kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۳۲۷۹
تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۳

رســــانه و فن‌آوري‌هاي ديجيتال استحاله حقيقت در فضاي مجازي

 

«والتر بنيامين» (1940- 1892) نظريه‌پرداز برجسته دهه‌هاي نخست قرن بيستم، از نخستين انديشمنداني بود كه تأثير فن‌آوري‌هاي مدرن، همچون پيشرفت در انواع صنايع چاپ و نشر، عكاسي و در پي آن سينما و فيلم‌برداري را در تحولات همه‌جانبه در ساختار سياسي- اجتماعي روزگار خود مورد نقد و واكاوي عقلاني و بي طرفانه قرار داد.
موضوع تكثير و بازتوليد، به عنوان يك ايده ناب، محور اصلي بيشتر آثار بنيامين از «كار مترجم» (1923) تا متن ناتمام پاساژ‌ها مي‌باشد. اما نكات مهمي كه او در مقاله مشهور خود به نام «هنر در عصر تكثير مكانيكي» مورد توجه قرار داد، آن قدر عميق و هوشمندانه بود كه تا به امروز پايه تأثيرات بسياري در عرصه رسانه نزد متفكرين و منتقدين علوم اجتماعي و ارتباطي بوده است. از جمله آن نكات مهم، يكي هم اين بود كه؛ فن‌آوري‌هاي مدرن، با نزديك‌تر كردن اثر هنري (متن) به مخاطب، به تدريج تمايز ميان اصل و كپي (بدل) را از بين برده‌اند. و در اين حالت: «تمايز ميان مؤلف و مخاطب ويژگي اساسي خود را از دست خواهد داد. اين تمايز صرفا جنبه كاركردي خواهد يافت كه هر بار روندي متفاوت خواهد داشت. درواقع، مخاطب (خواننده) هر لحظه آماده است تا به مؤلف تبديل شود.»
اين مسئله بدين معناست كه با از بين رفتن تمايز ميان اصلي و كپي و به تبع آن يكي شدن مؤلف و مخاطب- در ابزار رسانه- جنبه زيباشناختي يكه و يگانه اثر، تبديل به پيامي جمعي شده و وارد ابعاد ايدئولوژيك و سياسي خواهد شد و اين همان معنايي است كه بنيامين با طنزي گزنده و دوپهلو چنين عنوان مي كند: «تصوير مرد سياست در برابر دوربين و فن‌آوري ضبط هم در همه جا رواج خواهد يافت. نتيجه اين پديده حالتي جديد است. حالتي كه ستاره سينما و ديكتاتور هر دو از آن پيروز خارج مي شوند... در اين حالت است كه پارلمان‌ها هم مانند تئاترها خالي مي‌مانند!...»
يعني همان‌گونه كه يك هنرمند در مقابل دوربين با فريب و شعبده‌هاي خود، بيننده را محو خود مي‌سازد، نظام سلطه و هژموني حاكم نيز از اين پس قادر خواهد بود تا با استفاده از فن‌آوري و ابزار رسانه، بر اذهان توده غلبه يابد و بدين شكل با همسوانگاري گفتمان مورد نظر خود با مخاطب، به بازتوليد و تكثير ايدئولوژي نهفته در گفتمان خود بپردازد. و بدين شكل نظام سلطه هرچه بيشتر و بيشتر قادر به يكسان سازي مخاطب در قالب مصرف كننده و در نتيجه قادر به القاي نامحسوس ايدئولوژي خود، در قالب يك كالاي فرهنگي يا يك مد مصرفي به توده خواهد شد.
اگرچه بنيامين در نقد خود، اين حالت را در پوزيسيون مقابل يعني افزايش آگاهي و قدرت نقد سياسي توده نيز بررسي مي كند اما درنهايت همان گونه كه نظريه‌پردازان عرصه فرهنگ و رسانه در نقد پسامدرن همچون بودريار، ويليامز و جيمسون نيز بدان اشاره مي كنند اين پيش بيني بنيامين در نهايت محدود به فن‌آوري مدرن آن روزگار، يا همان عصر تكثير مكانيكي نبود. بلكه خود بنيامين در ديگر مقاله مهم خود «قصه‌گو» كه همزمان با «هنر در عصر تكثير مكانيكي» (1936) منتشر شد، مي‌گويد: «قصه گويي فراموش شده است، چون تجربه بي ارزش شده و به نظر مي‌رسد از اين هم بي ارزش‌تر شود...» و در واقع اين‌گونه نيز شده است.
امروزه در عصر تكثير الكترونيكي و رسانه هاي ديجيتال، متن چنان در لايه‌هاي رسانه و ابررسانه محو و نامتعين مي شود كه ديگر نه تنها پيام (مفهوم) آن، كه حتي شكل و ويرايش آن نيز به سود يك ابژكتيويته كاذب و نامحسوس، ناخودآگاه فرد و آزادي انديشه و انتخاب سوژه را در خود محو و مضمحل مي سازد؛«اما در سطحي ديگر، پراكندگي (بمباران) اطلاعات تأثيري فريبنده بر تجربه دارد و موجب بحران در قصه گويي و رمان شده است... رسانه‌هاي اطلاعاتي سنت را فرومي‌پاشند و اشكال فرهنگي انبوه جديدي را خلق مي كنند كه نه تنها جانشين اشكال كهن پيشامدرن مي‌شوند...، كه اشكال مدرني را كنار مي‌زند كه مشخصه دوران رشد بورژوازي است.» متن‌هاي ديجيتال و رسانه هاي مجازي با وسعت اطلاعات و امكانات ويژه براي مخاطب يا همان مصرف كننده، درعين حال با در اختيار گذاشتن ابزار فرامتن، مخاطب يا مصرف كننده را خواسته و ناخواسته تبديل به توليد كننده و پديد آورنده نيز مي سازند كه ناخودآگاه همسو با ايدئولوژي سياسي- اقتصادي حاكم (نظام سلطه)، آگاهي جمعي كذبي را در يك چرخه ارتباطي مداوم توليد و بازتوليد، مصرف مي‌كند و در يك كلام متون ديجيتال يا فرامتن هاي اطلاعاتي، موجب از بين رفتن آگاهي فردي و آزادي انديشه او مي شود و در نهايت تنها يك گزينه، يعني ارتباط جمعي كذبي را فراهم مي آورند كه فرهنگ و انديشه را همچون يك ابژه، يا يك كالاي فرهنگي، مصرف و درعين حال بازتوليد مي كند.
سرانجام آنچه از اين روند مصرف و بازتوليد بر جاي مي ماند يك آگاهي ابژه وار جمعي همچون انديشه به مثابه يك كالاي مد روز، در برابر حقيقتي مي باشد كه هر روز- در اين چرخه فن‌آورانه- كم‌رنگ‌تر و بي‌نشان‌تر، مسخ شده و بي هويت باقي مي‌ماند.
م. حميدي