kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۷۹۵۰
تاریخ انتشار : ۰۶ تير ۱۴۰۲ - ۲۱:۰۸

خاندان شاه‌آبادی پیشتاز در عرصه ایمان و جهاد و شهادت

 
 
کامران پورعباس
آیت‌الله حاج نورالله شاه‌آبادی، فرزند آیت‌الله محمدعلی شاه‌آبادی استاد بزرگ اخلاق و عرفان امام خمینی(ره)، سحرگاه۳۱ فروردین۱۴۰۲ مقارن با 29 ماه مبارک رمضان 1444 پس از عمری مجاهدت در راه دین مبین اسلام و خدمت به حوزه‌های علمیه و تألیف کتاب‌های گوناگون و پرورش شاگردان متعدد آسمانی 
شد.
نگاهی می‌اندازیم به کارنامه پرافتخار خاندان شاه‌آبادی در عرصه ایمان و جهاد و شهادت. 
فقیه حکیم 
آیت‌الله حاج شیخ نورالله شاه‌آبادی در فروردین سال ۱۳۰۹هجری شمسی در شهر قم متولد شد. والد بزرگوارش، آیت‌الله حاج شیخ محمدعلی شاه آبادی و والده ایشان هم صبیه آیت‌الله حاج سیدصادق روحانی قمی بود. 
ایشان مقدمات و سطح را نزد اساتید حوزه علمیه تهران در مدرسه علمیه مروی و سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری) آموخت و در بهمن سال ۱۳۳۴ به‌عنوان مأمور فرهنگی و همکاری با کنسولگری ایران در نجف اشرف، عازم عراق شد و مدت ۸ سال در دبیرستان علوی نجف مشغول خدمت گردید و نفوس بسیاری از نوجوانان را تربیت کرد. پس از 8 سال خدمت در عراق به تهران بازگشت و این بار نیز سمت معلمی برای نوجوانان و جوانان را انتخاب نمود و در دبیرستان بَدِر و سپس در مدرسه موسوی به امر تدریس و تربیت اشتغال داشت.
در سال 1351ش ساختمان مدرسه موسوی و ملحقات آن را در زمینی در خیابان 17شهریور از مال شخصی‌اش بنا نهاد و تا شهریور 1360ش چند هزار شاگرد تربیت نمود.
از دیگر خدمات این فقیه حکیم، ریاست مجمع اسلامی لندن به نمایندگی از مرحوم حضرت 
آیت‌الله العظمی گلپایگانی به مدت دو سال (1361 و 1362شمسی) است.
عارف کامل و فقیه مبارز
آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، پدر شیخ نورالله، از نوادر دوران هستند. امام خمینی همواره از ایشان به عنوان عارف کامل و فقیه مبارز یاد می‌نمودند. تعداد بسیاری از فرزندان ایشان از روحانیان و مجتهدان زمان خود بودند که از جمله می‌توان به حضرات آیات حاج شیخ نصرالله، حاج شیخ روح الله، حاج شیخ محمد، شهید حاج شیخ مهدی و حاج شیخ نورالله شاه‌آبادی اشاره کرد.
آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی استاد عرفان و اخلاق حضرت امام، دارای ابعاد شخصیتی مختلف بودند. آیت‌الله شاه‌آبادی به‌عنوان یک مرجع تقلید صاحب رساله که وجهه فقاهتی و اصولی‌شان کمتر مورد توجه قرار گرفته، در حوزه فقه و اصول از چهره‌های نامدار عصر خودشان بودند و در حوزه عرفان نظری و عرفان عملی شخصیتی صاحب سبک به شمار می‌روند. استفاده حضرت امام از محضر ایشان و ذکر خصوصیات بارز ایشان در مکتوبات و سخنان از استاد شاه‌آبادی، باعث شده که این چهره بعد از انقلاب اسلامی بیشتر شناخته شود. چهره برجسته دینی عصر حاضر عارف واصل و عالم زاهد آیت‌الله محمدعلی شاه‌آبادی خدمات ارزنده و ارزشمندی به دین و علمِ فلسفه و عرفان در عصر حاضر نموده نموده است.
