kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۹۶۳۲
تاریخ انتشار : ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۲

راز ناپیدایی قبر زهرای مرضیه (س) 

 
 
رفیع‌اله ثرایی
احادیثی که از طریق فریقین در منزلت زهرای مرضیه (س)از زبان پیامبر اکرم (ص) وارد شده به حدی است که کمترین شبهه‌ای در جایگاه والای آن حضرت نزد نبی مکرم (ص) باقی نمی‌گذارد و اگر این‌همه توجه و توصیه به اکرام و احترام ایشان، گواهی بر جایگاه والا و ماندگار و بی‌خدشه‌اش نباشد، دیگر از هیچ کلامی از کلام نبی مکرم اسلام (ص) نمی‌توان بر ارزش هیچ موضوع و حتی رکنی از ارکان اسلام استدلال آورد. در اینجا ما به سه نمونه از آن اشاره می‌کنیم:
1- از زبان پیامبر (ص)، حضرت زهرا(س) یکی از 5 زن برگزیدة بهشت است و با توجه به روایات دیگری که در شأن آن حضرت وارد شده‌، مشخص می‌شود که فاصله آن حضرت (س) با آن چهار زن دیگر، فاصلة زمین تا آسمان است: «إنَّ اَفْضَلَ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِد وَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرانَ وَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزاحِم؛ برترین زنان بهشت، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مَزاحم‌اند.» (الدرالمنثور، ج 8، ص 228)
2- پیامبر اکرم (ص) اولین وارد شوندة به بهشت را حضرت زهرای اطهر (س) می‌داند: «اَوَّلُ شَخْص یَدْخُلُ الْجَنَّةُ فاطِمَة(س) و مَثَلُها فی هذِةِ الأُمّةِ مَثَلُ مَرْیَمَ فی بنی‌إسْرائِیلَ»؛ نخستین کسی که وارد بهشت می‌شود، فاطمه است و مثل او در امت من همانند مریم در بنی‌اسرائیل است.» (کنز العمّال، ج ۶، ص ۲۱۹)
3- بخاری از پیامبر اکرم (ص) روایت می‌کند: «فاطِمةُ بَضعَةٌ مِنّی فمَن اغضَبَها فقَد اغضَبَنی»؛ فاطمه پارة تن من است؛ پس هر کس او را به خشم آورد، من را به خشم آورده است.» (صحیح بخاری، ج 5، ص 22) 
اما با آن همه منزلتی که هیچ‌کس یارای انکار کردنش نبود، پس از رحلت پیامبر، از همة آن براهین و دلایل روشن، گویا چیزی جز خاطره‌ای در اذهان بر جای نماند! 
فاطمه و علی‌(ع) که تا دیروز مدافعان حریم نبوی و صندوقچه اسرار نبوت و باب علم نبی و به فرموده پیامبر(ص)، معیار شناخت حق و باطل بودند، امروزه اسباب تفریق مسلمین خوانده شدند! خانه‌ای که تا دیروز مهبط فرشتگان بود، امروز باید به آتش کشیده ‌می‌شد؛ دست و بازو و صورتی که تا دیروز منزلگاه بوسه پیامبر بود، امروز محل نواخته شدن سیلی و افروختن آتش نفرت و کینه بود و سرانجام، آنچنان عرصه را بر دختر آخرین پیامبر مرسل (ص) تنگ کردند که سینه‌اش لبریز از غصه و اندوه شد و دیری نپایید که به پدر مظلومش پیوست؛ رفتنی که به باور نگارنده، اوج ایثار زهرای مرضیه بود در ابراز وفاداری عمیق خود به علی(ع)؛ او از خدا خواست تا زود برود تا شکنجه روحی علی‌(ع) را - که از ظلم‌های بی‌پروای منافقان بر فاطمه (س) وارد می‌شد - پایان دهد. 
چه سخت است دعوت به صبر و سکوتِ مردی که سیلی خوردن همسرش را ببیند؛ ابرمردی که با قدرتش درب قلعه‌ای را از جا برکنده است! رخدادی که به واسطه آن، حضرت زهرا(س) سخت مریض شد و سرانجام از پای درآمد، حادثه‌ای بس هولناک و دلخراش است؛ حادثه‌ای که منجر به شهادت آن حضرت شد و حتی اگر بزرگان شیعه اصراری بر عنوان شهادت نداشتند، هر انسان منصفی با بررسی سیره کوتاه زندگی آن‌حضرت بعد از پدر و رفتار ظالمان با او بر این شهادت صحه می‌گذارد. مقداد می‌گوید:«دختر رسول خدا (ص) به سبب ضربه شمشیر و تازیانه...، در حالی‌که خون از کمرش جاری بود از دنیا رفت.» (کامل بهایی، ج1، ص312) 
عرف معمول اقتضا می‌کرد، پس از رحلت پیامبر(ص) دست‌کم برای تسلای فاطمه هفته‌ها و ماه‌ها او را دلداری داده و باعث تسکین و آرامش قلب مجروحش شوند، اما از هر فرصتی برای نشان دادن نفرت خود از فاطمه بهره جستند.بزرگان مدینه نزد علی(ع) آمدند و گفتند: ما از دست همسر تو شب و روز نداریم؛ نه شب‌ها می‌توانیم آرام بخوابیم و نه روزها می‌توانیم به کسب و کار خود مشغول باشیم. به او بگو یا روز‌گریه کند یا شب و علی بر فاطمه وارد شد و گفت: فاطمه جان، پیرمردان مدینه از من چنین خواسته‌اند... پس علی خانه‌ای به نام بیت‌الاحزان به دور از مردم مدینه برای فاطمه ساخت تا او در خلوت خود به عزای پدر مشغول شود. 
