یادداشت دانشجویی
هدف «بنفش» ؛ وسیله «سیاه»!
*محمد زندی(فعال دانشجویی)
«جمعه تمام ميشود، شنبهاي هم ميآيد. چطور آب و صابون بياوريم و رويتان را بشوريم؟!» |«مردم ایران اعلام میکنند آنهایی که در طول 38 سال فقط اعدام و زندان بلد بودند، را قبول ندارند.»| «چه شده که سخنگوی یک نهاد سیاهنمایی دولت را یاد گرفته است؟ اجازه نمیدهم خانهای که باید خانه عدالت باشد به خانه اتهام و دروغ تبدیل شود.» |«شما آنها را نمیشناسید، من آنها را میشناسم. بدانید که در پیادهروهای ما دیوار خواهند کشيد.»| «برخی آمدند و تصویری از شهرهای زیرزمینی نشان دادند که برجام را برهم بزنند، روی موشک شعارهایی نوشتند تا برجام را برهم بزنند.»|و...
عبارات فوق، نه «سرخط خبرها»ی BBC فارسی است، نه «موجز الاخبار» العربیه سعودی، و نه «خداشوت آخرونوت» هاآرتص رژیم صهیونیستی. این، عین سخنان رئیسدولت یازدهم در جریان پیشرقابتهای انتخاباتی دوازدهمین دوره ریاست جمهوری است؛ نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر!
اما به راستی چه میشود که رئیس دولت مستقری که داعیه حقوقدانی هم دارد، به یکباره خوی سرهنگیاش عود کرده و تمام اعتبار و اندوختههای نظام اسلامی را به پای تمدید دوره زمامداریش، قربانی میکند؟!
گویا صندلی عمارت پاستور برای تشنگان قدرت – و نه شیفتگان خدمت – آنقدر ذیقیمت هست که به بهای بدست آوردن آن، قوه قضائیه و نیروهای مسلح و 17هزار شهید ترور و...، زیر علامت سؤال برده شوند!
البته که این افراط و تفریطها، مسبوق به سابقهاند و جای گلایه باقی نمیگذارند. بعید نبود از شخصی که روزی در صحن علنی مجلس اول، دَم از انحلال ارتش میزد و خواستار به دار آویختن محکومان قضایی در بین صفوف نمازگزاران جمعه بود، فردا روز، زبان به نقد چرایی برخورد با مجرمین در عدالتخانه نظام اسلامی بچرخاند! جالب آنکه بر اینگونه رفتارهای متناقض نیز مسمای اعتدال مینهند و مشیشان را حدواسط میدانند!
برخی اما این تغییرات فاحش را ناشی از جبر زمانه میپندارند وگریز از آن را ناممکن. اگرچه تغییر مواضع فی نفسه مذموم نیست، اما باید مشخص شود که این تغییر نظر از کدام مبدا و به کدام مقصد بوده است؟ اگر از مبدا باطل، به قصد حق تغییر جهت دهیم که این همان طریق صواب و خیر است. اما اگر از حق به سمت باطل روی بچرخانیم، این بدین معناست که یا حق را به درستی نشناختهایم یا حداقل در صحت آن تشکیک کردهایم!
خب، شخصی که 38 سال گذشته را با اعدام و زندان ممزوج بداند، بر این اعتقاد است که تمامی احکام قضایی صادره از سوی محاکم نظام، چه در زمان حیات امام راحل(ره) و چه پس از آن، نادرست و ناعادلانه بوده است! آیا جز این، مفهوم دیگری را میتوان استنباط نمود؟!
در سوی دیگر، وقتی در مناظرات سخن از شهرهای موشکی به میان میآید و موشک بعنوان مانعی بر سر راه برجام پنداشته میشود، آیا جز این مفهوم را میرساند که متکلم این مواضع بر پیروی از همان طریقت «دنیای فردا، دنیای گفتمان هاست نه موشکها» اصرار و ابرام دارد؟!
تا بدین جا، همه شواهد نشان از «تغییرات» گسترده دارند اما با تمام نقدی که بر این مواضع متغیر وارد است، ایکاش شخص متحول، مرد و مردانه پای اصول خلق الساعهاش میایستاد و از آن دفاع مینمود!
چرا تنها ساعاتی پس از هماورد انتخابات، کاندیدای پیروز باید بر سر مزار شهید حسن طهرانی مقدم، پدر موشکی ایران حاضر شود؟! مگر همین چند روز قبل نبود که نامبرده موشکپرانیها و شهرهای زیرزمینی موشکی که حاصل دسترنج این شهید بزرگوار است را متهم ردیف اول عدم توفیق برجام معرفی کرد؟!
