نگاهی به مجموعههای تلویزیونی نوروز تلویزیون
معضل مضمون و فرصتی که از دست رفت
مهدی امیدی
فقدان انسجام محتوایی و ساختاری و عدم تزریق فکر، معضلی است که به طورآشکار در سریالهای نوروزی صداوسیما دیده شد. برخلاف کشورهای دارای قدرت رسانهای اما در کشور ما هنوز هم مدیران رسانه ملی به اهمیت و جایگاه تأثیرگذار مجموعههای دراماتیک واقف نیستند یا اگر از این مهم آگاه هستند، در عمل با آن همراه نیستند. در این روزگار، بیش از سینما، این سریالهای تلویزیونی هستند که اوقات فراغت و سرگرمی مردم جهان را تأمین میکنند. صاحبان سازمانها و شرکتهای رسانهای نیز از این جذابیت بهره میبرند. هم به دریافتهای هنگفت اقتصادی میرسند و هم با تلقین غیرمستقیم سبک زندگی و ایدئولوژی مدنظر، مطامع سیاسی خود را پیش میبرند. اما اینجا، مدیران سیما حتی قدر فرصت درخشانی مثل نوروز را هم نمیدانند و با سریالهای آنتن پر کن و فاقد تأثیرگذاری، آن را سپری میکنند. ناگفته پیداست که عید نوروز، یکی از مناسبتهای مهم برای صداوسیماست. به خاطر تعطیلات طولانی مدت و اوقات فراغت بیشتر مردم، مراجعه آنان به تلویزیون در این ایام افزایش پیدا میکند. هر چند که بخش زیادی از مردم کشورمان درگیر برنامههایی چون مسافرت و جشن و رفتوآمدهای خانوادگی میشوند، اما کسی نمیتواند انکار کند که بینندگان تلویزیون در تعطیلات، بیش از زمانهای دیگر است. این موضوع، یک فرصت خیلی مناسب برای صدا و سیماست تا تأثیرگذاری و جریانسازی فرهنگی و اجتماعی خود را افزایش دهد. همچنین این مناسبت، حکم شروع دوباره برای رسانه ملی است و شبکهها و گروههای مختلف صدا و سیما میتوانند با استفاده از این فرصت، توجه افکار عمومی را به خود جلب کنند. برخی برنامههای محبوب تلویزیون، اولین بار در نوروز خود را نشان دادند و به برندهای اصلی سیما تبدیل شدند. مثل سریال «پایتخت» و مجموعه «کلاه قرمزی».
اما امسال سریالهای جدید از شبکههای سیما پخش شد که به این ترتیب بودند:
علیالبدل؛ منشور چند فیلم و سریال دیگر
«علیالبدل» سریال جدید کارگردان پرکار و باسابقه تلویزیون، سیروس مقدم بود که از شبکه اول سیما پخش شد. دقیقا برعکس حرفهای نویسندگان این سریال که از آن به عنوان اثری متفاوت یاد میکردند، «علیالبدل» منشوری از چند فیلم و سریال دیگر بود. همان طور که در نقدها و نوشتههای دیگر هم بیان شده بود، ساختار داستان این سریال، به طور آشکار و تابلو، کپی فیلم «ایران برگر» است. در آن فیلم هم دو خان در یک روستا برای حفظ منافع خود درگیر هستند و یک فرد ساده و مردمی که مغضوب خوانین است، محبوب و نماینده مردم میشود. همچنین فضاسازی «علیالبدل» شباهتهایی با محصول قبلی گروه سازنده این سریال یعنی«پایتخت» و تا حدودی هم «شبهای برره» دارد.
«علیالبدل» در قالب طنز و در یک روستای تخیلی اما پر از جاذبه گردشگری، به طرح غیرمستقیم مسائل سیاسی و اجتماعی پرداخت. این سریالی که به نظر میرسید، مناسبت زیادی با فضای انتخاباتی پیش رو دارد. اما تا پایان مشخص نشد که پدر رئیسجمهور چرا برای استفاده از آب گرم به این روستا آمد. همچنین نوع واکنش مردم روستای «علیالبدل» به خبر حضور رئیسجمهور در این روستا، دور از واقعیت و تاحدودی مایه تحقیر روستائیان است. اینکه مدتی طولانی در یک روستا پخش میشود که قرار است رئیسجمهور به آنجا بیاید و بعد معلوم شود که این خبر اشتباه بوده، با هیچ منطقی سازگار نیست! چطور ممکن است مسئولان یک روستا یا یک منطقه، به اشتباه فکر کنند که قرار است رئیسجمهور به آنجا بیاید؟!