(بحارالانوار، ج 43، ص 174) حتی نفرت از فاطمه را در زندگی خصوصی و خورد و خوراک خود نیز تسری دادند. 
در روایتی عجیب از بیان امام صادق‌(ع) چنین می‌خوانیم: «لیَسَ علَی وَجْهِ الارضِ بقْلةٌ اشْرفَ و لا انْفعَ منَ الفرْفخِ و هُوَ بَقلَةُ فاطِمَة‌(ع) ثم قال: لعَن َالله بَنی امیة، هم سَمُّوه بقلَةَ الحمقَاء بُغْضاً و عَدَاوةً لفاَطمَةَ؛در زمین، خوب‌تر و نافع‌تر از خُرفه نیست و آن سبزه‌ای بود که فاطمه دوست داشت؛ خدا لعنت کند بنی‌امیه را به جهت دشمنی که با فاطمه داشتند، این گیاه را به نام بقله الحمقاء (سبزی نادانان) نام نهادند.» (وسایل الشیعه، ج 25، ص194)
این کینه و بغض با شهادت فاطمه پایان نگرفت؛ کینه‌ای که آغازش با خوردن جگر حمزه سیدالشهدا بود و پس از رحلت پیامبر(ص) هم به بدترین شکل بر دختر آن بزرگوار فرو ریخته شد و در زشت‌ترین و وحشیانه‌ترین شکل درباره جگرگوشه علی و فاطمه یعنی حسین‌(ع) در روز عاشورا به اوج رسید. هرچند زهرای اطهر(س) جز اندکی پس از پدر دوام نیاورد،اما در همین مدت کوتاه، آنچنان ستمی بر او روا شد که بیش از 95 روز(به‌روایتی)، بر پای نایستاد و کم کم خود را برای آنچه پدر در بستر بیماری به او وعده داده بود، یعنی پیوستن به پدر در سرای دیگر که شاید تقاضای ملتمسانه خود او بود که با زبان حال از پدر می‌خواست و خنده بر لبان مبارکش نشاند، آماده می‌کرد.
راز آن وصیت عجیب!
فاطمه (س)خوب می‌دانست که آتش کینه دشمنان به روزهای زندگی‌اش پایان نمی‌یابد و آنان حتی پس از مرگ نیز از آزار و اذیت این خاندان دست برنمی‌دارند و جسد مطهر او را نیز آماج این کینه‌توزی‌ها قرار خواهند داد؛ پس علی‌(ع) را به خلوت طلبید و این‌گونه وصیت کرد: «ای علی، من دختر رسول خدایم. خدا من را به تزویج تو درآورد تا در دنیا و آخرت با تو باشم و تو از دیگران به من سزاوارتری. من را شبانه حنوط کن و غسل ده و کفن نما و هیچ کس نیز آگاه نشود... تو را به خدا سپردم»، (عوالم‌العلوم، ج 11، ص 514) علی‌(ع) نیز چنان کرد: 
جنازه را در تاریکی شب به جانب قبر بردند تا مبادا منافقان بفهمند و از دفن او مانع شوند. علی‌(ع) خود درون قبر شد. جنازه را در قبر گذاشت و با عجله خاک بر آن ریخت و از ترس دشمنان، قبر را با خاک همسان کرد و بنا بر روایتی، «هفت» و روایتی دیگر، «چهل صورت قبر» تازه در نقاط گوناگون بقیع و مدینه درست کرد تا جای واقعی آن، شناخته نشود.
(البدایه و النهایه، ج5، ص 285) ابن ابی‌الحدید از بزرگان اهل تسنن چنین می‌گوید: 
در تشییع فاطمه (س) کسی جز علی‌(ع) عباس، ‌مقداد و زبیر حاضر نبود.  در روایات شیعه از زنان،‌ام سلمه،‌ام یمین، اسما و فضه و از مردان نیز سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، حسن و حسین و عبدالله ابن عباس یا عباس ابن عبدالمطلب یا حذیفه یا عبدالله ابن مسعود را نیز نام برده‌اند. و با آن وصیت بود که قبر او برای همیشه از دید خاکیان پنهان ماند.
