درسهایی از جنگ اوکراین (یادداشت روز)
1- امروز، یکصد و سی و دو روز است که جنگ اوکراین آغاز شده؛ جنگی که ابتدا متمرکز بر «تحولات میدانی و سیاسی» بود اما حالا تمرکز اصلیاش، روی تبعات اقتصادی است. مقامات و رسانههای غربی که روی مسائلی مثل حقوق بشر و تجاوز نظامی متمرکز شده بودند، حالا دیگر کمتر به این مسائل میپردازند و توجه اصلی را روی اقتصاد متمرکز کردهاند. گویا حقوق بشر دیگر برایشان اهمیتی ندارد!
در ابتدا که روسیه متمرکز بر مناطقی از خاک اوکراین برای تصرف، و دور کردن ناتو از مرزهایش بود، طرف مقابل، بر شکست پوتین و از میان برداشتن یکی از رقبای قَدَر با هدف حفظ نظم موجود به هر قیمت ممکن متمرکز بود. اما جنگ بر خلاف تصور آنها و خیلیها، طولانیتر از آن چیزی شد که خیال میشد. اکنون میتوان به جرات گفت،
خودِ جنگ و آنچه در خاک اوکراین بین دو جبهه میگذرد، (لااقل برای مردم کشورهای درگیر جنگ) اهمیتی کمتر از تبعات اقتصادی آن دارد. چرا؟ چون تبعات اقتصادی و اجتماعی جنگ، خود را به نمایش گذاشته و بزرگترین اقتصادهای دنیا را که تازه از شر کرونا خلاص شده بودند، مجددا درگیر کرده است. به قول دبیرکل سازمان ملل، بحران (اقتصادی و غذایی) ابتدا با کرونا شروع شد اما با شروع جنگ اوکراین، تبدیل به سونامی شد و تا سال 2023 هیچ کشوری در دنیا از شر تبعات اقتصادی این جنگ در امان نخواهد ماند.
امروز وقتی کلمه Inflation را در موتورهای جستوجوگر وارد کرده و دکمه اینتر را میزنیم، دیگر نام ونزوئلا یا مثلا فلان کشورهای فقیر آفریقایی در صفحه ظاهر نمیشود. بلکه نام کشورهایی میآید که شاید سالها بود، با واژه «تورم» بیگانه بودند. انگلیس، آلمان، آمریکا، ایتالیا، نروژ، هلند، ژاپن، کره جنوبی و... از جمله غولهای اقتصادی هستند که امروز در حال تجربه تورمهای سنگین، کم سابقه و بعضا حتی بیسابقهاند. کرهجنوبی بزرگترین تورم خود طی 24 سال گذشته را تجربه میکند، تراز تجاری آلمان در ماه می به منفی یک میلیارد یورو رسیده و مردم این کشور، که صنعتیترین کشور اروپایی است، مجبور به استفاده از هیزم شدهاند. رشد قیمت بنزین در آمریکا در برخی ایالتها، از گالنی 3 دلار و چند سنت، به گالنی 9 دلار رسیده است. وقتی در کشوری مثل انگلیس مردم به خیابانها ریخته و فریاد میزنند، قادر به پرداخت اجارهبها نیستند، یا فلان سازمان اجتماعی درباره افزایش خودکشی بهدلیل افزایش تورم و مشکلات اقتصادی هشدار میدهد، نشاندهنده اهمیت و عمق اثرگذاری این تورم است. به این نکته مهم هم توجه باید کرد که تورم در برخی محصولات مثل مواد غذایی و انرژی بسیار بالاست. دیروز بلومبرگ اعلام کرد، قیمت سوخت در اروپا طی یک سال گذشته، رشدی
700 درصدی داشته است. بگذریم از این که برخی از این کشورها
مثل ترکیه نیز تورم 95 درصدی را تجربه میکنند.
2- وقتی کشوری درگیر بحران است، طبیعتا مدیران آن کشور تمام ظرفیتها را برای عبور از بحران به خدمت میگیرند. هرچه این بحران جدیتر، تقلای مدیران هم بیشتر؛ چرا که مدیرانِ با تجربه میدانند، اگر بحرانی به موقع حل نشود، از دل آن، بحرانهای بعدی زائیده خواهد شد. مثلا از دل بحرانهای اقتصادی ممکن است، بحرانهای اجتماعی و حتی سیاسی زاده شود. تظاهراتها و اعتصابها و تحصنهایی که هفتههاست در کشورهای غربی و رژیم صهیونیستی شاهدیم، از
دل بحران اوکراین و به دنبال آن، از دل بحران اقتصادی زاده شدهاند.
