شناخت ماهیت سلبریتیها و آسیبشناسی فعالیت سیاسی آنها (بخش دوم)
چهرههای مشهورآشوبطلب در ایران؛ ابزار استعمار نوین
سلبریتیها عموما به عنوان فعالان عرصههای هنری و ورزشی یا تبلیغاتچی فضای مجازی شناخته میشوند. مثلا یک بازیگر مشهور، یا یک شاخ مجازی و یا خوانندهای که طرفداران پرشماری دارد و همچنین فوتبالیستهایی که در دورهای خوش درخشیدند و توجهات را به خودشان جلب کردند. اما برخی از این چهرههای مشهور، در ایران بیش از آنکه به خاطر مشغولیت در حوزه کاری خودشان مطرح شوند، به دلیل پرداختن به شعارها و مواضع سیاسی یا رفتارهای هنجارشکنانه بر سر زبانها میافتند. این مسئله در جریان آشوبهای سال 1401 در نقاطی از ایران بیشتر خودش را نشان داد.
در این دوره، بیش از آنکه شخصیتهای سیاسی محور آشوبها قرار بگیرند، این سلبریتیها بودند که به ماجراجویی غلتیدند!
این بار جای اینکه نظریهپردازهای سیاسی برای آشوبگران تعیین تکلیف کنند، فلان فوتبالیست بیسواد در جست وجوی اقامت یا فلان بازیگر زن از رده خارج، آتش بیار معرکه شدند!
غلبه چهرههای مشهور هنری و ورزشی بر سیاسیون، یک موضوع مهم است که باید مدنظر آسیبشناسان و کارشناسان فرهنگی و اجتماعی قرار بگیرد. سیاستپیشگی سلبریتیها در سالهای اخیر و به ویژه در ناآرامیهای سال 1401 دارای ریشهها و زمینههایی اجتماعی و اقتصادی است.
سلبریتیها چگونه به وجود آمدهاند و چرا نزد برخی از مردم مرجعیت یافتهاند؟ رسانهها چگونه منجر به تبدیل برخی افراد به سلبریتی میشوند؟ چرا سلبریتیها در ایران به رغم عدم سواد و دانش سیاسی، فعالیت سیاسی میکنند؟ اینها پرسشهایی هستند که در این بخش از گزارش، به جستوجوی پاسخ آنها میپردازیم.
پهلوان پنبههای فضای مجازی!
مفهوم سلبریتی چه نسبتی با فرهنگ و تمدن ما دارد؟ چرا این پدیده عصر جدید و برآمده از فضای رسانهای امروز، با تعریف ما از «قهرمان» ملی متفاوت است؟
جهانگیر الماسی، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون در گفت وگو با گزارشگر کیهان میگوید: «در دنیای غرب محبوبیت، خاص هنرپیشهها، خوانندهها و برخی از تجار است اما در شرق و به ویژه در مهد فرهنگ ملی ما از دیرباز به تعبیری سلبریتیها و آدمهای مشهور و موفق کسانی بودهاند که از اخلاق حسنه، رفتار نیکو، حسنشهرت و برخورد اسلامی با مردم، عدالتخواهی و مومن بودن برخوردار بودهاند. بنابراین موقعیتهای سیاسی به تایید این بزرگان تعریف میشد. همان طور که از دوران صفویه به بعد، مراجع تقلید و علمای دینی، هم محبوب مردم بودند و هم در میان مردم زندگی میکردند و سبک زندگی سادهای هم داشتند.»
وی میافزاید: «اینکه برخی افراد صرفا به خاطر شهرت بین مردم جایی را باز کردهاند و نه به خاطر شخصیت، اعتقادات، باورها، شیوه رفتار، معرفت، دانش، تخصص و بینش، مضرات بسیاری دارد؛ یعنی اینها نه چراغی دارند که راهی به مردم نشان دهند و نه قادر به روشن کردن دلی هستند و نه عقبه فرهنگی دارند که با ابتکار و الهام از آنها راه نیکو و خوش، نصیب جوانان ما شود. صرف مشهوریت در رشتههای زودگذر موجب الگو شدن افراد نمیشود.»
