kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۴۲۰۳
تاریخ انتشار : ۳۰ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۰:۲۸
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- ۳۲

نامربوط‌ترین پاسخ سال

 
 
 
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
با نزدیک شدن مراسم افتتاحیه کنفرانس، ایده‌هایی که درباره شیوه خرابکاری و به انحراف کشیدن جلسات مطرح می‌شد به شدت متفاوت بود. هوک، ژنرال خودخوانده سوئیت ضد کمونیستی کوچک، به همرزمان خود درباره چگونگی در امان بودن از اخراج اجباری از سالن توضیحاتی داد. آن‌ها قرار بود با چترهایی که در دست داشتند، به زمین بکوبند و توجهات را به خود جلب کنند و سپس خود را به صندلی‌هایشان بچسبانند. بنابراین لنگر می‌انداختند و حذف آن‌ها از سالن به تاخیر می‌افتاد. [و قرار بر این بود] اگر هم از ارائه سخنرانی خود منع شدند، برگه‌های رونوشت توسط دستیاران هوک، یعنی بیچمن و پیتزل1، بین خبرنگاران پخش شود.
اما این راهبرد‌های چریکی هرگز وارد بازی نشدند (گرچه به خاطر اقدامات موفق [و ابراز شادی] صدای برخورد این چتر‌ها به زمین، بارها و بارها طنین‌انداز گردید). برخلاف انتظار آن‌ها به هر کدام از خرابکاران، دو دقیقه زمان برای سخنرانی داده شد. گرچه آن‌ها مجبور بودند منتظر بمانند سخنران اول، که یک کشیش بازنشسته از ایالت یوتا بود، نطق بی‌پایان خود را تمام کند. مری مک کارتی سؤال خود را برای ماتیسِن2 نگه داشته بود. ماتیسِن نویسنده کتاب رنسانس آمریکایی بود که رالف والدو امرسون3 را به عنوان پدر جد کمونیسم در آمریکا توصیف کرد. مری مک کارتی [از ماتیسن] پرسید: آیا ماتیسن فکر می‌کند امرسون اجازه زندگی و قلم‌زنی در اتحاد جماهیر شوروی را پیدا خواهد کرد؟ ماتیسن اعتراف کرد که این اجازه را پیدا نخواهد کرد، و سپس افزود: لنین هم اجازه زندگی در آمریکا را پیدا نخواهد کرد. – این جواب به نظر باید نامربوط‌ترین پاسخ سال لقب می‌گرفت- وقتی که دوایت مک‌دونالد از فادیف پرسید که چرا «پیشنهادات» انتقادی پلیتبورو4 (دفتر سیاسی حزب کمونیست) را پذیرفته و رمان «نگهبان جوان» خود را بازنویسی کرده است، فادیف در پاسخ گفت: «انتقاد پلیتبورو بسیار به کار من کمک کرد».
نیکلاس ناباکوف تصمیم گرفت در میزگردی شرکت کند که یکی از سخنرانان آن شوستاکوویچ بود. در میان نوازندگان روی سکو افرادی بودند که ناباکوف را می‌شناختند، برخی از آن‌ها حتی از دوستان او بودند. او برای آن‌ها دست تکان داد و آن‌ها در جواب لبخندی همراه با اضطراب بر لب‌های خود جاری ساختند. بعد از یک جلسه ملال‌آور و قابل پیش‌بینی، ناباکوف به سخنرانی پرداخت: «در فلان تاریخ و فلان صفحه در روزنامه پراودا (ارگان رسمی حزب کمونیست اتحاد شوروی) بدون ذکر نام نویسنده، مقاله‌ای منتشر شد که همه ویژگی‌های یک سرمقاله را داشت. این مقاله مربوط به سه آهنگساز بود: پل هیندِمیت، آرنولد شونبرگ و ایگور استراوینسکی. این مقاله از آن‌ها به عنوان «کتمان‌کنندگان حقیقت»، «صورت گرایان منحط طرفدار بورژوازی» و «نوکران نظام سرمایه‌داری امپریالیستی» یاد می‌کرد. بنابراین اجرای موسیقی آن‌ها باید در اتحاد جماهیر شوروی ممنوع اعلام شود. آیا آقای شوستاکوویچ شخصا با این دیدگاه رسمی که در روزنامه چاپ شد موافق است؟».
به همان صورت که دستورالعمل‌های کاگ‌ب از طریق عنصر اطلاعاتی این سازمان به گوش شوستاکوویچ می‌رسید، [ین بار نیز] مخبر‌های روسی فریاد برآوردند که [این سخنان] «تحریک‌آمیز» است. آهنگساز سپس ایستاد، میکروفن را به دست گرفت و صورت رنگ پریده‌اش را پایین انداخت و مشغول مطالعه چوب‌های کف زمین شد و به روسی زمزمه کرد: «من کاملا با مطالب نوشته شده در روزنامه پراوادا موافقم». 
صحنه وحشتناکی بود. این شایعه که شوستاکوویچ شخصا از استالین برای شرکت در کنفرانس دستور گرفته به گردهمایی نیویورک نیز رسید. او همچون بره‌ای به مذبح مرگ فرستاده شد که به گفته یکی از حاضران، «رنگ‌پریده، نحیف، آسیب‌پذیر، خمیده، نگران، و بدون اینکه خنده‌ای بر لب داشته باشد در گوشه‌ای کِز کرده بود،یک چهره غمبار و جگرسوز». آرتور میلِر او را چنین توصیف کرد: «کوچک و ضعیف و نزدیک بین بود» و «مثل عروسک راست [و به سختی] روی پای خود ایستاده بود». هر گونه توصیف از ناحیه ناباکوف این‌گونه بود و شوستاکوویچ را در حالت مرگ و زندگی نشان می‌داد. نیکلاس ناباکوف در واقع یک مهاجر روسی سفید پوست بود که در سال 1939 شهروند آمریکا شد. جای امنی داشت. ناباکوف به مردی مشت می‌انداخت که دستانش از پشت بسته بود.
 به عنوان رئیس میزگرد هنری که این تقابل در آن روی می‌داد، وحشت وجود آرتور میلر را گرفته بود. «این خاطره از شوستاکوویچ هنوز هم وقتی به آن روز فکر می‌کنم من را آزرده خاطر می‌کند،چه نمایش و تظاهری بود.... خدا می‌داند او در آن اتاق به چه می‌اندیشید، او به ترفند‌های مختلف متوسل شد، چه اصراری برای نگه داشتن فریاد خود داشت که مبادا مجال آسایش آمریکا و یا فرصت جنگ افروزی جدید آمریکا در کشورش را فرآهم کند. [از] همان کشوری[دفاع می‌کرد] که زندگی او را به جهنم تبدیل کرده بود».
پانوشت‌ها:
1- sidekicks Beichman and Pitzele
2- Mary McCarthy
3- Ralph Waldo Emerson
4- Politburo