به بهانه پویانمایی «رایا و آخرین اژدها»
دستدرازی صهیونیستها به عرفان شرقی
مرضیه یوسفی
پویانمایی (انیمیشن) مانندِ ادبیات و سینما، بستر خوانشی چند وجهی و متکثر است. هر شخصی به سلیقه فردی، یک روش تحلیل را پیش گرفته است؛ عدهای از منظرِ روانکاوی به آن میپردازند، برخی جامعهشناسی، فلسفی و معرفتی، آن دیگری از ديدگاه زيبايی شناسی، فرم و تکنیک و.... از آنجایی که هر اثر هنری، حامل معنا، مدلول و هدف، تأثیر و مبانی است، پسندیده است در تحلیل به تمامیِ جوانب اهتمام داشت. محمد حسین فرج نژاد در کتاب دین در سینمای شرق و غرب اینچنین مینویسد:«انیمیشن صنعتی پرخرج، تکنیکال، پیچیده و فانتزی است؛ کار تحلیل و تفسیر روی آن سختتر شده و قطعاً منتقد تحلیلگر نیز باید هوشمندی و مطالعه بیشتری داشته باشد تا بتواند از پژوهش درباره اثر هنری، هنرمند، جامعه و زمانه خلق یا کشف اثر به معنا، مدلول، هدف، تأثیرات و مبانی آن اثر پی ببرد.»
از آنجایی که تبادل فرهنگی به وسیله هنر انیمیشن، هویت یافته و بیننده در هر رده سنی که باشد مخاطبِ هدفِ نظامِ فکری سازندگان اثر هست فلذا سینمای دینی و دین در سينما مقولهای غیر قابلِ چشم پوشی است. شایسته است خاطر نشان شود که مقصودِ مؤلفِ نوشته، از تحلیل دینی و معرفتی آثار به پشتوانه تحلیل تاکتیکی، تکنیکی و استراتژیک آن هست، نه نادیدهگرفتن فرم و تکنیک.
بدیهی است سینما با ترکیبِ پیچیده فرم، صنعت، هنر و انديشه و نحوه بازنمودِ دین در آن، دینِ آینده مردمِ جهان را جهت بدهد. در این میان، کمپانیهایِ یهودیِ انیمیشنسازیِ غرب مدتهاست به اديان و عرفانهایِ شرقی توجه ویژهای دارند. پُر روشن است برای مخاطبی که به واسطه شیوه اجرایِ مُهَیّج و جلوههایِ بصریِ ناب این آثار مسحور شده و عِنانِ انديشه را از دست میدهد باید چراییِ پردازش به این مکاتب شرقی توسط سازندگانِ غربی، تبیین شود.
به راستی چرا سرانِ یهودیِ کمپانیهای انیمیشن در جوارِ يهوديت و مسیحیت در عرفانهای شرقی مُداقه میکنند؟
در پاسخ باید گفت؛ زمینه مشترک معرفتی و تأثیر پذیریِ يهود از اسطورههایِ یونانی و مصری، میترائیسم ایرانی، تثلیث بابلی و شرک گراییِ قبالا در ادوارِ تاریخی، شالوده حمایت زرسالاران یهودی از عرفانهای اشراقی است. بسیاری از این مکاتب، تعریف واضحی از خدا ندارند یا دچار چند خداییاند؛ وثنیت(بتپرستی)، ثنویت(دوگانهپرستی)، تثلیث(سه خدایی) و تفکراتِ شرکگرایانه، اساسِ مبانیِ معرفتی و فکری این اديان است. پُر واضح است وقتی ستونِ اصلیِ معرفت و شناخت، یعنی توحید و یگانهپرستی، رد شود، روحِ خداجویِ انسان برای ارضایِ خدا طلبیِ خود شریکهایی برای الله قائل میشود.
حال اگر انسانی که در برابرِ جادویِ رسانه، منفعل و بیاراده است از آن تأثیر پذیرد، دشوار میتوان منش و اُلفتی که از این مفاهیمِ شرکگرایانه در او شکل میگیرد را از بین برد. به فرموده شاعر؛«فریاد از تو گل، که به هر خار خو کنی». فرجامِ این اثرپذیری منفی، درنوردیدنِ حدود الهی و ارزشهای اخلاقی است که انسان را به فسق و انحراف از مسیر الهی میکشاند. حال، مُبرهَن است که چرا سازندگان يهودی انیمیشنهای غربی، خودشان را همچون آفتابپرستی به رنگِ اديان و جوامع شرقی در میآورند تا با شکارِ انديشه و معرفتِ وجودیِ این جوامع به خواستههایِ یهودی صهیونیستی خود دست یابند.