این هنرمند تصریح میکند: «یک هنرمند، باید عقبه فرهنگی، تحصیلات و معرفتش به کمک جامعه بیاید. اما بسیاری از به اصطلاح سلبریتیها با این مسائل خیلی فاصله دارند و بیشتر به برداشت سطحی از مولفههای ظاهری همکاران خارجی خود میپردازند. مثلا در دنیای غرب، سلبریتیها اولین کاری که انجام میدهند این است که بادیگارد میگیرند، چون فراهم آوردن امنیت اجتماعی در آنجا یک مقدار به سختی انجام میشود و گروههای مسلحی هستند که باج میگیرند و باج میدهند. همان فرهنگ به ایران میآید و به یک باره فردی که شناسنامه خاصی ندارد چند بادیگارد همراه خودش میآورد و از طریق این بادیگارد بازی برای خودش جایگاهی دست و پا میکند. این پدیدهها با دنیای هنر و هنرمندی، تناقضهای چشمگیری دارد!»
فرهنگ سلبریتیسم
سلبریتیسم، فرهنگی است که ابتدا در غرب و به ویژه قطبهای سرمایهداری پدیدار شد و بعد از چند سال، به ایران هم راه یافت. اما اگر مقایسه کنیم، سلبریتیهای ایرانی نسبت به غربیها خیلی بیشتر و افراطیتر به سیاست میپردازند.
دکتر رفیعالدین اسماعیلی، کارشناس رسانه و مدیر موسسه دکتر فرج نژاد به گزارشگر کیهان میگوید: «فرآیند سلبریتیسم که در غرب اتفاق افتاد به ایران هم آمد و غالبا سلبریتیها از نقاط ضعف و عرصههایی که میان مدیران و حاکمیت و مردم فاصلهای هست سوءاستفاده میکنند و بر نقاط ضعف سوار میشوند. به طور کلی سلبریتی در پی دیده شدن است و دیده شدن به هر قیمتی برایش اهمیت دارد. برخی از سلبریتیها در بزنگاهها دچار اشتباه محاسباتی میشوند؛ در اغتشاشات اخیر هم این اتفاق افتاد. آنها چون با عینک غرب و یا از دریچه رسانههای غربی به ایران نگاه میکنند و به این عادت کردهاند، غالبا در چنین مقاطعی در اشتباه میافتند. به همین دلیل هم در نگاه آنها «مردم» به همان کسانی محدود میشود که رسانههای غربی معرفیشان میکنند. این اشتباه بارها تکرار شده و بعضی از سلبریتیهایی هم که مرتکب اشتباه شدند، بعدا به اشتباه خودشان پی بردند. اما متأسفانه در فضای مدرنیته و پیشروی به سوی پستمدرنیته، سلبریتی هر روز پر رنگ و جدیتر میشود. به طور طبیعی بخشی از سلبریتیها هم سعی میکنند از این فضا بهره ببرند و به جایگاه و نان و نوایی برسند. اتفاقا اغلب افرادی که معروف هم نیستند، سعی دارند تا یک معامله در این فضا راه بیندازند. به این ترتیب که موضعهایی را اتخاذ کنند تا امکان رفتن و کار در دیگر کشورها برایشان فراهم شود. مثل «احسان کرمی» که خودش را به تلویزیون بیگانه رساند و یا مصی علینژاد و... به ویژه اینکه چنین افرادی، عرق ملی و عرق دینی هم ندارند و سود و لذت برایشان اصالت دارد.»
چرا سلبریتیها با آشوبها همراه شدند؟
سلبریتی امروز در ایران پدیدهای است که هم
رد پایش در برخی معاملات تجاری و حتی پروندههای فساد مالی دیده میشود و هم در پروژههای ضدایرانی. مثل بازیگری که شخصیت محوری سریال شهرزاد، سریالی که بودجه اش با اختلاس فراهم شد بود و هم در جنگ ترکیبی اخیر، به سطحیترین شکل ممکن -آن هم با دو ماه تاخیر- شهرت نسبی خودش را در اختیار آتش بیاران این جنگ ترکیبی علیه ایران قرار داد.