آیت‌الله شیخ نورالله شاه‌آبادی از رابطه عرفانی و علاقه دوطرفۀ امام خمینی و پدر معظم‌شان آیت‌الله محمدعلی نورآبادی می‌گوید: «طبق فرمودۀ خود امام، هفت سال در قم تمام درس‌های آیت‌الله شاه‌آبادی را شرکت می‌کند و در طول این مدت هفت سال، هیچ وقت از ایشان فارغ نمی‌شود. آن موقع سن و سالی نداشتم. در قم کوچۀ عشقعلی سکونت داشتیم. مرحوم پدرم در روزهای جمعه، اخلاق درس می‌داد و بازاری‌ها هم در درس ایشان شرکت می‌کردند. امام از روی علاقه‌ای که به پدرم داشت، حتی در آن روز جمعه هم درس ایشان را شرکت می‌کرد. تا اینکه هفت سال گذشت و مرحوم پدرم به عللی مجبور شد به تهران هجرت کند. امام می‌فرمود: اگر آیت‌الله شاه‌آبادی در قم می‌ماند تا زمانی که ممکن بود، از ایشان دست برنمی‌داشتم و از محضرشان استفاده می‌کردم... من انسانی روشن‌تر و نیکوتر و آرام‌تر و بامعنویت‌تر از آیت‌الله شاه‌آبادی ندیده‌ام.»
آیت‌الله شیخ نورالله شاه‌آبادی در مورد روابط و علاقۀ متقابل حضرت امام و آیت‌الله محمدعلی شاه‌آبادی خاطرنشان می‌نماید:
«از قضا میان آن دو جاذبۀ دوطرفه برقرار بود. علاقۀ پدرم به ایشان فوق‌العاده و علاقۀ متقابل امام به پدرم همین‌طور بود. به خاطر دارم وقتی درس کفایه را نزد پدرم می‌خواندم، ایشان کلماتی که از مرحوم آخوند خراسانی نقل می‌کرد و پس از آن، تعبیر «روحی له الفداء» را به کار می‌برد. در بحثی که با دوستان داشتم، گفتم که معلم خوب آن است که دو کار را انجام بدهد: یکی، علمش را به شاگرد منتقل کند و دوم، اخلاق و معنویت شاگرد را تا حد ممکن به کمال برساند. آنچه از سخنان مرحوم امام به یاد دارم و در کتاب‌ها و نوشته‌های ایشان موجود است، عیناً همین مسئله را مشاهده می‌کنم. وقتی نام پدرم را ذکر می‌کند، پس از آن عبارت «روحی له الفداء» را به کار می‌برد. این همان جنبۀ معنوی است که آن واقعیت استادی و شاگردی را می‌رساند. خیلی‌ها سر کلاس حاضر شدند و درس‌هایی را خواندند. ما معلم دیگران بودیم و دیگران هم معلم ما بودند؛ اما چنین رابطۀ معنوی به این شکل در میان ما برقرار نبود. همین مطلب، این را می‌رساند که امام چقدر مجذوب استادش بود و استادش هم چقدر نسبت به ایشان علاقه‌مند بود. اینکه میان آن استاد و شاگرد چه چیزی می‌گذشت، هیچ کس اطلاع ندارد و صرفاً همه می‌دانند که علاقۀ وصف ناشدنی میان‌شان برقرار بود. 
روابط مرحوم پدرم و امام، علاوه ‌بر رابطۀ استاد و شاگردی، رابطۀ پدر و پسری هم بود. آیت‌الله سید محمدصادق لواسانی با مرحوم امام و برادرم دوست و صمیمی بود، ایشان می‌فرمود: در زمانی که در قم بودیم، هیچ وقت از آیت‌الله شاه‌آبادی جدا نمی‌شدیم.
وقتی امام با دختر مرحوم آیت‌الله ثقفی که در تهران بود، عقد می‌کند، هر از گاهی به دیدار ایشان می‌رود. یک بار آیت‌الله ثقفی به ایشان فرمود: «شما به این بهانه به تهران می‌آیی که آیت‌الله شاه‌آبادی را ببینی، نه اینکه با ما دیدار کنی.
پدرم هیچ وقت دربارۀ خودش اظهار علمیت و داشتن معنویت نمی‌کرد. اما بزرگانی که با وی در ارتباط و با معارف ایشان آشنا بودند، از مقام علمیت و معنویتش مطالبی بیان می‌کردند. بنده در سنی نبودم که بتوانم از محضر پدر استفاده کنم؛ اما بعدها به طور مکرر از بزرگان و شاگردان ایشان مطالبی می‌شنیدم که همگی در وصف مقام بالای علمیت و معنویت پدرم بود. بارزترین شاگرد ایشان مرحوم امام بود که دائم از استاد خود با پسوند «روحی له الفداء» یاد می‌کرد. پدرم شاگردان زیادی داشت که همگی از بزرگی ایشان یاد می‌کردند؛ اما تنها کسی که از شدت علاقه خود به ایشان همیشه با تعابیر بلند یاد می‌کرد، مرحوم حضرت امام خمینی بود. امام به پدرم علاقه‌ای وصف‌نشدنی داشت.»
آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی از تأثیر شگرف مرحوم پدر بر روی روحیات امام راحل چنین می‌گوید:
«یک بار مرحوم حاج مهدی حائری (فرزند شیخ عبدالکریم حائری یزدی) در جمع بزرگان حوزه گفت: امام خمینی عارف به تمام معنا بود و آنچه در این راه کسب کرد، از مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی است و نمی‌توان این را انکار کرد. همچنین یک بار وقتی تفسیر سورۀ حمد امام از صدا و سیما پخش شد، همراه مرحوم آیت‌الله مازندرانی بودم. ایشان از بیانات عارفانۀ امام و اشرافشان به معارف اسلامی اظهار شگفتی کرد و آنها را نشأت گرفته از درسهای پدرم، آیت‌الله شاه آبادی دانست.»
خاطره‌ای حیرت‌انگیز 
آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی از فرزندان آیت‌الله محمدعلی شاه‌آبادی، خاطره‌ای حیرت‌انگیز از والد والامقام‌شان نقل نموده است: 
«‏‏قبل از تشریف‌فرمایی امام به نجف، شبی خواب دیدم که در ایران آشوب و جنگ است به خصوص در خوزستان سر تمام نخل‌های خرما یا قطع شده یا سوخته بود و در این جنگ یکی از نزدیکان من شهید شده بود. جنگ که خیلی طولانی شده بود با‏‎ ‎‏پیروزی ایران تمام شد. در تمام مدت خواب من چنین تصور می‌کردم که جنگ میان‏‎ ‎‏حضرت سیدالشهدا(ع) و دشمنان اوست. وقتی که جنگ تمام شد، پرسیدم: «آقا امام ‎‏حسین(ع) کجایند؟»
‏طبقه بالای ساختمانی را نشان دادند که دو اتاق داشت. یکی در سمت راست و‏‎ ‎‏دیگری در سمت چپ. من به آن‌جا رفتم و خدمت حضرت سیدالشهدا(ع) مشرف شدم و عرض ادب کردم.
‏‏در همین حین از خواب بیدار شدم. پس از تشریف‌فرمایی امام به نجف، این خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان تبسمی کرده و فرمودند: «این جریانها واقع‏‎ ‎‏خواهد شد.» عرض کردم: «چطور آقا؟!» فرمودند: «بالاخره معلوم می‌شود این بساط!»
‎‏من دوباره اصرار کردم و سرانجام ایشان فرمودند: «من یک نکته به تو می‌گویم ولی باید‏‎ ‎‏تا زمانی که من زنده هستم، جایی بیان نشود. زمانی که در قم در خدمت مرحوم والدت‏‎ ‎‏بودم بسیار به ایشان علاقه داشتم. به طوری که تقریباً نزدیک‌ترین فرد به ایشان بودم و ایشان هم مرا نامحرم نسبت به اسرار نمی‌دانستند. روزی برای من مسیر حرکت و کار را‏‎ ‎‏بیان کردند. حالا ابتدا زود است و تا آن زمان که این مسیر شروع شود، زود است، اما می‌رسد.»‏
‏‏این حرف امام تا وقوع انقلاب و پس از آن و نیز جنگ ایران و عراق به یاد من نماند، یعنی اصلاً آن را فراموش کرده بودم. تا اینکه زمان جنگ فرا رسید. در طول جنگ من بارها به جبهه رفتم و همین هم باعث شد که خدمات ناقابلی را هم انجام دادم. در یکی از این سفرها بود که ناگهان چشمم به نخلستانهایی افتاد که سرهای نخلها قطع شده و یا سوخته بودند. در آن زمان به یاد همان خواب افتادم و صحبتهایی که امام درخصوص آن فرموده بودند. اوضاع تقریباً همان‌طور که دیده بودم، پیش رفت تا‏‎ ‎‏اینکه در اردیبهشت 1363 برادرم حاج آقا مهدی به شهادت رسید و دوباره به یادم‏‎ ‎‏آمد که حضرت امام فرموده بودند که تمام جریانهای خواب من اتفاق خواهند‏‎ ‎‏افتاد.‏»
سوابق درخشانِ مبارزاتی
از عرفان و معنویتِ کم‌نظیر و درجه اعلای فقهیِ آیت‌الله محمدعلی شاه‌آبادی بسیار سخن گفته شده و از این بابت شهرت جهانی دارند؛ اما شاید کمتر کسی از سوابق درخشانِ مبارزات ضدطاغوت ایشان اطلاع داشته باشد. مبارزاتی تحسین‌برانگیز، آن هم در دوران خفقان و خشونت‌بارِ رضاخانی و خیلی قبل‌تر از شروع مبارزات امام خمینی. 
