تفسیر آیه «وان یکاد» و حقیقت چشم زخم
شهید آیتالله مرتضی مطهری
آیه شریفه «وان یکاد» که نوعا در خانههای مومنین و متدینین در قالبهای مختلفی ثبت و ضبط شده است تفسیر صحیح آن کدام است و آیا دلالت حقیقت بر چشم زخم و یا از بین بردن آن دارد؟ نوشتار حاضر در مقام پاسخگویی به این سوالات است که اینک تقدیم خوانندگان محترم میگردد.
***
خداوند در آیه 51 سوره قلم میفرماید: «نزدیک است که این کافران تو را با چشمهای خود بلغزانند، آن وقتی که آیات قرآن را میشنوند، و اینها میگویند که او (یعنی پیامبر(ص)) یک دیوانه و جنزده است».
البته در اینجا مقصود این است که اگر یک جنبههای غیرعادی در این میبینید، اینها الهامات و القائاتی است که شیاطین به او میکنند، لذا در آیه بعد میفرماید؛ «و ما هوالا ذکرللعالمین» و اینها جز ذکری و تذکری و تنبیهی و القایی که از ناحیه پروردگار برای همه جهانیان است، چیز دیگری نیست. (همان -52)
درباره مفاد این آیه کریمه، مفسرین دو جور تفسیر کردهاند:
تفسیر اول:
بیشتر مفسرین که شاید قدما نیز این طور بودند، این آیه را فقط به این معنا گرفتهاند که قرآن میخواهد بفرماید؛ که این کافران یک عناد و غیظ و حسادتی با تو دارند. دشمن وقتی در مقابل دشمن قرار میگیرد، اگر در برنامه خودش فاتح و پیروز بشود، و اگر احساس شکست در طرف مقابل بکند از غیظ و خشمش کاسته میشود... و به هر اندازه که در خودش احساس ضعف کند و در طرف مقابل احساس پیروزی، مرتب بر عقده و خشمش افزوده میشود.
کفار در مقابل پیامبر اکرم(ص) دچار چنین حالتی بودند. هر روز میدیدند، نسبت به روز قبل یک چیزی اینها به اصطلاح میباختند و پیغمبر(ص) میبرده است. یعنی میدیدند که مردم به سوی پیغمبر(ص) گرایش دارند و از گروه اینها دور میشوند، به علاوه وقتی در مقابل یگانه ابزار پیغمبر اکرم(ص) که قرآن مجید بود، قرار میگرفتند، دنبال یک عیب و عیبجویی بودند، ببینند آیا میتوانند جایی از آن را عیب بگیرند، بگویند فلان چیز اگر خیلی زیباست، استثنایی است! میدیدند هر آیهای که نازل میشود، از آیه قبل جذابتر و شیرینتر و زیباتر است. این بود که وقتی آیات قرآن را میشنیدند، همان احساس لطافت و فصاحت و زیبایی و علو، مساوی بود با بالا رفتن درجه خشم آنها در همان حالی که آیات قرآن را گوش میکردند و چشمهایشان به پیغمبر(ص) بود (گوشهایشان آواز پیغمبر را میشنید که آیات قرآن را میخواند و چشمهایشان به صورت پیغمبر نگاه میکرد) آنچنان خشم بر خشم اینها افزوده میشد که میخواستند با چشمهایشان پیغمبر(ص) را بکوبند، مثل اینکه میگوییم فلانکس با چشمهایش میخواهد مرا تیر بزند... مفاد آیه صرفا کنایه است از کمال و شدت خشمی که مخالفین دارند. انسان وقتی که چنین خشمی گرفت و هیچ توجیه و منطقی برای خودش پیدا نکرد، دست به تهمتهای احمقانه میزند که رهایش کنید، یک آدم جنزده و دیوانه است. آدمهای جنزده و دیوانه، گاهی یک کارهای خارقالعادهای انجام میدهند: «و یقولون انه لمجنون».
حال جواب قرآن چیست؟ میگوید؛ کار جن و شیطان که نمیتواند اثرش بیداری جهان باشد. (جواب را ببینید عجیب است) قرآن نمیگوید: «و ما هو الا من رب العالمین» چون در این صورت صرفا یک مدعا بود، آنها میگفتند، که آنچه این میگوید؛ القای شیاطین است. قرآن ممکن بود جواب بدهد: خیر، القای خداست: بلکه معیار را ذکر میکند، برای آن چیزی که از ناحیه خداست یا از ناحیه جن و شیطان باشد. آنچه که از ناحیه خداست آن چیزی است که در جهت خیر و صلاح هدایت مردم و در جهت ذکر یعنی یادآوری و تنبه و بیداری مردم، آن هم بیداری جهانیان است، نه بیداری یک قوم خاص. تو میگویی از ناحیه شیطان و جن است. مگر میشود یک چیزی از ناحیه جن و شیطان باشد، ولی اثرش بیداری بشر و بیداری همه جهان باشد؟ پس به این جمله «و ما هو الا ذکر للعالمین» ضمنا برهان اقامه شده است بر اینکه ادعای شما چگونه باطل است.
