نه که ما، فاطمه(س)هم چشم به راه است، بیا(چشم به راه سپیده)
نه که ما، فاطمه(س) هم...
لحظهها را متوسل به دعاییم بیا
سالیانیست که دلتنگ شماییم بیا
وسعتت در دل این ظرف نشد جا ماندیم
تشنه از حسرت رویت لب دریا ماندیم
چشممان خشک شد از وسعت این بیآبی
و نداریم دگر طاقت این بیآبی
در قنوت دلمان خواهش باران داریم
ندبه خوانیم و تمنای بهاران داریم
پس ببار ای پسر حضرت باران بر ما!
که ترک خورده زمین از اثر این گرما
دامن دشت شده سفره راز دل ما
داغ آلاله نشانی ز نیاز دل ما
ما که در راه تو عمریست تمامی گردیم
گردبادیم و به دنبال شما میگردیم
چند جمعه دلمان را سر راهت آریم
تا بدانی که تمنای وصالت داریم
شهرمان را ز رخ چون قمرت روشن کن
کوچهها را پر از نسترن و سوسن کن
آسمان خواهش یک جرعه نگاهت دارد
نه که ما فاطمه هم چشم به راهت دارد
مصطفی صابر خراسانی
***
صبح پرستاره
آرامش شب دوباره برمیگردد
خورشید سحر سواره برمیگردد
با سیصد و سیزده طلوعی دیگر
آن صبح پر از ستاره برمیگردد
محمد مهدی عبدالهی
***
انتظار آخر چشم انتظارها
در حسرت تو خون شده چشم نگارها
ای انتظار آخر چشم انتظارها
ای آشناتر از همه، این دیده کور باد
نشناخته اگرچه تو را دیده بارها
خار طمع به چشم و به پا ریسمان ترس
افتادهایم بی تو در این گیرودارها
جز اشک ناشیانه و جز آه پشت آه
دیگر چه چشم داشتی از تازه کارها!؟
کار دل از ترحم دلدار هم گذشت
زنگار بسته آینه جای غبارها
پاییزمان شدند و گلاویزمان شدند
سر میرسند بی تو یکایک بهارها
مشتی پیاده در دل این جاده ماندهایم
رحمی به ما نکرد کسی از سوارها
دل کاش جز مسیر تو راهی بلد نبود
شد دردسر برای من این اختیارها
تاری ز موی یار دل زار را بس است
این ما و این گلوی مهیای دارها
برگرد! تا به دور تو گردم مرید وار
در دور نامرادی این روزگارها
هادی ملکپور
***
سینه آتشفشانی
مثل نسیم آمدنت ناگهانی است
مثل شمیم یاس، حضور تو آنی است
مثل بهار در همه جا پخش میشود
اخبار سبز صبح ظهورت جهانی است
مثل نماز و روزه فراگیر میشود
مهرت چرا که ریشه آن آسمانی است
دیگر کسی وساطت باطل نمیکند
دیگر چه جای خواهش و پا در میانی است
آغاز دوره «أرنی» گفتن دل است
پایان آیههای غم «لن ترانی» است
صد فاطمیه رفت و نشد فاطمی شویم
تنها امید ما به همین روضهخوانی است
ای کوه صبر از غم زهرا شدی تو آب
با یاد کوچه سینهات آتشفشانی است
در پشت در برای ظهورت دعا کند
آن مادری که قامتش از غم کمانی است
سید محمد میرهاشمی
***
شرمنده لالههای پرپر
تا آمدی از ترانه سرشار شدم
از خواب هزار ساله بیدار شدم
خوشحالم از اینکه باز هم مثل بهار
در آینه چشم تو تکرار شدم
***
خوش باد که از بهار بهتر باشیم
سرسبزتر از سرو و صنوبر باشیم
آن روز مباد تا در این باغ وجود
شرمنده لالههای پرپر باشیم
عبدالرحیم سعیدی راد
***
رفیق حادثهها
رفیق حادثههای به رنگ تقدیری
اسیر ثانیههایی شبیه زنجیری
در این رسانه دنیا میان برفکها
نه مانده از تو صدایی نه مانده تصویری
رسیده سن حضورت به سن نوح اما
شمار مردم کشتی نکرده تغییری
هزار جمعه بی تو گذشته از عمرم
هزار سال پیاپی دچار تأخیری
شبیه کودک زاری شدم که در بازار...
تو دست گمشدهها را مگر نمیگیری؟
کاظم بهمنی