یا وقتی نظرسنجیها در آمریکا نشان میدهد، مثلا احتمال شکست دموکراتها در انتخابات آینده به دلیل تورم و گرانی بالاست، یعنی
یک بحران سیاسی از دل بحران اقتصادی خارج شده است. حالا کشوری که درگیر انواع بحرانهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی است، چقدر میتواند به کشورهای دیگر در این حوزههای بحرانی کمک کند؟! مخاطب این پاراگراف، کسانی هستند که میگویند، بدون کمکهای غرب (بخوانید آمریکا) نمیتوانیم معضلات کشور را حل کنیم! عدهای از این افراد حتی میگویند، اگر با تمام دنیا رابطه حسنه برقرار کنیم اما با آمریکا رابطه نداشته باشیم، اوضاع درست نخواهد شد! شاید این چند خط بالا برای عدهای باورکردنی نباشد. کافی است به مدت مثلا
یک هفته، سرمقالههایشان را در روزنامهها و رسانهها مرور کنید. میگویند اگر اقتصاد کشور ما با اقتصاد کشورهای غربی در هم تنیده شود، همین در هم تنیدگی اقتصادی مانع از آن میشود که علیه کشورمان ورود کنند. به عبارت ساده تر، معتقد به وابستگی اقتصادیاند! برگردیم به جنگ اوکراین و به وابستگی اقتصادی کشورهای غربی به هم و چند سؤال بپرسیم: آیا همین وابستگی اقتصادی کشورهای غربی علیه یکدیگر دلیل آسیبپذیری آنها در شرایطی مثل شرایط جنگ امروز نیست؟ آیا وابستگی اقتصادی روسیه و غرب به ویژه در حوزه کشاورزی و انرژی باعث شد تا روسیه تحریم نشود؟! آیا روسیه در همان چند هفته نخست آغاز جنگ با وجود وابستگی اقتصادی متقابلش با غرب، به تحریم شدهترین کشور دنیا از سوی جبهه غرب تبدیل نشد؟!
3- میگویند، پاسخ خیلی از سؤالها را میتوان از دل تاریخ بیرون کشید. مثلا چگونگی توسعه(اینجا اقتصادی) را. تاریخ را اگر مرور کنید هیچ کشوری را در دنیا نخواهید یافت که با وابستگی، نزدیکی یا دوری به کشوری دیگر به توسعه همهجانبه و پایدار رسیده باشد. نه دلیل توسعه کره جنوبی یا ژاپن، نزدیکی به غرب است و نه دلیل عقبماندگی اقتصادی کره شمالی و افغانستان دوری از غرب. مسئله توسعه اقتصادی پیچیدهتر از این است که صرفا با دوری یا نزدیکی به یک کشور حاصل شود. موضوع «توسعه»، موضوعی است که چندصد سالی است درباره آن بحث شده و میشود. نشان به آن نشان که
هر از چندگاهی، نظریههای جدیدی در این رابطه از راه میرسند و نظریههای قبل را به حاشیه میرانند. آنچه مسلم و قطعی است، اینکه کشورها با برنامهریزی، مطالعه و تلاش سخت و شبانهروزی است که توسعه مییابند نه با وابستگی یا دوری و نزدیکی به شرق یا غرب. هیچ کشور توسعه یافته در حوزه اقتصادی را نمیتوانید پیدا کنید که مثلا ساعات کار مفید کارمندان دولتی یا خصوصیاش، 2 ساعت از 8 ساعت کار روزانه باشد! مگر نه اینکه یکی از مهمترین دلایل مرگ مردان ژاپنی، کار است؟! مگر نه اینکه مردم کره جنوبی در حوزه کار جزو رقابتیترین مردمان دنیا هستند.(اشاره به نظرسنجی که سال گذشته در میان مردم کره جنوبی شد و درصد قابل توجهی از مردم اعلام کردند، از زندگی در محیط به شدت رقابتی خسته شدهاند.) اتفاقا کشورهای صنعتی نظیر کره جنوبی و ژاپن دقیقا در همان حوزههایی عقب ماندهاند، که وابستهاند و دمشان را به دم دیگران گره زدهاند. این دو کشور به همان اندازهای که در حوزه اقتصاد و صنعت پیشرفتهاند، در حوزه سیاسی و نظامی عقب ماندهاند و ژاپن چند سالی است متوجه این مهم شده و در حوزه نظامی سرمایهگذاریهای جدی کرده است و جدیتر از قبل، در حوزه مسائل سیاسی دخالت میکند. به عنوان فقط یک نمونه، کافی است بودجه نظامی این کشور طی ده سال گذشته را مقایسه کنید و ببینید سال به سال در حال افزایش بوده است. (البته حرکت ژاپن به سمت افزایش تواناییهای نظامی، دلایل دیگری نیز دارد که بررسی آن،
یادداشت دیگری را میطلبد)
4- جنگ اوکراین، با همه سیاهیها و تلخیهایش، یک کلاس
درس بزرگ است. کلاسی که میگوید، در هم تنیدگی اقتصادی وابستگی به ویژه در حوزه محصولات استراتژیک و غذایی، باعث رشد و توسعه اقتصادی نمیشود و بر عکس، کشورها را به شدت آسیبپذیر میکند، آنقدر آسیبپذیر که بزرگترین و معروفترین استراتژیستهای جهان را هم به این نتیجه قطعی برساند که نظم آتی به نفع روسیه، چین و به طور کلی شرق تغییر خواهد کرد. این جنگ، یک درس مهم دیگر هم دارد: یک کشور میتواند تحریمشدهترین کشور دنیا باشد اما وضعیت اقتصادیاش، با ثباتتر از برخی از آن کشورهایی باشد که تحریم کردهاند و با وجود تحریمها حتی میشود، نظم جهانی را دستخوش تغییرات جدی کرد.
جعفر بلوری