محل دقیق قبر زهرا (س) کجاست؟
برخی قبر او را بین قبر و منبر رسول‌الله (ص)، عده‌ای بقیع و عده‌ای هم خانه خودش را که هم‌اکنون در مسجد واقع شده است، قوی‌ترین احتمال برای مدفن پاک او دانسته‌اند. کسانی هم که احتمال قوی به دفن آن بی‌بی (س) در بقیع داده‌اند، گفته‌اند: اینکه در کجای بقیع دفن شده باشد، معلوم نیست. مرحوم مجلسی می‌گوید: آنچه ارباب تاریخ نقل می‌کنند، به‌ظاهر آن است که زهرای اطهر (س) در بقیع مدفون باشد؛ اما اینکه در کجای بقیع باشد بر کسی معلوم نیست...؛ درست‌ترین گفته آن است که آن حضرت در مسجد پیامبر دفن شده است.
(بحارالانوار‌،ج 43، ص 187) در دلایل مخفی بودن قبر مطهرش، علمای شیعه، مطالب ارزشمندی بیان کرده‌اند؛ معمایی که روح هر انسان آزاده‌ای را به تلاش برای گشودن آن معمای عجیب وا می‌دارد.
اگر قبر زهرا آشکار می‌شد...؟
اما با ملاحظه آنچه بر آن حضرت روا شد و پیمانی که منافقان برای بیرون کشیدن جسد مطهرش از قبر با هم بسته بودند و بررسی اوضاع مدینه‌‌، بیشتر به فلسفه آینده‌نگری فاطمه(س) پی می‌بریم. اما آتشی که آن روز برافروخته شد، اینک نیز با گذشت قرن‌های متمادی از آن ماجرا، هر ازچندگاهی به دست عده‌ای متحجر و منافق خشک مغز و البته مدعی مسلمانی- همچون داعش- با کشتن شیعیان و با خاک یکسان کردن قبور ائمه‌(ع) و انفجار حرم امامان معصوم و هتک حرمت قرآن و ویرانی مساجد و به خاک و خون کشیدن زنان و کودکان و ویران کردن حسینیه و تکیه‌ها و...، هنوز شعله‌ور است و البته از رهگذر همین مظلومیت‌ها و صبرهای هدفمند است که امروزه، در عمل تفسیر «یدخلون فی دین الله افواجا» را بر بلندای حقیقت جهان به نظاره نشسته‌ایم. 
کیست که امروزه موج حقیقت‌خواهی جهانیان و برائت بی‌سابقه از صهیونیستم جهانی را ببیند و غلبة مشی مظلومانة علی و فاطمه(علیهماالسلام) بر تمام ادعاهای دروغین در پس چهره‌های اتوکشیدة نفاق و ظلم را نبیند؟! راستی اگر قبر زهرای مظلومه آشکار بود، این گرگ‌های بی‌چشم و رو که اجدادشان سوگند به نبش قبر و آتش زدن آن کرده بودند، با قبر و گنبد و بارگاه ناموس خلقت چه می‌کردند؟ به‌جرأت می‌توان ادعا کرد که آن وصیت اکنون نیز با قوتی بیشتر باقی است و حتی اگر مقربان درگاه حق، آگاهی دقیقی نیز از قبر داشته باشند، هنوز به وصیت زهرای مظلومه وفادارند و این راز همچنان مهر و موم خواهد ماند: 
هر که را اسرار حق آموختند/ مهر کردند و دهانش دوختند
گویی، فاطمه (س) نه تنها آن شب ظلمانی فراق خود و علی و نه شب‌های تاریکی و غربت فرزندان خود، بلکه اکنون را به خوبی می‌دید و ترجیح داد که این مخفی ماندن تا روز موعود، بر جای باشد. و اما شیعه، همواره با تأسی به مظلومیت فاطمه(س)، نه به دلیل مصلحت‌‌سنجی خود، بلکه برای مصلحت‌ جهان اسلام و حیات دین، مظلوم تاریخ بوده است. 
فاطمه (س)خود را فدا کرد تا ولایت آسیبی نبیند و در این رهگذر، همواره هم ولایت مظلوم بوده و هم پیروان راستین ولایت، مظلوم و خار در چشم و استخوان در گلو، منتظر کنار رفتن پرد‌ه‌های نفاق و تزویرند و می‌دانند که به‌طور قطع و یقین، خورشید حقیقت ار دل همین سکوت و مظلومیت، رخ خواهد نمود و ابرهای تیرة زر و زور و تبلیغات دروغین را کنار خواهد زد و جهان را روشن و منور خواهد ساخت: انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا.(معارج، آیه 6)