چطور میشود نامزد پیروزی که در اولین کنفرانس مطبوعاتیاش اذعان میکند: «بیش از 17هزار نفر از مردم بیگناه ما را کشتند. هیچکس مثل ما قربانی تروریسم نیست و هیچکس مثل ما تجربه مبارزه با تروریسم را ندارد.»، در رقابتهای پیش از انتخابات، محاکم نظام را به بدرفتاری با بقایای قاتلان همین 17هزار نفر متهم میکند؟!
به راستی نحوه مواجهه با این حجم از تناقض و تذبذب، باید چگونه باشد؟! کدامیک باور پذیرند؟! رومی یا زنگی؟! دُم خروس یا قسم و آیه؟!
بروز چنین رفتارهایی، این ظن را به یقین نزدیک میکند که مدعیان اعتدال برای نیل به اهدافشان از هیچ وسیلهای فرو نمیگذارند و برای دستیابی به حتی یک برگ رأی بیشتر، خویش را به هزار چهره میآرایند!
در برابر «مراجع تقلید» فرمانبرند اما در همنشینی با روشنفکران، فتاوی ایشان را به سخره میگیرند و «دوران منبرها و بلندگوها» را تمام شده میدانند! خود از اولین مجریان «وجوب حفظ حجاب در دستگاههای نظام» بودند اما سایرین را به گناه نکرده «دیوارکشی بین زن و مرد» متهم میکنند! به دیدار خانواده شهدا میروند و سپس در تریبونهای رسمی از به سر آمدن «برهه انقلاب و احساسات» سخن میگویند! منتقد استفاده ابزاری از دین و مذهبند اما «قیام حسینی و پیروزی خون بر شمشیر» را «درس مذاکره و تعامل» تاویل میکنند! در حرف، «ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی» تشکیل میدهند اما در عمل، انبار پوشاک قاچاق از خانه وزیرشان کشف میشود! تابلو «بانکداری بدون ربا» را بر سر در موسسات مالی میآویزند ولی قوانین بانکداریشان، دست هرچه «جنگنده با خدا» را از پشت بسته است!
در موقع انتخابات اما برای بدست آوردن دل اقشار متدین و محروم، سیلاب نخست تناقضات فوق الذکر را علم میکنند و برای جلب نظر طبقه متوسط و مرفه، سیلاب دوم را عرضه میدارند!
این یعنی یارگیری از همه، به قیمت بازی با اصول. یعنی از «بیت جماران» و «بیت مصلحت» و «بازرس ویژه سابق» گرفته، تا «وزیر خوش اشتهای فراری» و «منکرین نبوت و مهدویت» و «پرپل پوشان منافق»، همه و همه در حمایت از فردی به صحنه بیایند که هنوز مشخص نیست با خودش چندچند است؟!
شاید گفته شود که مسئولیت اعمال مریدان بر ذمه مرادشان نیست اما لااقل مرادشان که میتواند از اعمال و کردار ناپسند مریدانش، برائت بجوید و زبان به تایید ایشان نگرداند! آیا نمیتواند؟! یا میتواند اما چون به این وسایل، برای رسیدن به اهدافش نیازمند است، لسان به نفی ایشان نمیگرداند؟!
در خاتمه اما راقم این سطور، توجه خود و سایرین را به این سخنان گهربار امیرالمومنین(ع) جلب مینماید که فرمود: «از کسانى مباش که در دنیا مثل زاهدان، سخن میگوید، اما در رفتار همانند دنیاپرستان است. دیگران را پرهیز میدهد اما خود پروا ندارد. به فرمانبردارى امر میکند اما خود فرمان نمیبرد. براى دیگران که گناهى کمتر از او دارند نگران، و بیش از آنچه که عمل کرده امیدوار است. اگر کار کند در آن کوتاهى ورزد، و چون چیزى خواهد، زیادهروى نماید. عبرت آموزى را طرح میکند اما خود عبرت نمیگیرد. در پند دادن مبالغه میکند اما خود پندپذیر نیست. سخن بسیار میگوید، اما کردار خوب او اندک است. مردم را سرزنش میکند، اما خود را نکوهش نکرده با خود ریاکارانه برخورد مىکند. خوشگذرانى با سرمایهداران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد. به نفع خود و بر زیان دیگران حکم مىکند اما هرگز به نفع دیگران و بر زیان خود حکم نخواهد کرد. از غیر خدا میترسد، اما از پروردگار خود نمیترسد. |(حکمت 150 نهج البلاغه)»