امام خمینی نه تنها در مشی عرفانی از آیت‌الله شاه‌آبادی درس آموخته بود، بلکه در بینش سیاسی هم درس‌آموز استادشان بودند. 
امام خمینی در مورد یکی از روش‌های مبارزه با فسادِ آیت‌الله شاه‌آبادی در دوران طاغوت فرموده‌اند:
«خدا رحمت کند شیخ ما مرحوم آقای شاه‌آبادی را- رضوان الله علیه- ایشان به من فرمود که: «در آن زمان شدت، مقابل منزل ما یک دکانی باز شد که مثل اینکه چیزهای خلاف می‌فروخت، دکان بدی باز شد. من به رفقایم گفتم که شما یکی یکی بروید نهیش کنید. یک روز قریب دویست نفر، یکی یکی صبح رفتند: «سلامٌ علیکم! و علیکم السلام! آقا، این دکان این‌جا مناسب نیست» این رد شد، یکی دیگر آمد. تا عصر حدود دویست نفر رفتند به این آدم گفتند. تمام شد. برچید بساطش را.»
نوه گرامی ایشان، آقای دکتر حمید شاه‌آبادی، فرزند شهید آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی، ابعاد گستردۀ مبارزات ضدطاغوت آیت‌الله محمدعلی شاه‌آبادی را تشریح نموده است:
«ذهنیت بسیاری از مخاطبان این‌گونه است که آنکه وجه عرفانی دارد، معمولاً نباید با سیاست کاری داشته باشد و باید کنج عزلت بگزیند و به سیر و سلوک فردی بپردازد. اغلب ما کمتر از عرفا، چهره مبارزاتی و چهره سیاسی در ذهن داریم. آنچه آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی را از عرفای هم‌عصر خودش متمایز می‌کند، مبارزات سیاسی ایشان با رضاخان است. به خاطر دارم که وقتی حضرت امام در دیداری که با خانواده شهید شاه‌آبادی (شهید آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی) داشتند، فرمودند: «ایشان علاوه‌بر اینکه یک فقیه به تمام معنا و یک عارف بالله بودند، یک مبارز به تمام معنا بودند.» لذا وجه مبارزاتی آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، از وجوه بارز ایشان است.
در دوره رضاخان، تعابیر تند ایشان نسبت به شخص رضاخان و اقدامات عملی ایشان در مبارزه با دوران ستم‌شاهی رضاخان بر کسی پوشیده نیست. تعبیر در اغلب سخنرانی‌های خود علیه رضاخان داشتند و از او به عنوان «مرتیکه چاروادار» نام می‌بردند. در سخنرانی‌های علنی و مباحث جدی که در این حوزه داشتند، گاه آیت‌الله شاه‌آبادی را تا مرز اصطکاک با برخی از علمای معاصرش پیش می‌برد و البته شخصیت رضاخان برای آنها نیز شناخته شده نبود.
به خاطر دارید که رضاخان برای پیشبرد برنامه‌های حکومتی خود و قبل از اینکه به صدارت برسد، به دست‌بوسی علما می‌رفت و تظاهر می‌کرد که به علما احترام می‌گذارد. اما آقای شاه‌آبادی این وجه رضاخان را به‌خوبی شناخت و مبارزات جدی داشتند. تحصن در سخنرانی حرم حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام) به مدت یازده ماه و سخنرانی‌های تند ایشان مورد هجمه عناصر رژیم قرار می‌گرفت و رژیم به مسجدشان حمله می‌کرد. جمع کردن منبر ایشان و بر هم زدن سخنرانی‌های آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، از برنامه‌های رژیم بود. از کسانی که وجه عرفانی دارند، کمتر این سبقه را مشاهده می‌کنیم.