داود طالقانی، منتقد فرهنگی در این باره به گزارشگر کیهان میگوید: «ورود سلبریتیها به عرصه سیاست نتیجهای غیر از ابتذال امر سیاسی در پی ندارد. چون در فضای سلبریتی زده، بیش از آنکه ارادهها متمایل به حقیقت باشد ناظر بر میل و خواست مخاطب شده است. به طور مثال، در ماجراهای ماههای اخیر دیدیم که اگر سلبریتی ایرانی احساسات نخرد و در خرید عواطف مخاطبانش کوتاهی کند، احساس بازنده بودن میکند. یعنی هر کس که درباره مسائل اخیر اظهار نظر کرد یا مخاطبان خودش را تشویق به عزاداری اجباری کرد دراصل یک بازار برای خریداری احساسات درست کرد و یکی از ویژگیهای سلبریتی هم این است که هیجان مخاطبانش را برمیانگیزد. سلبریتی ایرانی خیلی زود به این بازار پیوست و ما متوجه شدیم که سلبریتی ایرانی هر جا که موجی از برانگیختن احساسات وجود داشته باشد حضور خواهد داشت.»
وی میافزاید: «نکته دیگر این است که در این قضایا سواد سیاسی سلبریتی ایرانی هم رو شد. البته منظور ما در این مورد همه آنها نیست بلکه آن سلبریتی مقصود است که در خانه نشسته تلویزیون را روشن میکند، اول اتاق خبر «من و تو» را میبیند بعد اخبار شبکه اینترنشنال را گوش میدهد و بعد هم بیبیسی فارسی را تماشا میکند و تصور میکند که براندازی شده و چون دوستانش هم شبیه به خودش هستند وقتی به آنها زنگ میزند، آنها هم میگویند که بله دیگر کار تمام شده و باید برای دوره جدید سیاسی آماده شویم! درنتیجه با خودش میگوید اگر در حکومت آینده همراه نباشم، قطعا اعدام خواهم شد چون با حکومت قبلی بودم. پس چند استوری فحش و ناسزای سیاسی علیه حاکمیت در فضای مجازی میگذارد! این سلبریتی غالبا در فضای بسته خودش به سر میبرد و اگر به خیابان هم بیاید از آنجا که خیلی مردمی است(!) با محافظ میآید و میبیند که اتفاقی نیفتاده و بعد مجبور به عذرخواهی میشود. یعنی یک مشکل او کم سوادی است. چون سلبریتی ایرانی موجود باهوش و باسواد و تحصیل کردهای نیست.»
ابزار استعمار فرانو
برخی کارشناسان معتقدند، آنچه سلبریتی نامیده میشود، تحت تاثیر فعالیت شرکتهای تجاری بزرگ، اقتصاد سرمایهداری و همچنین غلبه شبکههای اجتماعی و فضای مجازی است.
دکتر مجید سلیمانی، مدرس ارتباطات و عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در این باره میگوید: «جایگاه افراد مشهور و نقش شهرت به واسطه تحول در نظام ارتباطات اجتماعی تغییر کرده است. اما این شهرت توانست جایگاه بزرگتر و عظیمتری در این نظام ارتباطی پیدا کند. به این دلیل که بنیان رسانههای اجتماعی مبتنی بر تعامل کاربران است و این تعامل خواهناخواه توهمی از رابطه هوادار و سلبریتی را نشان میدهد که در دوره رسانههای جمعی وجود نداشت. از همین جهت است که اهمیت شبکههای اجتماعی مخصوصاً اینستاگرام بیشتر شدهاست. چون اینستاگرام اولین شبکه تعاملی تصویر محور است. تصویر هم ویژگیهایی دارد که مخاطبان میتوانند به واسطه آن راحتتر با دیگران ارتباط برقرار کنند. استفاده از چنین رسانهای،برخلاف رسانهای چون کتاب این است که کار با آن ساده است و کاربر به سواد بالایی نیاز ندارد و در عین حال، جذابیت بیشتری هم دارد. به همین دلیل در دوره رسانههای اجتماعی، اینستاگرام توانست بازتعریفی از مفهوم سلبریتیگری ارائه دهد. زیرا اساساً گستردگی اینستاگرام به سلبریتیها وابسته است.»