پویانماییِ «رایا و آخرین اژدها» مُشتی نمونه خروار از تولیدات کمپانی صهیونیستی والت دیزنی است که محلِ پردازش عرفانهای شرقی است.
کمپانی والت دیزنی اکنون غول تجاریهالیوود دانسته میشود. دفتر مرکزی این شرکت و استودیوی اصلی آن در شهر بربنک ایالت کالیفرنیا است. این کمپانی در مجموع هشت استودیوی فیلم سازی، هشت بنگاه انتشارات کتاب، 10 ایستگاه تلویزیونی، 30 ایستگاه رادیویی، 13 کانال پخش بینالمللی، هفت واحد تولیدی و ورزشی و 17 سایت اینترنتی در اختیار دارد.
پویانمایی «رایا و آخرین اژدها» در سال ۲۰۲۱ به کارگردانی مشترک پل بریگز و جان ریپا و بر اساس ایدههای داستانی بردلی ریموند اکران شد. داستانِ شاهزده جنگجویی را روایت میکند که برای نجاتِ پدرش در جستوجویِ آخرین اژدهاست و بعدِ دوستی با اژدها یاد میگیرد برای نجات سرزمین کوماندرا از شرِ ارواح شیطانی به بقیه اعتماد کند. پیامِ این پویانمایی فانتزی، ماجراجویی، اکشن، در ساحتِ داستانی، اعتماد و صلح با دشمنی است که از پشت خنجر زده است. اعتمادِ مدنظر این انیمیشن از جنسِ اعتماد چندین باره به دشمنی است که از پشت خنجر زده! قومی که به دیگران اعتماد میکند قبیلهی قلب یا همان قومِ یهود است که دشمن سرسختش قبیله دندان نیش یا همان مصر است. طبق تاريخ يهود پس از گذشت ۲۱۰ سال از ورود یعقوب و بنیاسرائیل به مصر، خداوند به ناله و استغاثه ایشان بر اثر شدت ظلم مصریان توجه نموده، حضرت موسی(ع) را مأمور نجات آنان فرمود و به این ترتیب بنیاسرائیل از بندگی مصریان نجات یافتند.
بخش ابتدائی و پایانی داستان که پدر و رایا برای صلح پیشقدم میشوند مقبول جلوه دادنِ چهره يهود است. پدرِ رایا، رئیس بنجا است که بر سرزمین قلب حکومت میکند و محافظ جواهرِ اژدهاست. بنجا مخفف بنجامین یا بنیامین هست. در کتاب مقدس، او را فرزندِ راحیل همسرِ محبوب يعقوب میدانند که معنی اسمش میشود؛ پسر توانمند من، پسر دست راست، پیروز در آینده، پسر جنوب. چرا که بین فرزندان يعقوب فقط بنیامین در جنوب، کنعان، متولد شد. از نسب خاندان بنیامین، سوق الجیشی سرزمین کوچک در شمال فلسطین است که در جنگجویی و استفاده از سلاح مهارت دارند. همانطور که در اثر هم رئیس بنجا و رایا، شمشیرِ ویژه و مهارت جنگاوری دارند. مهمترین چهرههای این قوم، شائول اولین پادشاه اسرائیل، سلیمان و معبدش است. بر اساس پیشگویی کتاب زوهر که کتاب اساسی قبالا است، فلسطین«ارتزاسرائیل» قلب عالم است، نجات و رحمت از آنجا سرچشمه میگیرد و بر یهودیان واجب است که از سرزمینهای نجس و آلوده بیگانگان«غیر یهودیان» بیرون روند و در سرزمین پاک و مقدس فلسطین سکونت گزینند.
این پویانمایی از فرهنگهای سنتی جنوب شرق آسیا الهام گرفته است و دشمنیِ تمامِ ملتهایِ شرقیِ اثر را علیه قبیله قلب بازنمایی میکند. بر اساس کتاب مذکور، دوران پیش از عصر مسیحایی برای بنی اسرائیل وحشتناک و محنت بار خواهد بود. امتها در ستم به بنی اسرائیل بر یکدیگر سبقت خواهند گرفت و هر گرفتاری تازه چنان شدید خواهد بود که گرفتاریهای قبلی را از یادها خواهد برد.