و با توجه به اینکه گروه سازنده «علیالبدل» همان سازندگان مجموعه «پایتخت» هستند، همه به طور طبیعی و ناخودآگاه به مقایسه این دو سریال میپردازند. مسلم است که «علیالبدل» از «پایتخت» خیلی فاصله دارد. مهمترین دلیل این فاصله هم ضعف در شخصیتپردازی است. درحالی که آدمهای سریال «پایتخت» برای همه بینندگان تلویزیون ملموس و قابل درک هستند اما در سریال «علیالبدل» مخاطب نمیتواند با شخصیتها ارتباط برقرار کند. همچنین داستان و محتوای این سریال نیز دچار گسست و اغتشاش است. یعنی مخاطبی که دیدن یکی دو قسمت را از دست بدهد، دیگر نمیتواند ماجراها را دنبال کند.
مرز کمدی و جدی کجاست؟
سریال «مرز خوشبختی» به کارگردانی حسین سهیلیزاده که از شبکه دو روی آنتن رفت، به لحاظ موضوعی به وضعیت مطلوب نزدیکتر بود. اشارات کلی و گذرای این سریال به اقتصاد مقاومتی و اشتغالزایی و ارزش دادن به اقتصاد مولد در شهرستانها، ویژگی مثبت این سریال است. توجه دادن نسل جوان به اینکه راه خوشبختی فقط از وسط شهر و کار در کارخانهها و ادارات نمیگذرد و میتوان با خلاقیت و توجه به امکانات بالقوه در روستاها و شهرستانها هم به مرز خوشبختی رسید هم راه حلی است که در این سریال مطرح میشود. هر چند که اگر جذابیت زندگی، کار و محیط زیست در این نوع مناطق بیشتر در این سریال به نمایش در میآمد، محتوای سریال هم عمیقتر میشد. هر چند که سطح کمدی در سریال «مرز خوشبختی» چندان بالا نیست و موقعیتهای طنز در این سریال، در ایجاد شگفتی و جلب توجه مخاطب ناتوان هستند. اتفاقا همان لحظاتی که فضای سریال جنبه فانتزی و کمدی پیدا میکند، ضعیفترین بخشهای قصه است. چون نه مخاطب را به خنده وا میدارد و نه موجب شگفت زدگی میشود.
مردم ما و مخاطبهای تلویزیون در این سالها بیشتر به کمدی کلامی خو گرفتهاند. اما «مرز خوشبختی» متکی به کمدی موقعیت است. یعنی تلاش دارد تا با خلق صحنههایی مثل افتادن در جوی آب یا برخورد با قفسه در سوپرمارکت و اتفاقاتی از این دست، کمدی ایجاد کند، اما این تمهیدات، مصنوعی و باسمهای از آب درآمدهاند و جلب توجه نمیکنند.
مشکل اساسی «مرز خوشبختی» اما فقدان منطق و باورپذیری داستان و ماجراهای این سریال است. به طور مثال، در یکی از قسمتهای سریال، در شرایطی که راننده اتوبوس و کمک او از رفتار نامتعادل این نخبه سارق مشکوک میشوند اما رئیسیک کلانتری، صرفا به خاطر قرار داشتن عبا و عمامه در ساک همراه وی، باور میکند که او یک روحانی است! درحالی که هیچ نشانهای دال بر چنین کسوتی در این جوان نیست.
دور همی سطحی بازیگران ناهمگون
سریال شبکه سه با عنوان «دیوار به دیوار» به کارگردانی سامان مقدم از آن دست سریالهایی است که اصلا معلوم نیست برای چه ساخته شده است! نه موضوع جدیدی در آن جریان دارد، نه نوآوری و جذابیتی در داستان و ساختارش وجود دارد و نه توان سرگرم کردن مخاطب را دارد! موضوعات مطرح شده در این سریال هم هیچ نسبت و ربطی با مسائل مردم ندارد. سریالی که بیشتر شبیه دورهمی چهرههای ناهمگون عرصه بازیگری است. از بازیگران شاخص و پرسابقهای مثل رویا تیموریان و فرهاد آئیش گرفته تا افرادی چون پژمان جمشیدی و مهدی ژوله در این سریال و زیر یک سقف گرد هم آمدهاند. «دیوار به دیوار» همچنین قرار بود کمدی باشد؛ اما حال و هوای کمدی در آن چندان نگرفته است. همچنین عدم تنوع در فضاهای سریال و قرار گرفتن همه آدمها و ماجراهای سریال در یک خانه، موجب پایین آمدن سطح جذابیت این سریال شده است.