تفسیر دوم
ولی بعضی دیگر از مفسرین که این نظر اخیرا خیلی رایج شده است، گفتهاند: آیه کنایه نیست، بلکه یک جمله صریح است، کنایه از شدت خشم نیست، بلکه بیان یک واقعیت است، و آن واقعیت این است که در میان آنها افرادی بودند که به اصطلاح شورچشم بودند و چشم زخم میزدند. شخصی بود که در میان آنها به این جهت معروف بود که به اصطلاح چشمهایش شور است و هر چه را که ببیند و نگاه کند، بالخصوص اگر به نظر اعجاب نگاه کند، آفتی به آن شیئی یا شخص میرسد.
اینها فکر کردند که بهترین راه مبارزه با پیغمبر(ص) این است که ما پیغمبر را از بین ببریم بدون آنکه مسئولیتی در مقابل بنیهاشم متوجه ما بشود، چون میدانستند بنیهاشم اعم از آنها که مسلمان بودند یا نبودند و به طور کلی عرب، برای مسئله خونخواهی قبیلهای به اعتبار وحدت قبیله اهمیت قایل است، یعنی اگر اینها میخواستند پیغمبر را بکشند، همان ابولهب که دشمن پیغمبر بود، ممکن بود که بعد به خونخواهی برخیزد، به اعتبار اینکه او فردی از قبیله است. گفتند: یک کار ما میتوانیم درباره پیامبر(ص) بکنیم. پیغمبر را از بین ببریم بدون اینکه قاتل شناخته بشود، و آن این است که از وجود آن شخص استفاده کنیم، غافل از اینکه یک پیغمبر خدا را که دیگر نمیشود با چنین کارهایی از بین برد.
«و ان یکاد الذین کفروا» نزدیک بود که اینها چنین کاری بکنند، یعنی اگر نبود عنایت الهی، اینها با این وسیله تو را از بین برده بودند. حال اگر (مقصود آیه) این مطلب دوم باشد، آن وقت معنایش این است که قرآن تلویحا مسئله چشم زخم را تایید کرده است، و این خود یک مسئلهای است که آیا چشم زخم حقیقت است یا حقیقت نیست؟
مسئله چشم زخم
مقدمتا دو مطلب را عرض بکنم. یکی اینکه چشم زخم اگر هم حقیقت باشد، به این معنای رایج امروز در میان ما- بالاخص در میان طبقه نسوان (زنان) که فکر میکنند همه مردم چشمشان شور است - قطعا نیست. همان کفار جاهلیت هم به چنین چیزی قائل نبودند، بلکه معتقد بودند که یک نفر وجود دارد و احیانا در یک شهر ممکن است یک نفر یا دو نفر وجود داشته باشند که چنین خاصیتی در نگاه و نظر آنها باشد. پس قطعا به این شکل که همه مردم دارای چشم شور هستند و همه مردم به اصطلاح نظر میکنند (چشم میزنند)، نیست.
دوم: اگر بعضی از مردم دارای چنین خصلت و خاصیتی باشند، آیا آیه «و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم...» خاصیت جلوگیری از چشم زخم را دارد؟ ما تا حالا به مدرکی (حدیثی، جملهای) برخورد نکردهایم که دلالت کند و بگوید از این آیه برای چشم زخم استفاده کنید. اینکه چشم زخم حقیقت است یا نه، یک مسئله است (فرضا حقیقت است در بعضی از افراد) و اینکه این آیه برای دفع چشم زخم باشد، مسئله دیگری است. حال منطقا چگونه است؟ آیا چشم زخم میتواند حقیقت باشد یا نه؟ و اگر حقیقت است، آیا امر جسمانی است یا امر روحی و نفسانی؟ در اینکه اجمالا چنین حقیقتی هست نمیشود تردید کرد، منتها بعضی از علمای جدید معتقدند که در برخی از چشمها چنین خاصیتی هست، یعنی بعضی از چشمها نوعی اشعه را از خود بیرون میدهند که این اشعه یک اثر سویی در اشیاء وارد میکند، مخصوصا اگر با یک نگاه و نظر مخصوص باشد به هر حال دنیای روح و روان انسان دنیای خیلی وسیعی است و به این سادگیها که ابتدا افراد خیال میکنند، نیست. در بعضی از احادیث هم از پیغمبر اکرم(ص) وارد شده که فرموده است: «العین حق» چشم زخم حق است؛ یعنی دروغ مطلق نیست، بعضی از چشمها اثر دارد.1
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- آشنایی با قرآن، ج 8، ص 328 تا 337