آمــریکا دیگر قدرت اول جهان نیست
دکتر ثمانه اکوان
بحثهای مرتبط با شکستهای نظامی و سیاسی و اقتصادی آمریکا در دنیا و شکلگیری حوادث اخیر در منطقه غرب آسیا مربوط به چند سال اخیر نیست و از مدتها قبل، تحلیلها درباره شکستهای نظامی و سیاسی و اقتصادی آمریکا در دنیا بهوفور در بحثهای مرتبط با افول آمریکا وجود داشته است. این تحلیلها بهدنبال یافتن پاسخی برای این پرسش بودهاند که آیا حضور نظامی آمریکا توانسته قدرت نظامی و سیاسی این کشور در دنیا را ثابت کند و بعد افزایش دهد یا خیر.
اتفاقی که در طول سال گذشته افتاد و باعث شد که تحلیلهای مرتبط با افول آمریکا دوباره به بحثهای اول در سراسر جهان در محیطهای آکادمیک تبدیل شود، مسئله خروج مفتضحانه آمریکا از افغانستان بود. بررسی روند افول آمریکا نهتنها در داخل آمریکا، بلکه در کشورهای مختلف از جمله ایران، چین، روسیه و... در حال انجام است. اگر بخواهیم به این مباحث بپردازیم، چند اتفاق وجود دارد که بحث افول آمریکا را به بحث جدی در روابط بینالملل تبدیل کرده است:
افول نظامی
اولین مبحث اینکه دیگر ثابتشده آمریکا از لحاظ نظامی، قدرت تأثیرگذاری بر روند وقایع در دنیا را ندارد. بعد از بیست سال جنگیدن در افغانستان، آمریکا در شرایطی این کشور را ترک کرد که در موضع بسیار ضعیفی در مقابل طالبان قرار داشت و افکار عمومی در هیچ کجای دنیا را نتوانست قانع کند که پیروز جنگ افغانستان بوده است. درخصوص عراق و سوریه هم همین مسئله در روابط آمریکا با نظامهای سیاسی این کشورها برقرار است. در واقع، بحث شکست و افول نظامی آمریکا در دوره نوین از منطقه ما شروع شد.
افول سیاسی
دومین مبحثی که در روزهای اخیر بهشدت دنبال میشود، افول جایگاه سیاسی آمریکا در دنیاست. آمریکایی که از جنگ جهانی دوم به بعد بهخصوص بعد از پایان جنگ سرد بهعنوان ابرقدرت دنیا مطرح بود، حالا باید در مقابل بسیاری از اتفاقاتی که در جهان میافتد پاسخگو باشد، ولی توان پاسخگویی به این مسائل را ندارد. ایالات متحده بهعنوان قدرت اول دنیا مدتزمان زیادی است که نتوانسته ثابت کند که میخواهد واقعاًً با مسئله تروریسم مقابله کند؛ حتی آمریکا در کنترل فضای مجازی و مقابله با حملات سایبری از بسیاری از کشورهای جهان عقبتر است و نمیتواند با جرایم موجود در فضای مجازی و حملات سایبری کشورها مقابله کند. مهمتر از همه، آمریکا در مجامع بینالمللی بهقدری ضعیفشده و جایگاه سابق خود را از دست داده است. مهمترین نمونهاش، التماسهای پشتسرهم آقای زلنسکی از آمریکاییها، ناتو و اتحادیه اروپا برای دفاع از کشورش در مقابل روسیه است، ولی آنها کاملاًً نشان دادند که توان این کار را ندارند. دولت آمریکا در همین رابطه اعلام کرد که ما نمیتوانیم وارد جنگ نظامی با روسیه شویم، زیرا میترسیم جنگ جهانی سوم برپا شود.
تیغ تحریم دیگر نمیبرد!
اقداماتی که آمریکا برای نمایش قدرتش انجام میدهد تغییر جهت پیداکرده و بهدلیل ضعفهای نظامی و سیاسی آمریکا ما دیگر شاهد فعالیت و موفقیت او در این حوزهها نیستیم. سالهاست که تحریم به مهمترین ابزار ایالات متحده در پیشبرد اهداف سیاست خارجیاش تبدیل شده است، اما در طول چند سال گذشته و با توجه به تغییراتی که در سیستم اقتصادی کل دنیا بهوجود آمده، ثابتشده که ابزار تحریم هم چندان نمیتواند کارآیی لازم را برای آمریکا داشته باشد. در حال حاضر، آمریکا و کشورهای اروپایی در اقدامی همهجانبه که قرار بود نمایشدهنده اتحاد آنها باشد، روسیه را بهشدت تحریم کردند. اما در نهایت اعمال تحریم نتوانسته جلوی روسیه برای حمله به اوکراین را بگیرد. این در شرایطی است که براساس نظریات بازدارندگی و دیپلماسی اجبار، مهمترین نتیجهای که ابزار تحریم باید داشته باشد این است که بتواند جلوی فعالیتهای کشورهای دشمن را بگیرد و اجازه ندهد آنها به اقدامات خود ادامه دهند؛ اما این ابزار نتوانسته کارآیی داشته باشد و در عزم کشورها برای ادامه فعالیتهای خود خللی ایجاد نمیکند.
