کد خبر: ۳۰۶۸۵۲
تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱۴۰۳ - ۲۱:۰۵
نگاهی به فیلم چیزهای کوچک این‌چنینی

در رختشوی‌خانه‌های ایرلند چه گذشت؟

 
 
 
فاطمه قاسم‌آبادی
معمولا فیلم‌های ایرلندی که سازندگانش انگلیسی یا آمریکایی نباشند، در مورد دغدغه‌های فعلی یا گذشته مردم این کشور ساخته می‌شوند و به خاطر همین هم اغلب در ساخته‌های انگلیسی، مخاطبین با ایرلندی خسته، پر از جرم و جنایت و مردمی مجرم طرف هستند ولی در فیلم‌های سازندگان ایرلندی، تصویر این کشور هرگز شبیه فیلم‌های انگلیسی نیست و به جایش روی مسائل انسانی و مخصوصا علاقه مردم ایرلند به آزادگی و خانواده، تاکید می‌شود. 
فیلم «چیزهای کوچک این‌چنینی» به کارگردانی «تیم میلانتس» محصول سال 2024 ایرلند است. این فیلم بر اساس رمانی به همین نام اثر «کلر کیگان» است و برشی از داستان مادران مجرد بعد از جنگ‌های جهانی را که اسیر رختشوی‌خانه‌های صومعه‌ها شدند، به تصویر می‌کشد.
داستان دختران رختشوی
داستان فیلم چیزهای کوچک این‌چنینی، در مورد زندگی مردی به نام «بیل فرلانگ» است. این مرد که زغال‌فروش است، با همسر و پنج دخترش زندگی آبرومندانه و خوبی دارد. 
بیل که در زمان کودکی تنها با مادرش، که بدون همسر او را به دنیا آورد بزرگ شد، همیشه به خاطر مشکلات زمان کودکی و برخورد بد مردم در عذاب بود ولی او و مادرش توانستند با کمک زنی بیوه به نام «خانم ویلسون» زندگی عادی را شروع کنند و به لطف خانم ویلسون، حتی بعد از مرگ مادر بیل در دوران کودکی هم او به یتیم خانه نرفت. به خاطر همین قضیه، بیل همیشه خودش را مدیون خانم ویلسون می‌دانست که به مادرش پناه داد و کمکشان کرد.
داستان فیلم در واقع از زمانی شروع می‌شود که بیل موقع بردن زغال به رختشوی‌خانه صومعه، دختری نوجوان و حامله را می‌بیند که به او التماس می‌کند او را از این زندگی نکبت‌بار نجات بدهد... بعد از این اتفاق، بیل با وجدان خودش درگیر می‌شود.
از طرفی زنان رختشوی‌خانه که اغلب دختران کم سن و سال و بی‌کس و کار بودند را می‌بیند که باردار شده‌اند و باید فرزند خود را به غریبه‌ها بدهند و این مسئله با توجه به گذشته بیل و مادرش، او را ناراحت می‌کند، از طرف دیگر چون خودش هم پنج دختر دارد، فکر دچار‌شدن دخترانش با چنین سرنوشتی و تنها ماندن‌شان، برایش درد‌آور است...
خواهر روحانی صومعه، وقتی حس می‌کند بیل تحت تاثیر این دختران قرار گرفته است، به صورت زیر پوستی او را تهدید می‌کند و پای دختران بیل را وسط می‌کشد که در مدارس کلیسا مشغول تحصیل هستند...
بیل در نهایت با وجود تمام مشکلات احتمالی، یکی از دختران رختشوی‌خانه به نام سارا را که هم نام مادرش بود، از صومعه فراری می‌دهد و تصمیم می‌گیرد با وجود مشکلاتی که قطعا سر راهش می‌آیند، این دختر باردار را مانند خانم ویلسون که به مادرش کمک کرد، نجات بدهد و اجازه ندهد صومعه او و فرزندش را از هم جدا کند و مهم‌تر اینکه بیل تصمیم می‌گیرد نگذارد زندگی این دختر در رختشوی‌خانه نابود شود.
پاک‌کردن صورت مسئله
در انتهای فیلم چیزهای کوچک این‌چنینی عنوان شده است که:
«فیلم به زنان رختشوی بی‌نوایی که از سال 1922 تا 1998 دربند صومعه‌ها بودند، تقدیم می‌شود.»