چهره شخصیتهای سرزمینِ قلب بسیار شبیه یهودیان سفاردی است. یهودیان سفاردی یهودیان اسپانیا و پرتغال هستند. این یهودیان به مدت هزار سال در آن منطقه زندگی میکردند تا این که در سال ۱۴۹۲ با پیروزی کلیسای کاتولیک از آنجا رانده شدند. این یهودیان به شمال آفریقا، هلند، انگلیس، فرانسه، لهستان، امپراتوری عثمانی و آمریکای جنوبی مهاجرت کردند. حضور این یهودیان در امپراتوری عثمانی بسیار گسترده بود. این قوم، ادامه رسوم دینی یهودیانی هستند که در بابل حضور داشتند. فرهنگ اینان به فرهنگ مسلمانان بسیار شبیه بوده و تاثیر فکری زیادی بر باقی قومهای یهودیت ویژهتر اشکنازی گذاشتهاند.
در این پویانمایی، شخصیتها در آرزوی بازگشت به عصر طلاییای هستند که اجدادشان در ۵۰۰ سال قبل داشتند. این معنی برخاسته از روایت داستان و نقشهای ماندالایی است که بین صحنههایِ داستان میآیند. ماندالا، ترسیم دایرهای با الگوهای هندسی است که در آن هنرمندان از هماهنگی و تعادل بین عناصر مختلف استفاده میکنند. این هنر بیانگر تحول درونی و تعادل بین قسمتهای مختلف کیهان است. تحقق صلح جهانی زیر پرچم يهود با برگشت به دوره طلایی یهود«حکومت داوود و سلیمان» هدفِ یهودیت صهیونیستی هست. از طرفی، در زمانِ کنونیِ اثر، اژدهایان که خدایان اسطورهای داستان هستند عملاً حذف شدهاند. سیسو، تنها خدایِ زنده داستان هم به دستِ انسان، رایا، حیاتِ دوباره میگیرد. از اتفاق در نقطه اوجِ پایانی داستان دوباره حذف میشود تا رایا با اتکا به خود و آگاهی جدیدی که به دست آورده پایانبندیِ داستان را بسازد. تعریفی که این اثر از خدا میدهد از خودگذشتگیِ او برای نجات و اتحاد بشر است. بشری که حتی بخشهایی از داستان راهنما و ناجیِ خدای مضحک میشود؛ گول خوردن سیسو در اقلیم پنجه و نجات یافتنش به کمکِ رایا، مردن و بیخبری خدایان از اتفاقات جهان و... در این انیمیشن به مانندِ اکثرِ آثار غربی، انسان بر خدا اصالت دارد با وجودیکه مسئله اومانیسم (انسان محوری به جای خدا محوری) مقولهای است که بعدِ مدرنيته به وجود آمد و در این داستان که نه تنها خبری از مدرنيته نیست بلکه بر ضدِ آن است، بشر بر خدا غالب است. یکی از مهمترین مؤلفههای مدرنیته، پشت کردن به سنت و گذشته است در حالیکه این داستان میل بازگشت به سنتِ پیشینیان را دارد. بحث اومانیسم در کنارِ تقابل خیر و شر، بلایای عظیم آخر الزمان، غصب سرزمین توسط شیطان یا موجودات اهریمنی و حمله به محل زندگی مردم از مؤلفههای سینمای آخرالزمانی يهود است. رایا که نماینده نژاد برتر و مظلوم یهود است منجیِ زنِ داستان است که عامل نجات و اتحاد انسانها و همبستگیشان با خدایان میشود.
رایا در سرزمین مصر برای دیدار با اژدها (خدای اسطورهای) مراسمی اجرا میکند. این مراسم در آیین یهود، عید فصح نامیده میشود؛ عید آزادی يهود از بردگی مصریان. سفاردینها در عید فصح از کاهو استفاده میکنند. همانطور که رایا هم در اثر، دلمههای سبز رنگی دارد که رویشان علامتِ ستاره هست (ستاره داوود). دیگر برنامههایی که در این مراسم اجرا میشود و در اثر هم نمایان است؛ خوراکیها و سرود خوانی است. آب عنصرِ اصلی این داستان است؛ آبهای آسمانی و هم آبهای زمینی.
