نکته ای درباره نخبگی!
پژمان کریمی
«هنرمند» را نخبه تعریف کرده اند. نخبه به معنای کسی که با نگاهی نافذ و خلاق،توان تشخیصی دقیق، راه را مینماید و خود و جامعهاش را بر می کشد!
اما یک پرسش!
آیا هر هنرمندی را میتوان در صف نخبگان جای داد و تصور کرد؟
بطور قطعی و محکم میتوان حکم داد که خیر!
جناب مولانا سروده است:
« نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آیین سروری داند»
چه بسا هنرمندانی که نه تنها با نخبگی پیوند و بندی ندارند بلکه، آنان را با عوام زدگی و عواماندیشی و زی عوامانه، سخت نزدیکی و تعلقی گران است.
اغلب منتسبان به چنین گروهی البته خود به عوام زدگی شان باور ندارند و تلاش آنها این است که با کرو فر نخبگی قدم بزنند و نخبه بودن را تظاهر کنند!
اما... اما درواقع، بزرگترین مصیبت «نه هنرمند بودن و نخبه نبودن «بلکه؛ هنرمند بودن و تظاهر به نخبگی کردن است. در این حالت فرد، در مقام هدایت و فتوا بر می آید و به سهم خود عوامی چون خود را در مسیر نادرست، فرا میخواند و جای می دهد. البته او خود بازی هم می خورد. ابزار هم واقع می شود و در صف سیاهی لشکرهای سیاسی متصف میگردد.
«انتخابات» فی حد ذاته، عرصه سنجش عوامزدگی و یا نخبگی است. نوع انتخاب و نوع حجت عقلی و شرعی برای انتخاب، تعیین میکند چه کسی عوام است و چه کسی خواص! چه کسی مقلد و جزو طبقه عادی جامعه و چه کسی در ردیف نخبگان و پیشروان ایستاده است.
نگارنده در پی نکوهش و تایید نامزدی خاص و یا مذمت و تحسین رای دهندگان این و آن و زید و عمرو نیست. تاکید این قلم؛ بر «حجت عقلی و شرعی» است. سندی که طبقه فکری فرد را بدرستی معین می کند.به اصطلاح هنرمندی که میگوید: «من به (...) رای میدم .چون راحت میریم فستیوال» و در ادامه میگوید:
«رعیت همیشه در پی یه گونی سیب زمینی و برنج بیشتر هستن»!
آیا بواقع حجت عقلی و شرعی ارائه کرده است؟ آیا بواقع بر پایه منطق دست به انتخاب زده است؟ آیا جز منفعت شخصی دیدن واهانت به مردم غیرهمسو، معنای دیگری از حجت او افاده می شود؟
یک بار دیگر جملات به اصطلاح هنرمند هدف اشاره را مرور کنید!
این جملات سخیف چه خویشاوندی با نخبگی و نخبه بودن دارد؟!
نگارنده متاسف است که یک داده و نتیجه روشن و قطعی انتخابات دور دوازدهم ریاست جمهوری، با موضوع نخبه سنجی، این بود:
«وجود هنرمندان و اهل فرهنگی که اهلیت و میانهای با نخبگی ندارند!»
«حجاب شدن علاقه میان فرد و حقیقت» و «دنیا باوری» اصلی ترین موجباتی است که فرد را به نخبه بودن متوهم و متظاهر میسازد!
این گروه از متوهمان خیلی هم کوچک نیستند و اگر بر آنیم که از آفات این گروه برهیم و جامعه را برهانیم، چاره نداریم جز اینکه هویت فکری و طبقه آنان را برای مردم روشن کنیم.همین حرکت فکر و دیدگاه و آثار و اثر حضور و تظاهرات آنان را اگر خنثی نکند دست کم، کماثر میسازد!