ملاک مسئولیت در حکومت علی(ع)
* سیدمحمدسعید مدنی
یکی از نکات مهمی که در عین مهم بودن، ظریف و حساس هم هست، این نکته است که حضرت علی(ع) در دوران حکومت خودش برای تعیین و تفویض و محول کردن مسئولیتهای اجتماعی و سپردن کار مردم به افراد، بیش از آنکه به ظاهر آنها توجه کند و اینکه مثلا فلان فرد حافظ و قاری قرآن، یا حتی مداح و دوستدار آن حضرت است و خودش را خیلی شیفته و مرید مولا میداند و با همت صد یا هزار آیه یا دهها سوره قرآن را حفظ کرده است، بیشتر به این توجه داشت که چه کسی کتاب و سوره قرآن را فهم و درک کرده و تشخیص درستی داده است و به موقع و جای خودش به آن عمل میکند و به نفع مردم و اسلام به کار میگیرد بنابراین، اینگونه افراد بیشتر در دیدگاه علی(ع) برای انجام مسئولیتهای اجتماعی در اولویت قرار داشتند. به طور طبیعی مشخص است که حضرت علی مثلا قاری و حافظ قرآن را تحسین میکرد و مورد تایید ایشان بود اما این موضوعات که مانند ملاکهای ظاهری دیگر، فقط جنبه ظاهری داشت، چیزی نبود که حجت را برای علی بنابیطالب تمام کند تا پستهای حکومتی و مردمی را به اینگونه افراد بدهد. علاوه بر این، امیرالمومنین(ع) به دنبال این بودند تا به کسانی پست بدهند که به درد مردم بخورند و در واقع عملکننده به آن کتاب مقدس باشند نه فقط حافظ کلماتش باشند. اگر کسی حافظ است باید عامل به قرآن هم باشد. (مانند مالک اشتر یا عمار یاسر یا عبدالله بن عباس و... که در عین شناخت اسلام و قرآن به مرد عمل و کار و جهاد معروف بوده و هستند.)
ضربه مدعیان
سادهاندیش و کژفهم
البته از این رهگذر مشکلاتی نیز به حضرت علی(ع) تحمیل شد. برخی از این قاریان، حافظان و قُرّا، از علی بن ابن طالب توقع حکومت داشتند اما حضرت علی(ع) براساس آن آگاهی، حکومت را به آنان نمیداد. امیرالمومنین در دوران حکومت خود، بیشترین ضربه را از ناحیه همین تیپ آدمها خورد. آدمهایی که مدعی شناخت اسلام و قرآن و حتی دوستدار آن حضرت بودند اما وقتی در سناریویی که جریان فتنهگر بعد از رحلت پیامبر به اجرا گذاشت، آن جریانی که فتنهگری را در دنیای اسلام آغاز کرد و آن ضربات را بر پیکر اسلام و مسلمانان و مسیر تاریخ اسلام وارد نمود و آن سناریو را ایفا کرد، قرار شد جریانات و افرادی در آن نقشآفرینی کنند. ما میبینیم که بیش از هر کسی و آمادهتر و مستعدتر از هر کسی همان آدمهایی بودند که ظاهرالصلاح اما سادهاندیش و کژفهم بودند! برای مثال در جنگ جمل مشاهده میکنیم که عدهای از چهرههای نامدار و سرشناس تاریخ اسلام وارد بازیای شدند که آن جریان فتنهگر، قدرتطلب و تازه مسلمان شده که خودش را وارث نهضت پیغمبر و وارث انقلاب محمدی(ص) میدانست، به راه انداخته بود و معاویه را میتوان نماد و راس آن جریان دانست.
در جنگ صفین کسانی را میبینیم که به طور ذاتی و ماهیتی و عقیدتی خود را جدا و حتی دشمن معاویه میدانند، دنبال قدرت و دنیا نیستند و فقط ظاهرا به رضای خدا و آخرت میاندیشند، اما به نفع معاویه! وارد بازی میشوند کسانی که به جهل مرکب گرفتار هستند. یعنی نمیدانند که نمیدانند! صرفا چون قرآن را حفظ هستند، چند آیه را بجا و نابجا بکار میگیرند و چون در میان مردم یک چهره ظاهرالصلاح دارند نمیخواهند بپذیرند که در تشخیص مسائل و معرفت سیاسی ضعفها و اشکالات اساسی به آنان وارد است و میتوانند به خاطر این غروری که گرفتارش شدهاند، به راحتی بازیچه دست فتنهگران و منافقان شوند. به همین خاطر میبینیم که خیلی وقتها در طول تاریخ اسلام همینها پازل بازی دشمن را کامل میکنند و در اینجا و در مقطعی دیگر با راه انداختن جنگ نهروان علیه علی(ع) معاویه و گروه ستمگر را از نابودی قطعی نجات و آنها را در مبارزه با اسلام و تجسم عینی آن یعنی علی(ع) در نهایت به هدفشان میرسانند. یعنی در جنگ صفین که همه تواریخ نوشتهاند و میدانیم سپاه حضرت علی پیروز بود و چند قدمی به فرو ریختن و فروپاشی خیمهگاه حکومت معاویه به دست مالک اشتر نمانده بود، وقتی قرآنها بر سر نیزه میرود همین حافظان قرآن اما قرآننشناس! صدایشان درمیآید که مگر نمیبینید قرآنها بر سر نیزه است و این قوم، ما را به داوری قرآن فرا میخواند و باید جنگ را تمام کنیم؟! جنگ تمام است. پس از آن، همانطور که همه میدانیم اتفاقات تلخی رخ میدهدکه طی آن حضرت علی(ع) ناچار میشود برای حفظ جان، مالک را بازگرداند و معاویه را که مرده بود این گروه به ظاهر حافظ و قاری قرآن و اسلامشناس! زنده میکنند نه تنها معاویه بلکه آن گروه فاسد ضداسلام را نیز زنده میکنند.