شیخ عارف، همزمان با فشارهای رژیم از علما خواست برای علنی ساختن مبارزه علیه پهلوی، برای تحصن علیه شاه در پناه حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام) در شهر ری گرد آیند که تنها دو تن از علما به ایشان پیوستند. پانزده ماه تحصن کرد. آیت‌الله شاه‌آبادی درباره پهلوی به مرحوم مدرس می‌گفت: «این مردک (رضاخان) الان که به قدرت نرسیده است، این چنین به دست‌بوسی علما و مراجع می‌رود و تظاهر به دینداری می‌کند و از محبت اهل‌البیت (علیهم‌السلام) دم می‌زند. به محض اینکه به قدرت رسید، به همه علما پشت می‌کند و اول کسی را که لگد می‌زند خود شما هستید. و او همانند پرورش گرگ خطرناک است.»
در کتاب گلشن ابرار نقل است که روزی عده‎ای برای دستگیری شیخ عارف به مسجد جامع حمله‌ور شدند و با بی‌شرمی تمام، چکمه‌پوش وارد مسجد شدند که ناگاه آیت حق نهیبی بر آنها زد و همگی آنها پا به فرار گذاشتند و برای دستگیری ایشان در بیرون مسجد کمین کردند. آن‌گاه که آیت‌الله شاه‌آبادی از مسجد خارج شد، فرمانده آنها رو به شیخ عارف کرد و گفت: «آقای شاه‌آبادی! آقای شاه‌آبادی! تو باید همراه ما بیایی کلانتری!» آیت‌الله شاه‌آبادی ایستاد و در حالی که ابروانش به هم گره خورده بود، گفت: «برو به بزرگ‌ترت بگو بیاد!» و به راه خود ادامه داد. ایشان خطاب به رژیم می‌فرمود: «اگر می‌خواهید سخنرانی تعطیل شود، باید مرا ببرید. من هر روز قبل از اذان صبح، تنهایی از منزل به مسجد می‌آیم. اگر عرضه دارید، آن وقت بیایید و مرا دستگیر کنید؛ نه اینکه منبر را بدزدید!»
در جای دیگری در مورد مبارزات آیت‌الله شاه‌آبادی آمده است:
«فعالیت سیاسی وی تا به‌اندازه‌ای بود که زمانی علیه رژیم رضاشاه دست به تحصن زده بود. وی انگیزه این تحصن را برای فرزند مرحوم آخوند خراسانی این‌گونه توضیح داد که ما اینک که می‌بینیم این امانت الهی (دین اسلام) در معرض دستبرد و نابودی این حکومت جبار است، با همه وجود بایستی در نگهداری آن تلاش‌نماییم و از تجاوز به حدود آن ممانعت‌نماییم....
مرحوم شاه‌آبادی می‌کوشید تا معضلات سیاسی را نیز از فراز منبر یادآوری کند. فرزند وی نقل کرده است: «مرحوم والد در دوران تحصن خود در حرم حضرت عبدالعظیم(ع)، یک دهه عاشورا منبر رفتند و یک موضوع را در هر شب سه نوبت بیان فرمودند. در شب دهم، در آخرین منبر فرمودند: خدایا تو شاهد باش که این مرتبه که این جمله را بگویم، در این ده شب سی مرتبه تکرار کرده‌ام و اتمام حجت نموده‌ام و برای علمای نجف، علمای قم، اصفهان و مشهد، تمام نقاطی که می‌دانستم و توانستم هم نامه نوشته‌ام و امشب هم برای آخرین مرتبه در این مجلس می‌گویم و آن، این است که رضاخان، دست‌نشانده انگلیس است و هدفش، اعدام قرآن و اسلام است و اگر با من روحانی مبارزه می‌کند، نه به خاطر خود من است، بلکه به این دلیل است که من مُبلّغ قرآنم، به دنیا اعلام می‌کنم که اگر حرکت نکنید، این خبیث اسلام را از بین می‌برد.»
زمانی که رضاشاه قصد کرده بود که نماز جماعت مساجد را تعطیل کند نیز با برخورد تند مرحوم شاه‌آبادی مواجه شد. گفته می‌شود وقتی مأموران می‌روند تا ایشان را از اقامه جماعت بازدارند، با برخورد آیت‌الله شاه‌آبادی مواجه می‌شوند و از این عمل منصرف می‌گردند.»
