اهمیت دعای مساکین(کیمیای اخلاق)
در روايتي از پيغمبراكرم دعاي ضعيفانِ امّت غنيمت شمرده شده است: «قالَ رَسوُلُالله(صَلّیالله ُعَلَيه ِوَ آلِه ِوَسَلَّم): إِغتَنِموُا دُعاءَ ضَعفَۀِ أُمَّتي فَإِنَّهُ يُستَجاب لَهُم فيكُم وَلا يُستَجاب لَهُم في أَنفُسِهِم»؛[1] دعاي ضعيفانِ امّت مرا غنيمت بشماريد، زيرا دعاي آنها در حقّ شما مستجاب ميشود، امّا دعاي ايشان در حقّ خودشان مستجاب نميشود. همان تعبيري كه براي يهودي و نصراني هست، در مورد ضعفاي مسلمان هم مطرح است. درروايت دیگری از امام صادق(صلواتالله عليه) است که: «لَا تَسْتَخِفُّوا بِدُعَاءِ الْمَسَاكِينِ لِلْمَرْضَى مِنْكُمْ فَإِنَّهُ يُسْتَجَابُ لَهُمْ فِيكُمْ وَ لَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ»؛ دعاي مستمندان را براي بيمارانتان دستكم نگيريد، زيرا دعاي آنها درباره شما مستجاب ميشود ولي درباره خودشان مستجاب نميشود؛[2].
موانع استجابت دعا
در باب دعا موانعي داريم كه موجب ميشود دعا مستجاب نشود، مثل گناه، ظلم، كمك كردن به ظالم، نافرماني از پدر و مادر، قطع رحم(نعوذبالله!) عمل زنا، شرابخواري، ترك امر به معروف و نهي از منكر و... كه اينها موجب ميشود داعي دعايش مستجاب نشود. امّا در باب يهودي و نصراني، آن چيزي كه مانع است تا دعايش درباره خودش مستجاب نشود، كفر او است. اين كفر موجب ميشود دعايش درباره خودش مستجاب نشود. در باب عبادات، عبادات كافر پذيرفته نيست.
دعای مساکین و مستضعفان
در اینجا مسئله مستضعف و مسکین و اينكه دعاي آنها را دستكم نگيريد مطرح میشود. دو روايت بالا گوياي اين مطلب است كه نبايد مسائل معنوي را با مسائل مادّي از نظر ارزشي خلط كنيد. يعني تصوّر نكنيد که خدا به داعي از نظر وضع دنيوي او نگاه ميكند. اگر کسی وضع درستی ندارد و در اصطلاح به نان شب خود محتاج است، چگونه به او بگویم که برای من دعا کن؟ اگر دعايش به جايي میرسید براي خودش دعا میکرد.
مساكين كساني هستند كه در سطح پائيني زندگی میکنند و زمينگير هم هستند. ديد انساني كه در بستر ماديّت است اينطور است که خيال ميكند در تشكیلات معنوي هم از نظر ارزشي همين ديد وجود دارد و حال اينكه اشتباه ميكند. البته اين مستضعف را كه مطرح میکند، منظوراستضعاف فكري و فرهنگي نیست بلکه اينجا استضعاف مادّي را بیان میکند. اصلاً و ابداً دستكم نگيرید، دعاي او براي مريضهاي شما شفا است. همين کسی که از نظر ماديّت دستتنگي دارد، از او بخواه كه براي مريضت دعا كند. اين به اجابت ميرسد. اين فکر را نکنی که: كل اگر طبيب بودي، سر خود دوا نمودي؛ او اگر ميتوانست، پس دعا ميكرد تا لقمهای نان به دست بیاورد. نه! ميزان و معيار دارد.
ما در باب دعا داريم، چه بسا دعايي كه يهودي و نصراني راجع به خودش نسبت به امور مادّي ميكند مصلحت نباشد تا خدا به او بدهد. اين يكي از اصول در دعاها است: «وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ».[3] من كه در جایگاه خداوند ننشستهام تا ببینم چه خبر است. آن كسي كه حكيم است و با حكمت بالغهاش دستگاه وجود را اداره ميكند، ميداند كه به صلاح هست یا نيست.
ای کاش به آن نمیرسیدم!
امام صادق(ع)فرمود: «رُبَّ أَمْرٍ حَرَصَ الْإِنْسَانُ عَلَيْهِ فَلَمَّا أَدْرَكَهُ وَدَّ أَنْ لَمْ يَكُنْ أَدْرَكَهُ» بسا چيزي كه انسان خواهان آن است ولي وقتي به آن ميرسد آرزو ميكند و ميگويد ای كاش به آن نميرسيدم؛[4] اين را امام ششم در يك قالب ديگر ميريزد، به اين تعبير: «كَمْ مِنْ نِعْمَةٍ لِلَّهِ عَلَى عَبْدِهِ فِي غَيْرِ أَمَلِهِ وَ كَمْ مِنْ سَاعٍ مِنْ حَتْفِهِ وَ هُوَ مُبْطِئٌ عَنْ حَظِّه وَ كَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ أَمَلًا الْخِيَارُ فِي غَيْرِه»؛ چه بسيار نعمتهايي كه خداوند به بندهاش عنايت ميكند امّا در غير آرزوي او يعني او اصلاً آرزو نكرده بود و به او ميدهد و چه بسيار كساني كه آرزومندِ آرزويي هستند و خير و مصلحت در غیر آن است؛[5]. در روایت دیگری علي(ع) میفرماید: خدا از فوق عرش خود فریاد میزند: «يَا عِبَادِي أَطِيعُونِي فِيمَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ وَ لَا تُعَلِّمُونِي بِمَا يُصْلِحُكُمْ فَإِنِّي أَعْلَمُ بِهِ وَ لَا أَبْخَلُ عَلَيْكُمْ بِمَصَالِحِكُمْ»؛ مرا اطاعت كنيد به آن چيزي كه به شما امر كردم و نميخواهد به من ياد بدهيد که چه چيزي صلاح شما است من بهتر ميدانم و من به آن چيزي كه مصلحت شما است که به شما بدهم بخل نميورزم.[6]
دین؛ مجموعهای به هم پیوسته
غرضم اين است که معارف ما یک مجموعه است نه یک چیز واحد، يك اتومبيل كه ميخواهد حرکت کند نیاز به چرخ و بدنه و موتور و... به هم پیوسته دارد ، لذا تك تك قطعهها کارآیی ندارد. در اينجا هم مسئله این است که اگر دعا مستجاب نمیشود در جایی كفر مانع است و در جایی دیگر مصلحت نيست.
از: حوزه نیوز
پینوشتها:
[1]. الفردوس بمأثور الخطاب، ج1، ص89
[2]. بحارالأنوار، ج59، ص276
[3]. بقره، 216
[4]. عدهًْالداعي و نجاح الساعي، ص22
[5]. بحارالأنوار، ج68، ص152
[6]. عدهًْالداعي و نجاح الساعي، ص37