گرگی در لباس میش
مترجم: دکتر احمد دوستمحمدی
نویسنده: دکتر جاندبلیو. وایتهد
در حالی که سعی میشود این تغییر شکل حکومت به یک دیوانسالاری بیش از اندازه نظامی شده، دلواپس، زودرنج، شکاک، کجفکر و بصیر مطلق، نزد افکار عمومی به عنوان یک شیوه اجتنابناپذیر برای پیشگیری از تروریسم و تأمین امنیت ملی پذیرفته شود اما دست کمی از رفتن گرگ در لباس میش ندارد. در واقع ما با یک دولت پلیسی سر و کار داریم که در هیئت یک دموکراسی خیرخواه، ظاهر شده است؛ یک حکومت عنانگسیخته که از قدرت خود به هیجان آمده و از شهروندان خودش میترسد. حکومتی که سیاستهای آن بیشتر تحت تأثیر کجاندیشی، قدرت و کنترل، و نه ضرورت، تحمیل میشوند.
وقتی فهرست فزایندۀ افکار و کنشهایی که ممکن است موجب شود یک مأمور فدرال یا یک پلیس محلی تصور کند شما یک تروریست هستید را ملاحظه کنید، اوضاع به مراتب بیشتر نگرانکننده میشود. مواردی مانند جانبداری از حقوق ایالتها، اعتقاد به غیرضروری و نامطلوب بودن دولت، «نظریهپردازی توطئه»، نگرانی نسبت به اردوگاههای رسماً اظهار شده آژانس مدیریت بحران فدرال،1 مخالفت با جنگ، سازماندهی برای «عدالت اقتصادی»، سرخوردگی از «ایدئولوژیهای حاکم»، مخالفت با جهانیسازی، از قضای روزگار ذخیره کردن مهمات و... در حالی که با مجموعه متنوعی از تمرینات نظامی- پلیسی مواجه هستید که، علیالظاهر، با هدف «آموزش» اولین واکنشگرها جهت برخورد با شرایط اضطراری و ناآرامیهای اجتماعی است، اما آشکارا هدف قرار دادن شهروندان، در سرتاسر کشور در حال روی دادن است، آن وقت پاسخ «منفی» به این سؤال که به نظر شما آیا «ما مردم» به دشمنان حکومت خودمان تبدیل شدهایم، به مراتب سختتر است.
چرا این اتفاق در حال روی دادن است؟ ما به عنوان یک ملت، چه زمانی اشتباه کردیم و به سوی چنین خاک خیانتآمیز و خطرناکی تغییر مسیر دادیم؟ چه کسی یا چه چیزی مسئول لغزش مستمر ما به سوی یک حکومت استبدادی است؟ میخواهیم از اینجا به کجا برویم؟ و در این باره ما چکار میتوانیم بکنیم؟ اگر بتوانیم.
مسئله، آن طور که من میفهمم، این است: «ما مردم» به قدری سادهدل و خوشبین، به قدری سادهلوح، به قدری زودباور، به قدری بیاطلاع و بیخبر و به قدری مطمئن هستیم که حکومت ما همیشه به وسیله ما کار درست را انجام میدهد، که قادر به تشخیص نشانههای هشدارآمیز پیرامونمان نیستیم. ما با این کار، در تشخیص این نشانهها به عنوان علائم خطر بالقوه، در جهت استفاده به عنوان فرصتهایی برای طرح سؤالات، درخواست پاسخ، مسئول شناختن مقامات حکومتی برای احترام به حقوق ما و تن دادن به حکومت قانون، قصور کردیم. متأسفانه، به محض اینکه یک ملت آزاده به حکومت اجازه میدهد به آزادیهای آنها دست تعدی دراز کند، یا همین آزادیها را به عنوان ابزار چانهزنی برای تأمین امنیت مورد استفاده قرار دهد، این به سرعت به یک سراشیبی لغزنده به سوی یک حکومت استبدادی تمام عیار تبدیل میشود. و واقعاً هم مهم نیست که آیا یک دموکرات زمام امور را در دست داشته باشد یا یک جمهوریخواه، به خاطر اینکه به نظر میرسد در حال حاضر قالب ذهنی هر دو کانون قدرت، تجسم فلسفه حکومت استبدادی یکسانی هستند.