شهیدی والامقام و گرانقدر از خاندان شاه‌آبادی
شهید آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی از فرزندان آیت‌الله محمدعلی شاه‌آبادی، از شهدای والامقام و گرانقدر انقلاب اسلامی ایران هستند.
شهید شاه‌آبادی از نزدیکان به بیت بنیانگذار انقلاب اسلامی بوده و دوستی بسیار نزدیکی با امام راحل و فرزند گرانقدرشان، مرحوم آقا سیدمصطفی خمینی داشتند.  
شهید شاه‌آبادی از سال‌های نخست دهه سوم زندگی‌اش به استفاده از محضر امام خمینی همت گمارد. هنگامی که امام خمینی پرچم قیام برافراشت، شهید شاه‌آبادی نیز همچون سربازی فداکار کمر به همراهی امام بست و در سخت‌ترین شرایط درباره قیام امام خمینی به روشنگری پرداخت. 
شهید شاه‌آبادی برای روشنگری مردم به شهرها و روستاهای مختلف ایران سفر می‌کرد. از سال 1351 و پس از آن که امام جماعت مسجد رستم‌آباد تهران را عهده‌دار گردید، این مسجد را به کانون روشنگری و مبارزه علیه رژیم شاه تبدیل نمود و توانست اقدامات چشمگیر و تأثیرگذار بسیاری انجام دهد و بسیاری از مردم و جوانان را با افکار و‌اندیشه‌های امام خمینی آشنا نماید. در تهران فعالیت‌های فرهنگی و مبارزاتی‌اش به اوج رسید، به همین دلیل بارها دستگیر گردید و در زندان ستمشاهی تحت شکنجه قرار گرفت.
شهید شاه‌آبادی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در نهادهایی همچون کمیته‌های انقلاب اسلامی مسئولیت‌های مهمی برعهده گرفت و شبانه‌روز خود را صرف حفاظت از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن نمود. مدتی نیز در سنگر نمایندگی مجلس شورای اسلامی خدمت کرد. با اینکه نماینده مجلس شورای اسلامی بود، به سبب عشق به جهاد و شهادت مکرراً به جبهه‌های جنگ می‌رفت تا در کنار رزمندگان اسلام باشد و این، یعنی آن که از مدیران و مسئولانِ صرفاً 
پشت‌میز‌نشین نبود و مسئولی جهادی و میدانی بود و هرگاه کوچک‌ترین فرصتی به دست می‌آورد، عاشقانه به سمت جبهه‌های جنگ رهسپار می‌شد.
سرانجام، این مبارز مخلص راه خدا، در جریان یکی از سفرهایش به مناطق جنگی به شهادت رسید.
شهید بزرگوار آقاى مهدى شاه‌‏آبادى، روحانى مبارز و نماینده مردم تهران در دوره دوم مجلس شوراى اسلامى در 6 اردیبهشت 1363 هنگام بازدید از جبهه‌‏هاى جنگ تحمیلى در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ متجاوزان بعثى به شهادت رسید.
بنیانگذار جمهوری اسلامی به مناسبت شهادت شیخ مهدی شاه‌آبادی پیامی صادر نمودند که در این پیام علاوه‌بر آن که از عظمت مقام و فداکاری‌های شهید صحبت شده است، با عظیم‌ترین تعابیر از عظمت مقام و تأثیرگذاری بی‌نظیرِ والد مکرم و معزز و معظم‌شان بر 
امام خمینی یاد شده است.
در پیام حضرت امام آمده است:
«با کمال تأسف و تأثر شهادت استادزاده محترم، جناب حجت‌الاسلام آقاى آقا شیخ مهدى شاه‌‏آبادى را به پیشگاه معظّم حضرت بقیه‌الله، ارواحنا لمقدمه الفداء، تبریک و تسلیت عرض مى‌‏کنم. مبارک باد بر آن حضرت چنین فداکاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزیز که با شهادت افتخارآمیز خود ملت عظیم‌الشأن ایران به ویژه روحانیت عالیقدر را سرفراز مى‌‏نمایند. این شهید عزیز علاوه‌بر آنکه خود مجاهدى شریف و خدمتگزارى مخلص براى اسلام بود و در همین راه به لقاء الله پیوست، فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقاً حق حیات روحانى به این‌جانب داشت که با دست و زبان از عهده شکرش برنمى‌‏آیم.»