واقعیت این است که قبل از جنگ جهانی اول، زیاده‌خواهی و طمع و دلایل غیر‌اخلاقی دیگر بیشماری در اروپا، باعث شده بود تا دنیا به سمت جنگ جهانی کشیده شود و در چنین شرایطی، معمولا زنان و دختران، در غیاب مردان که نان‌آوران اصلی آن دوران بودند مشکلات بسیار زیادی را متحمل شدند و قربانیان درجه اول این دیوانگی شدند. وقوع دو جنگ جهانی پشت سر‌ هم در کمتر از نیم‌قرن و نابودی اخلاق و از دست رفتن ته‌مانده اعتقادات مردم در اروپا باعث شد، تا دقیقا از سال 1922 مشکل دختران کم‌سن و سال باردار که فرزندان نامشروع از پدرانی نا‌مشخص را در وجود خود داشتند، به قدری رواج پیدا کند که کلیسا برای از بین بردن این صورت مسئله، فکری بکند.
بر مبنای این مثلا چاره‌جویی کلیسا، دختران و زنان گناهکار را به صومعه می‌بردند و در رختشوی‌خانه‌ها مشغول به کار می‌کردند. بعد از به دنیا آمدن فرزندان این زنان، یا بعد از دو سال و یا چند ماه، یا چند هفته بعد از زایمان (بسته به مدت زمانی که طول می‌کشید تا خانواده‌ای برای بزرگ کردن فرزندشان پیدا شود) بچه‌ها را از مادران جدا می‌کردند.
بعضی از زنان، بعد از جدایی از فرزندان‌شان مدتی بعد، از صومعه می‌رفتند یا فرار می‌کردند و با زخم‌های روحی خود، زندگی جدیدی را شروع می‌کردند ولی برخی دیگر که نه حمایتی داشتند و نه جسارت خاصی، تا سال‌ها بعد در نقش زنِ رختشوی گناهکار، که لیاقت زندگی بهتری را ندارد، در صومعه باقی می‌ماندند...
سران کلیسا با فکر اینکه جدایی زنان بی‌شوهر از فرزندان‌شان و سپردن بچه‌ها به خانواده‌های دیگر باعث می‌شود مشکل «کودکان حرامزاده» هم پاک شود، دست به این عمل زدند ولی واقعیت این است که در بسیاری از موارد، تازه در بهترین حالت ممکن بچه‌ها در خانواده‌های جدید هم روی خوشبختی را ندیدند و در بدترین حالت هم تعداد زیادی از همین بچه‌ها که از مادران‌شان جدایشان کردند، مردند و هرگز به خانواده دیگر راه پیدا نکردند. 
سر‌چشمه مشکل کجاست؟
در تاریخ کشورهای اروپایی و به خصوص کلیسای کاتولیک با قوانین بسیار خشک و غیر‌منعطفش، ستم‌های زیادی علیه مردم عادی اتفاق افتاده است. مسئله جنایت علیه دختران کم‌سن و سالِ باردار و بلعیدن زندگی و ثمره جوانی‌شان، اولین ظلم کلیسا در حق مردم و به ویژه زنان نبوده است.
اگر از جنایت‌های عده‌ای از مردان فرومایه در لباس کشیشان، علیه کودکان بگذریم که اخبارش هر چند وقت یک‌بار جهان را به لرزه می‌اندازد، در بخش زنان یا همان راهبه‌ها هم قوانین سختی در مورد زنان گناهکار وجود داشت و در زمان خودش در آن رختشوی‌خانه‌های کزایی، جنایت‌های خاموش زیادی اتفاق افتاد.
حقیقت این است که در گذشته هم مانند امروز، کسی به چرایی اصلی و سرچشمه این کودکان حرامزاده و مادران صدمه دیده‌شان اهمیتی نمی‌داد و این یعنی یک سیر غلط، فقط در طول زمان تکرار می‌شود و با این نوع نگاه، هیچ راه نجاتی هم وجود ندارد.
برای اینکه بحث واضح‌تر شود، باید وضعیت امروز دختران نوجوان را با مشکلات بارداری ناخواسته در نظر بگیریم.
