kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۴۱۹۸
تاریخ انتشار : ۰۳ تير ۱۴۰۱ - ۱۹:۵۵

حساسیت‌های بی‌جا و کاذب

 


(خاطره‌ای آموزنده به نقل از شهید مطهری)
گاهى مردم به علل خاص اجتماعى درباره بعضى مسائل بسيار اصولى دين، حساسيت خود را از دست مى‏دهند، گويى شعورشان نسبت به آن اصول خفته است، به چشم خود مى‌بينند كه آن اصول پايمال مى‏شود ولى ككشان به اصطلاح نمى‌گزد؛ ولى درباره بعضى مسائل كه از نظر خود دين جزء اصول نيست، جزء فروع است، يا احياناً جزء فروع هم نيست، جزء شعائر است، يا خير جزء اصول است ولى بالاخره اصلى است در عرض اصل‌هاى ديگر، آنچنان حساسيت نشان مى‏دهند كه حتى توّهم خدشه‏‌اى بر آن، يا شايعه دروغ خدشه بر آن، آنها را به جوش مى‏‌آورد.
گاهى هم حساسيت‌هاى كاذب در جامعه به وجود مى‏آورند يعنى مردم درباره امورى حساسيت نشان مى‏دهند كه دليلى ندارد. يكى از آقايان نقل مى‏‌كردند كه در يكى از شهرستان‌ها مردى از كسبه كه خيلى مقدس بود، خدا به او فرزندى نداده بود جز يك پسر، آن پسر برايش خيلى عزيز بود، طبعاً لوس و ننر و حاكم بر پدر و مادر بار آمده بود.
اين پسر كم‌كم جوانى برومند شد. جوانى، فراغت، پولدارى، لوسى و ننرى دست به دست هم داده بود و او را جوانى هرزه بار آورده بود.
پدر بيچاره خيلى ناراحت بود و بچه به سخنانش گوش نمى‏داد و از طرفى چون يگانه فرزند پدر بود پدر حاضر نمى‏‌شد طردش كند، مى‏‌سوخت و مى‌ساخت.
كار هرزگى فرزند به جايى رسيد كه كم‏‌كم در خانه پدر كه هيچ وقت جز مجالس مذهبى مجلسى تشكيل نمى‏شد بساط مشروب پهن مى‏كرد. تدريجاً زنان هرجايى را مى‏آورد.
پدر بيچاره دندان به جگر مى‌گذاشت و چيزى نمى‌گفت.
در آن اوقات، تازه «گوجه فرنگى» به ايران آمده بود.
عده‌اى عليه اين گوجه ملعون فرنگى! تبليغ مى‏كردند به عنوان اينكه فرنگى است و از فرنگ آمده حرام است و مردم هم نمى‏خوردند و تدريجاً مردم آن شهر حساسيت شديدى درباره گوجه فرنگى پيدا كرده بودند و از هر حرامى در نظرشان حرام‌تر بود.
در آن شهر به اين گوجه «ارمنى بادمجان» مى‏‌گفتند.
اين لقب از لقب «گوجه فرنگى» حادتر و تندتر بود، زيرا كلمه «گوجه فرنگى» فقط وطن اين گوجه را مشخص مى‏كرد، ولى كلمه «ارمنى بادمجان»‌، مذهب و دين آن را معين كرد!
قهراً در آن شهر تعصب و حساسيت مردم عليه اين تازه‌وارد بيشتر بود.
روزى به آن حاجى كه پسرش هرزه و لاابالى شده بود و خودش خون مى‏خورد و خاموش بود، اهل خانه خبر دادند كه امروز آقا پسر كار تازه‏‌اى كرده است، يك دستمال «ارمنى بادمجان» با خود به خانه آورده است.
پدر وقتى كه اين خبر را شنيد ديگر تاب و توان را از دست داد، آمد پسر را صدا زد و گفت:
پسر! شراب خوردى صبر كردم، دنبال فحشاء رفتى صبر كردم، قمار كردى صبر كردم، خانه‌ام را مركز شراب و فحشاء كردى صبر كردم، حالا كار را به جايى رسانده‌اى كه «ارمنى بادمجان» به خانه من آورده‌اى، اين ديگر براى من قابل تحمل نيست، ديگر من از تو پسر گذشتم، بايد از خانه من به هر گورى كه مى‏خواهى بروى.
اين نمونه‌ای بود از حساسيت‌هايى كه در مورد هيچ و پوچ و يا در مورد امور جزئى پيدا مى‏شود؛
صد برابرِ حساسيتى است كه در مورد امور اساسى پيدا مى‏شود؛ كار حساسيت به جايى مى‏رسد كه تحمل «ارمنى بادمجان» از تحمل شراب و قمار و فحشاء دشوارتر مى‏گردد.
* مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏30، صص: 47-46 با تلخیص و ویرایش جزئی