نشانهای دیگر از وجود شارلاتانیسم در فوتبال مستعد ایران
در این فوتبال ماجراهای عجیب و غریب زیاد شنیدهاید و شنیدهایم، هر دوره و فصلی هم یک چیزی مد میشود و سرزبانها میافتد و... مثلا چند سال پیش ماجرای «سحر و جادو» خیلی ورد زبانها شده بود و دخالت رمالها و فالگیرها و جادوگرها و... و تاثیر آنها در نتایج مسابقات و سرنوشت قهرمانی لیگ و صعود و سقوط تیمها... در فوتبالی که ادعای حرفهایگری و حرکت در مسیر «فوتبال علمی و مدرن» دنیا!!
هر وقت هم میآید تا این طور ماجراها به خاطر پدید آمدن ماجراهای عجیب و غریب جدید از یادمان برود، یک اتفاقی میافتد، کسی چیزی میگوید، دوباره یاد آن داستانهای قدیمی و آزاردهنده میافتیم. مثلا درباره همان ماجرای «سحر و جادو» از بهروز رهبریفرد چیزهایی خواندیم و شنیدیم که... هم خندیدیم و هم به حال و روز این فوتبال و آنچه در آن میگذرد تاسف خوردیم. خوب است چند جملهای از این حرفها را پایینتر بیاوریم، تا آنهایی هم که آن حرفها را نخواندهاند لااقل بخشی از آن را مطالعه کنند و حظ وافر ببرند!!
بهروز رهبریفرد مدافع اسبق تیم پرسپولیس در پاسخ به این سؤال که چرا از فوتبال فاصله گرفته و به عالم مربیگری ورود نکرده، انگار داغ دلش زنده شده باشد، میگوید: «یک بار بعد از دوران بازیکنی ورود کردم که برای هفت پشتم بس بود و فرار کردم. در استیل آذین به عنوان کمک مربی مشغول به کار شدم که ترسیدم و رفتم!» او در ادامه میگوید: «در مدتی که در فوتبال بودم سر داستان سحر و جادو یک سری مسائل دیدم و ترسیدم. به ما میگفتند بروید چهارگوشه زمین فلان کار را انجام دهید، به تدارکات میگفتند فلان کار ناشایست را درون دروازه حریف انجام بدهند که با دیدن این اتفاقات گفتم آقاجان ما نمیخواهیم و نیستیم. این طور نباشد که شبها از ترس جن تا صبح بیدار باشیم...» او برای اثبات حرفهایش اضافه میکند: «... آن آدمها مثل تدارکات که درخواست را به آنها میگفتند، هنوز زنده هستند و میتوانید بروید از آنها بپرسید...»
رهبریفرد درباره سرنوشت آن تیم هم این نکته را یادآور میشود: «... همان سال تیم ما درحال صعود بود، اما بازی آخر را باختیم و بالا نیامدیم. دقیقه 90 خدا بیخ گلوی ما را گرفت و اجازه نداد صعود کنیم.» آیا با این وصف که یکی از هزاران ماجرای این فوتبال گرفتار شارلاتانیسم است، نباید به حال این وضع و اوضاع و سرنوشت فوتبال مستعد و مملو از استعداد ایران تاسف خورد؟!