باتوجه به فضای مکانی داستان که در جنوب شرقی آسیا میگذرد؛ آب در این منطقه جغرافیایی و عرفانهای شرقی نشانگر شکل جوهری ظهور و اصل حيات است. از طرفی در سِفر پیدایش تورات آمده که خدا در ابتدای خلقت، آبهای بالا و پایین را از هم جدا کرد؛ «خدا گفت رقیعی در میانه آبها بشود تا آبها را از آبها جدا کند. پس خدا رقیع را ساخت و آبهاي زیر رقیع را از آبهای بالای رقیع جدا کرد و چنین شد». آب در تمام ادیان و مکاتب، سرچشمه و اصل آفرينش است و همانطور که برای شخصیتهای داستان سرچشمه زندگی است برای دراگونها که در مکاشفات یوحنا به مثابه ابلیس است، مرگ آفرین میباشد. اساسِ این داستان بر پایه جادو است؛ حتی در پایان داستان اتحاد و اعتناد شخصیتها برایِ یکپارچه شدنِ جواهر اژدهاست تا با جادویِ آن، دراگونها نابود شوند. جادوگرایی در یهودیت برگرفته از مصرزدگیِ آنهاست. پس از زعامت حضرت یوسف (علیهالسلام) و مهاجرت به مصر، بنیاسرائیل با دیوانداری و حکومتداری دنیوی مصریان آشنا شدند و بسیاری از مادیگرایان و منافقین آنان تحت تأثیر اساطیر، خرافات، سحر، جادو، خدایان و بتهای مصریان قرار گرفتند. علتِ گرایش يهود به جادو، به خاطر اومانیستی بودنشان است؛ چون نتیجهگرا و هدفپرستند. ترکیب جادو، خدایان اسطورهای، مبارزه با شیطان قدرتمند و جو آخرالزمانی پهلو به پهلوی کابالیسم میزند.
اژدهایان این داستان برگرفته از ناگا هستند که در اساطیر جنوب شرق آسیا، نژادی الهی یا نیمه الهی از موجودات نیمه انسانیاند. نقشهیِ سرزمین کوماندرا، اژدهاست. اژدهای این داستان آبی رنگ بوده و رفتارهای تمسخرآمیز ولی بانمک دارد. شاخصه اصلی وجودش اعتماد کردن است.
اژدها در این داستان نقشِ مثبتی دارد؛ در کوماندرای قبل از تخریب ۵۰۰ سال پیش، اژدهایان و انسانها زیست مسالمتآمیز داشتند و اژدهایان خودشان را قربانی مردم کردند. در بعد دوره ۵۰۰ساله هم سیسو قربانی شد و اتحاد نیروی جادویی آنها انسانها را نجات داد. سیسو در فنلاندی و اسکاندیناوی به معنی استواری روحی و پشتکار در برابر مواجهه با موقعیتهای دشوار است. در پاگانیسم رومی، لوسیفر ژوپیتر نام داشت و خدای خدایان بود. «ژوپیتر» در یونان باستان زئوس نامیده میشد. «زئوس» نیز بهمعنی «نورانی» و «درخشان» است که پیوند و یگانگی بین شهرهای مختلف روم را ایجاد کرد. او در کالبد امپراطوران حلول میکرد و آنها القاب او را به خود نسبت میدادند. اهالی شهرهای یونان به دلیل موقعیت ویژه جغرافیایی سرزمین و ناآگاهی از تاریخ از هم جدا بودند و به مفهوم یگانگی خدایان خیلی دیر دست یافته و زئوس در رأس آن جای گرفت.
فعالیت راهبردی و تاکتیکی رسانههای غرب خصوصا هالیوود در فیلمهای کابالیستی، جادویی، شرگرا و آخرالزمان، شرق گرا، فیلمهای باستانگرا و اساطیری، تاریخی، حماسی در گسترش ادبیات معنویت عصر نوین و دین نوين جهانی نقش ویژهای دارند. غربِ مادهگرای لیبرال حتی در اوج اضطرار جامعه جهانی در کرونا هم معنویتِ غیر موحد را به انسانها تجویز میکند چرا که به واسطه داستانهایِ پُرکشش و جلوههای بصری چشمنواز به آسانی میتواند پایههای معرفتیِ نسلِ بعد را بزند. هر چند مخاطبین خودشان متوجه این موضوع نمیشوند، اما انیمیشنها آثار سوء خود را بر سبک زندگی، عقاید، اخلاق و رفتار کودکان میگذارد. با استناد به مقدمه کتاب دین در سینمای شرق و غرب؛ همه میدانیم که سینما صنعت- رسانهای گران و هزینه بر است و این مدیران استودیوها و تهیهکنندگانند که مشخص میکنند کدام قرائت و زاویه دید توسط عوامل فنی و کارگردان به تصویر کشیده شود، لذا این خطر وجود دارد که دین اصیل از محتوای ناب و مبتنی بر متون محوری خالی شود و هویتی سینمایی- رسانهای به خود بگیرد آن گونه که مدیران کمپانیهای مسلط میخواهند. لذا آگاهی سازی و بحث و گفتوگوی دقیق و عالمانه و بصیرت بخشی درباره معانی مبانی مضامین و فرم سینمای دینی جهان به خودی خود، هدف ماست.
از این رو هر فردی که مخاطب رسانههاست، باید تحلیلگری حداقلی نیز باشد تا از پوسته صنایع فرهنگي و رسانههای غربی، به عمقِ غرب و اهداف غرضورزانه آنها پی ببرد.