درخصوص ایران هم همین مسئله در طول چندین دهه گذشته انجام شده است. آمریکا و متحدانش در طول دو دهه گذشته انواع و اقسام تحریمها را علیه ایران بهکار بردند تا ایران نتواند به فعالیتهای هستهای خودش ادامه بدهد؛ اما مرور زمان نشانداده که ایران با وجود فشار اقتصادی و اعمال تحریمها، در مسئله دفاعی و هستهای خودش تجدیدنظرنکرده و همچنان اولویت اصلیاش پیشرفت علمی، دفاع و حفاظت از مرزها و کیان نظام جمهوری اسلامی است؛ بنابراین، استفاده آمریکا از ابزار تحریم دیگر کارآمد نیست و آمریکا از این منظر هم دچار افول شده است، زیرا دیگر نمیتواند از ابزارهای در دسترس خود استفاده کند.
اعتراف به شکست از درون
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا اعتراف به شکست آمریکا بهخصوص در منطقه و در حوزه سیاست خارجی تابهحال توسط خود آمریکاییها صورتگرفته یا نه؟ در واقع، میتوان با اطمینان خاطر و با منبع و مدرک مستدل و معتبر این را بیان کرد که آمریکاییها خودشان بارها و بارها اعتراف کردهاند که دچار شکست شدهاند. اعتراف نمایندگان کنگره و جمهوریخواهان و حتی مسئولان رژیم صهیونیستی درخصوص جواب ندادن سیاستهای فشار حداکثری علیه ایران، خودش اعتراف به شکست سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران است. البته ایران تنها یک نمونه است. اعترافات و انتقادات مسئولان ایالات متحده از نوع خروج آمریکا از افغانستان و هدررفتن تریلیونها دلار هزینه در منطقه غرب آسیا برای انجام عملیاتهای نظامی و تحت فشار گذاشتن ایران و ناتوانی آمریکا برای رسیدن به اهدافش، نمونههای دیگری از شکست این کشور در سیاستهای اعمالی است.
ناتوانی در ادراکسازی
اما دلیل وضع فعلی و در ضعف قرار گرفتن آمریکا چیست؟ بهنظر میرسد از دلایل اصلی این است که آنها بهمرور زمان بهدلیل غیرواقعی دیدن شرایط و فضای دنیا خودشان را همواره قدرت اول دنیا تصور کردند و سعی داشتند از همه ابزارهایشان علیه کشورهای مقابل خودشان استفاده کنند، ولی از برخی از ابزارها بیش از حد استفاده کردند. برخی از ابزارهای تشویق و ترغیب و یا حتی تنبیه در روابط بینالملل نباید اعمال شود، بلکه باید فقط هشدار داده شود که یک قدرت میتواند از این ابزارها مانند ابزار تحریم یا نظامی استفاده کند؛ اما آمریکا بهجای اینکه اعلام کند میتواند از این ابزارها استفاده کند، به استفاده جدی و بیرویه از این ابزارها روی آورد و همین مسئله باعث افول جایگاه او در عرصه جهانی شد، زیرا هر قدر که عملیات نظامی و تحریم اقتصادی انجام و به شکست منجر شود، نشان میدهد که آمریکا نمیتواند جایگاه قبلی خودش را داشته باشد و در پی آن نیز نتوانسته و نمیتواند این ادراکسازی را برای جهانیان داشته باشد که من قدرت اول دنیا هستم. مسئله ادراکسازی در روابط بینالملل بسیار مهم است. از دلایل ناتوانی آمریکا در ادراکسازی برای مردم جهان، محاسبات غلط این کشور در زمینههای مختلف است که منجر به شکستهای ایالات متحده در عرصه سیاست خارجی، در عرصه مقابله با ایران، در عرصه دخالتهای نظامی اش در منطقه و حتی در عرصه گفتوگو با متحدین خود در مورد مسائل روز است. این شکستها باعث افزایش گمانهزنیها درخصوص افول جایگاه آمریکا در جهان - چه از منظر نظامی، چه سیاسی و چه اقتصادی- شده است.