آینده همین حالا است
برای تشخیص اینکه یک توفان در حال تکوین است، نیاز به کارشناس هواشناسی نیست: ابرها جمع میشوند، باد شروع به وزیدن میکند، و درختان در حالی که برگهایشان در هوا پراکنده میشوند، خم میشوند. در مورد آزادی هم همینطور است. علائم هشداردهنده همه جا هستند. کاملاً مشهودند. با کمال تأسف، اغلب مردم از این امر غافلند. آنها، یا از حضور پای برنامههای روزمره تکراری و کش و قوسدار فریبنده بزرگ (موسوم به تلویزیون)، بیش از حد راضی هستند و یا یکریز به تلفنهای همراه، لپتاپها و دیگر ابزارهای سرگرمکننده و بازدارنده الکترونیک، زل میزنند. فیلسوف اسلاوی ژیژک 2
میگوید «وقتی انسان میتواند جوجهها را متقاعد سازد آزادانه وارد کشتارگاه شوند، کسی نیاز به سرکوب ندارد.» با این وصف، ما هیچ عذر و بهانهای نداریم. شاخکهای دولت پلیسی اینک دورتادور ما را دربر گرفتهاند. کافی است چشمهایمان را باز کنیم و از عدسیهای حقیقت مشاهده کنیم.
همانطور که در صفحات پیشرو مشاهده خواهید کرد، نویسندگانی چون آلدوس هاکسلی،3 جورج اورول، ری برادبری،4 و فیلیپ کی. دیک5 و فیلمسازانی چون فرانکو تروفات،6 استانلی کوبریک،7 ریدلی اسکات،8 برادران واچووسکی،9 نیل بلومکمپ،10 جان کارپنتر،11 و دیگران سالهاست که اوضاع حال حاضر را پیشبینی کردهاند. آنها ظهور حکومت نظامی را مشاهده میکردند. آنها پیشبینی میکردند که آزادی سقوط خواهد کرد، چگونه و چه وقت. پارهای از این پیشگوییهای ادبی و سینمایی به طور تکاندهندهای درست و دقیق بودند: در سال 1932، کتاب «دنیای نو»
هاکسلی، روانگردانها و مهندسی ژنتیکی را پیشگویی کرد. چند دهه بعد در 1950، داروهای ضدافسردگی برای اولین بار در میان تودههای مردم باب شد، و در 1972 اولین دستکاری در دیانای اعلام شد. فارنهایت۴۵۱ (۱۲) برادبری13 (1984)، دنیایی را مجسم کرد که در آن مردم با تلویزیون مأنوس و از همدیگر بیگانه بودند. دهها سال بعد، ایپدها،14 تلفنهای همراه، و گوشیها به سرعت جهان را تسخیر کردند. کتاب «1984» اورول (1984)، علیه دنیایی اعلام خطر کرد که در آن حکومت در مورد شهروندان خود جاسوسی کرده و آنها را مخفیانه زیرنظر دارد. فقط حدود شصت و پنج سال طول کشید تا ما فهمیدیم که او راست میگفت. با این وصف، آن قدر که این «نوستراداموسها»15 ممکن است در مستندسازی نگرانیهای خود درباره مکان و زمان خودشان، خارقالعاده به نظر برسند، سعی در پیشبینی آینده نداشتند. به عنوان مثال، وقتی که اورول و هاکسلی شاهکارهای خود را نوشتند، آنها را تحت عنوان گزارشهایی از ظهور یک تشکیلات دانشبنیان دخل و تصرف و کنترل، و نیز خطرهای نظام استبدادی در دهههای 1930 و 40، انجام دادند. اینکه ثابت شده برآوردهای آنها از آینده این اندازه دقیق بوده است، کمتر منعکسکننده مهارتهای آنها به عنوان پیشگو و بیشتر منعکسکننده کوتاهی مطلق ما در اعتنا به هشدارهای آنها است.
همینطور، چنانکه ما در توجه به زنگهای خطری که توسط نویسندگان، فیلمسازان و فعالان معاصر در اطراف ما به صدا درآمدهاند، کوتاهی کنیم، زمانی که آزادی سقوط کند، ما مقصر خواهیم بود.
پانوشتها:
1- Federal Emergency Management Agency
2- Slovoj Zigek
3- Aldous Huxley
4- Ray Bradbury
5- Philip K. Dick
6- Francois Truffaut
7- Stanley Kubrick
8- Ridley Scott
9- Wachowski Brothers
10- Neil Blomkamp
11- John Carpenter
12- Fahrenheit 451
13- Bradbury
14- Ipads
15- Nostradamuses