم که که شما خود را ببازید که الحمدلله خیلی خوب برخورد کردید.
در درون هواپیمای کشور خودمان دیگر خیالمان راحت شد، با آرامش و بدون دغدغه، راحت ناهار خوردیم، سپس بقیه راه را به نگاشتن برخی نکات سفر و ملاقات مشغول شدیم.
ارایه گزارش
به محض رسیدن به ایران، در اولین اقدام خدمت امام رفتیم تا آن چه را که گفته، دیده و شنیده بودیم گزارش کنیم. امام خود نیز تاکید فرموده بودند که اعضای هیئت بیایند تا ببینمشان.
زمانی که خدمت امام رسیدیم، آیت‌الله جوادی آملی سرپرست هیئت اعزامی، آن چه را که گفته، دیده و شنیده بود باز گفت. حضرت امام فرمودند: کدامتان چهره او را می‌دید؟ مقصود معظم‌له این بود که کدامیک مراقب تغییرات و عکس‌العمل گورباچف بودیم. عرض کردم: من دائم او را زیر نظر داشتم، او در دو قسمت از نامه متغیر شد و واکنش نشان داد و در باقی موارد ساکت بود و می‌اندیشید، یکی در آن جا که مرقوم فرموده بودید خبرگان خود را به قم بفرستید و دیگر آن جا که پیام داده بودید که ما خود را در سرنوشت مسلمانان جهان شریک می‌دانیم، و اتفاقا در هر دو مورد هم اشکال کرد. امام تذکر دادند که آقای جوادی آملی به خوبی به آنها پاسخ دادند. حضرت امام از نتیجه کار تا این‌جا راضی بودند و تبسم کردند.
ظرف مدت کمتر از دو ماه گورباچف به وعده‌اش عمل کرد و به وسیله وزیر امور خارجه‌اش ادوارد شوارد نادزه پاسخ نامه و پیام امام را ارسال کرد. وقتی که شواردنادزه به تهران و جماران آمد، من در تهران نبودم ولی آقایان جوادی آملی و لاریجانی در آن دیدار حضور داشتند. گویا ادوارد شواردنادزه خیلی تحت تاثیر ساده‌زیستی حضرت امام قرار گرفته بود.
دلایل انتخاب
نگارش و ابلاغ پیام از طرف امام به یکی از دو قطب جهانی که در آستانه تغییرات سیاسی و ایدئولوژیک بزرگ بود، کاری بس بزرگ و تاریخی بود و گذشت زمان صحت پیش‌بینی‌های امام را به اثبات رساند: به آن‌جا که معظم‌له به نشان دادن در باغ سبز از طرف دنیای غرب هشدار دادند و گفتند که صدای شکستن استخوان‌های کمونیسم را می‌شنوند و بایستی از این به بعد آن را در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان جست‌وجو کرد.
حال این که چرا من و آقایان جوادی آملی و لاریجانی برای رساندن چنین پیام مهم و تاریخی انتخاب شدیم، جای سؤال بود. به ویژه برای من خیلی سؤال بود که چرا من به عنوان یک زن، سفیر و نماینده امام بودم و افتخار یافتم به چنین سفر بزرگی بروم. سفری که در آن احتمال وقوع هر نوع خطری وجود داشت و آن طور که حاج احمدآقا ما را دعوت به نگارش و یا تجدید وصیت‌نامه کرد، بیم آن بود که دیگر به کشور باز نگردیم.
پس از سفر از احمدآقا درباره وصیت‌نامه سؤال کردم و او خیلی صریح گفت: خیلی احساس خطر می‌کردیم، احتمال داشت آمریکایی‌ها هواپیما را در آسمان بزنند و یا حتی خود شوروی‌ها شما را بگیرند و دیگر نگذارند که برگردید و خیلی احتمالات دیگر.