وی میافزاید: «نقش شرکتهای مختلف تجاری خصوصاً شرکتهای فراملی در نمایش زندگی آنها بیشتر میشود. حتی سلبریتیهای ایرانی از این قاعده مستثنا نیستند. آنها نیز اولویتهایی که در سبک زندگی، سیاست و فرهنگ طرح میکنند، ناشی از رابطه باواسطه آنان با این شرکتهای فراملی است و یا به خاطر ملاحظاتی است که آنان را با ساختارهای اجتماعی و سیاسی وابسته به این شرکتهای فراملی پیوند میدهد. بنابراین هیچ کنشی از سلبریتیها نمیبینیم که خارج از این قواعد تعریفشده سرمایهدارانه و سازو کارهای نظام سرمایهداری جهانی باشد. اگر روزی خلاف این امر را هم ببینید؛ به عنوان مثال اگر روزی یک سلبریتی به ظاهر از یک برندی در جهان انتقاد میکند، مطمئن باشید که یک برنامه تجاری پشت سر آن وجود دارد. به واقع با یک برنامه کاملاً حسابشده! حالا یا از طرف رقبا یا از طرف خود آن برند روبهرو هستیم.اما آنچه ما در ایران شاهد آن هستیم این است که این کنترل صورت میگیرد اما نه از داخل کشور! یعنی سلبریتیها به علت تعهدات یا زندگی در غرب مجبورند قواعدی را رعایت کنند. اما اینها قواعد ما نیستند.
من این وضعیت را میتوانم به نگاه پسااستعماری توضیح دهم. بدین معنا که به لحاظ ذهنی، سوژه سلبریتی در ایران، سوژه استعمارزده است و او فقط منافع پدر استعماریاش را رعایت میکند.»
این استاد دانشگاه تهران درباره تأثیر سلبریتیها بر نوجوانان و نسل جدید هم میگوید: «این نوع دستیابی به شهرت، با ارائه الگوهای قلابی و تصاویر جعلی از خوشبختی، نوجوانان و جوانان را به توهمی میرساند که میتواند موجبات نابودیاش را فراهم کند. میگویند همه آدمها این شانس را دارند که در این چرخه قرار بگیرند، از آن درآمد و منزلت کسب کنند و هیچ تفاوتی هم بین آدمها نیست. حتی اگر ویژگی خاص جسمی ندارید، مثلاً زیبا یا ورزشکار نیستید، مهم نیست. هرکسی این شانس را دارد که با کمترین استعداد وارد این حیطه شود و مشهور شود.نوجوانی که الان به این نتیجه رسیده که درس خواندن کار خوبی نیست و راههای بهتری برای پول درآوردن وجود دارد و دنبال پول زیاد و شهرت است، این گروه از نوجوان و جوانان کسانی هستند که حاضر به کار نیستند و میخواهند با کمترین تلاش به نتیجه زیادی برسند. احتمالاً این رویکردشان در آینده، هم به خودشان و هم به جامعه ضربه میزند.
بنابراین از این جهت میتواند مورد توجه ما قرار گیرد.شاید تعجب کنید؛ ولی این دقیقاً آن چیزی است که سرمایهداری جهانی به دنبال آن است. این سبک اقتصاد و زندگی در جهان سرمایهداری است که میگوید من به تو الگوهای بزرگ معرفی میکنم؛ شما میتوانید بیل گیتس و استیو جابز شوید. کل جامعه سرمایهداری با ظاهری از شانس، خوشبختی را برای مردم تعریف میکند. در قدیم میگفت بلیت بختآزمایی بخرید تا ثروتمند شوید، الان هم همان حرف را در قالبی دیگر میزند. در عین حال نظام اقتصادی نابرابرش، طبقات پایین را له میکند تمام این مسئله را با همین رویکرد میتوانیم توضیح بدهیم.»