نفی افراد ظاهرالصلاح
و قدرتطلب
گروهی با این مشخصات و شکل و شمایل بودند که حضرت علی به آنها فرصت حکومت و قدرت نمیداد زیرا آنها را میشناخت و میدانست تنها یک ملاک ظاهری است و ملاک خطرناکی است. همین ملاک است که میبینیم در جنگ صفین آن ضربه مهلک را به حکومت و خط سیر اسلام وارد میکند و جریان ضداسلام را اینها به هدف میرسانند چرا؟ جنگ صفین، نیمهتمام میماند و کار به ماجرای حکمیت کشیده میشود و دیگر با علی(ع) به کوفه بازنمیگردند بلکه میروند و جریان خوارج را تشکیل میدهند. چند ماه بعد امام علی(ع) میخواهد کار نیمه تمام صفین را تمام کند اما باز همینها با ماجرایی که در نهروان به راه میاندازند و جنگ نهروان را به پا میکنند، مانع از انجام آن میشوند. هر چقدر حضرت علی با این گروه صحبت میکند، فایدهای ندارد این گروه هم مانند طلحه و زبیر وارد بازی جریان فتنه و رأس فتنه که معاویه است، میشوند اما اینها تا زدن ضربه نهایی دستبردار نیستند! یعنی حمایت و خوشرقصیشان تا جایی که به تار و مار و نفله شدن خودشان در نهروان میانجامد، ادامه پیدا میکند و باعث شادی و پایکوبی معاویه میشود زیرا معاویه منتظر بود سپاه حضرت علی(ع) عنقریب به شام حمله کند و کار نیمه تمام صفین را تمام کنند اما خبر میرسد که امیرالمومنین درگیر خوارج شده است.
فتنه منافقانه اشعث بن قیس
بعد از اینکه حضرت بر خوارج غلبه میکند گروهی دیگر که این بار منافقانی بودند مانند اشعث بن قیس سنگاندازی میکنند و مانع حرکت علی(ع) به سوی شام میشوند. بهانهشان هم این است که ما دیگر خسته شدهایم و چقدر باید بجنگیم. ما میخواستیم با تو به شام بیاییم اما اکنون جنگ خوارج پیش آمده و دیگر خسته شدهایم. اینجاست که وقتی معاویه متوجه میشود امام علی(ع) قصد حمله به شام را ندارد، به جشن و پایکوبی میپردازد و جلسه مشورتی برگزار میکند، یعنی حالا که به لطف فتنه خوارج از حالت منفعل بودن خارج شدهایم -ولو موقت- چه بکنیم؟ اینجاست که تصمیم میگیرند نقش مهاجم را بازی کنند و علی(ع) را تحت فشار قرار دهند، آنها به مصر حمله میکنند و از اینجا به بعد است که معاویه ابتکار عمل را در حمله به قلمرو اسلامی و حکومت حضرت علی(ع) به دست میگیرد و میبینیم که مصر را در یک حمله برقآسا از حکومت مرکزی جدا میکند و «محمدبن ابیبکر» را به شهادت میرساند. بعد از آن هم حملاتی به نواحی مرزی، اطراف کوفه و مرکز حکومت میکند و علی(ع) هم هر چند قاطعانه به مقابله با آنها برمیخیزد اما نهایتا میبینیم که امیرالمومنین، دیگر هیچگاه نمیتواند آن سپاه منسجم و هماهنگ را جمعآوری کند و در یکی از همین روزها که اتفاقا گروهی برای اعزام به شام و جنگ با معاویه در اردوگاه نخیله جمع شدهاند، شهادت ایشان باز به دست یکی از این جاهلان متمسک و مقدس نماها (خوارج) رقم میخورد.
امروز مثل روزگار علی(ع) علاوه بر اینکه طلحه و زبیر را داریم، خطر دینشناسان دیننشناس و قرآنشناسان بیمعرفت و اسلامشناسان بیبصیرت و پرمدعا را هم داریم که تمام اینها در پازل فتنهگران اصلی بازی میکنند و باید در این ماجرا، «الاهم فالاهم» کرد و مراقب خطر کسانی که به جهل مرکب گرفتار هستند و با اعمالشان به راحتی اصول و مبانی اسلام ناب را زیر سوال میبرند باشیم.