الان در اروپا و آمریکا، دختران نوجوان که به خاطر رابطه نامشروع باردار شده‌اند و طرف مقابل‌شان هم بچه را گردن نگرفته است، اغلب و قریب به اتفاق، اصلا علاقه‌ای به نگه‌داری از فرزند‌شان ندارند. چون می‌دانند نگه‌داشتن فرزند برابر با عدم شانس موفقیت در آینده‌شان است و به همین دلیل هم بیشتر این دختران فرزندان‌شان را به سرپرستی واگذار می‌کنند که این وضعیت با توجه به آمار خشونت علیه این بچه‌ها و تجاوز خانواده‌هایی که آن‌ها را به سرپرستی می‌گیرند، نشان می‌دهد که راه‌حل قضیه به زور یا با اختیار گرفتن بچه‌های نامشروع از مادران‌شان نیست...
واقعیت این است که نابود‌شدن بنیان خانواده، باعث شده تا دختران و پسران در سن نیاز بدون ازدواج با همدیگر در ارتباط باشند و همین قضیه نبود پیوند محکم و قانونی، باعث می‌شود هیچ یک از دو طرف خودش را در برابر مسئولیت این رابطه مقید نبیند. البته که در این میان، همیشه اولین و مهم‌ترین ضرر چنین سبک زندگی، به دختران و زنان می‌رسد و مردان معمولا بدون مواجه شدن با مشکلات جسمی و روحی از روابط نامشروع، خارج می‌شوند و به پشت سرشان هم نگاه نمی‌کنند.
متاسفانه مسیحیت در حال حاضر هیچ نسخه شفابخشی برای سیل کودکان حرامزاده که در سرتا‌سر اروپا و آمریکا پخش شده‌اند، ندارد و تنها مسئولین در کلیساها، به روش کلاسیک خود برای گناهکاران طلب عفو می‌کنند و بر‌خلاف گذشته که با قدرت و زور مداخله می‌کردند، حالا مسئله را کاملا رها کرده‌اند و به قول معروف، از آن طرف بام افتاده‌اند.
اقتباس‌های سینمایی موفق
فیلم چیزهای کوچک این‌چنینی، با اقتباس از کتابی به همین نام، نوشته خانم کلر کیگان، ساخته شده است. 
کیگان نویسنده داستان «فرزندخوانده» هم بود که بر اساس آن، فیلمی بسیار لطیف و انسانی به نام «دختر ساکت» ساخته شد و تحسین مخاطبین و منتقدین را به همراه آورد.
جالب است که مخاطبین با دیدن نگاه انسانی و نجیب نویسنده در همان سکانس‌های ابتدائی فیلم چیزهای کوچک این‌چنینی، به یاد فیلم دختر ساکت می‌افتند چرا که در هر دوی این فیلم‌ها، بر‌خلاف ساخته‌های انگلیسی و آمریکایی در مورد ایرلند که معمولا ایرند را جایی مخوف با قاتلین زنجیره‌ای و مردم متجاوز نشان می‌دهد، مخاطبین را با ایرلند مردمان زحمت‌کش و خانواده دوست آشنا می‌کند.
در آثار کیگان، همیشه خانواده با تمام نقص‌های اعضایش، مقدس و ارزشمند است و فیلم‌هایی که بر اساس آثار فاخر این‌چنینی ساخته می‌شوند هم می‌توانند حس‌های زیبای انسانی را که در کارهای اروپایی و آمریکایی تقریبا مرده‌اند، در وجود مخاطبین زنده کنند.
فیلم «چیزهای کوچک این‌چنینی» با وفاداری به کتاب، پله‌پله داستان دردناک خود را از مردی نجیب اما زخمی از گذشته، جلو می‌برد و در نقطه‌ای حساس که او می‌تواند چشمانش را روی ظلم به این دختران ببندد، فرلانگ را به گرفتن تصمیمی مهم وا می‌دارد.
او این تصمیم سخت را به خاطر فراز و نشیب‌های زندگی شخصی خودش می‌گیرد و در این تصمیم‌گیری، خبری از صرف قهرمان بازی‌های ‌هالیوودی وجود ندارد و در یک کلام، تمام اعمال شخصیت‌ها در فیلم، برای مخاطبین قابل همذات‌پنداری است.
فیلم «چیزهای کوچک این‌چنینی» با توجه به موضوع خاص و شخصیت‌پردازی‌های جذاب و زیبایش توانست‌، نظر مخاطبین و منتقدین را به روایت خود جلب کند و داستان دختران بینوایی را که سال‌ها قبل به خاطر اشتباه‌شان تاوانی برابر کل عمرشان پرداخت کردند را به خوبی به تصویر می‌کشد.