نگاهی به فیلم «موقعیت مهدی»
سلوک در وادی عشق و آتش و خون
آرش فهیم
فیلم «موقعیت مهدی» پدیده چهلمین جشنواره فیلم فجر و اولین فیلمهادی حجازی فر است. این بازیگر-کارگردان، هم نخستین تجربه نقشآفرینیاش با فیلمی درباره یکی از ستارگان انقلاب و دفاع مقدس بود (احمد متوسلیان) و هم اولین تجربه کارگردانی فیلم بلند سینماییاش (شهید مهدی باکری)؛ از این نظر، میتوان او را یکی از خوش اقبالترین سینماگران ایرانی دانست.ای کاشهادی حجازی فر، قدر جایگاه به دست آمدهاش را بداند و سفارش بازی در هر نقش و فیلمی را قبول نکند و خاطره خوش بازآفرینی چهره و شخصیت مهدی باکری را نگه دارد؛ای کاش!
هم ارزشی، هم سینمایی
سالهاست که برچسب «فیلم ارزشی» بین منتقدان و روشنفکران و خیلی از سینماگران، مترادف فیلم شعارزده و پروپاگانداست! اما «موقعیت مهدی» هم یک فیلم به غایت ارزشی است و هم اینکه به معنای واقعی کلمه سینمایی است؛ دلیل رسیدن به این موفقیت، عبور فیلمساز از حجاب تکنیک و رسیدن به فرم متناسب با محتواست که یک کار دشوار و پیچیده در تولید فیلم است. یک فیلم سهل و ممتنع که با شناخت عمیق از سوژه و محیط پیرامون او و تسلط بر فنون و تکنیکهای سینمایی به بار نشسته است. درنتیجه، حرکات دوربین، موسیقی، جلوههای ویژه و حتی بازیگر بودن کاراکترها برای مخاطب محسوس نیستند، یعنی آنقدر فیلم منسجم است و مصالح آن خوب ترکیب شده است و مخاطب را در مرکز ماجراها و اتفاقات قرار میدهد که ما متوجه برساخته بودن ماجراهای فیلم نمیشویم و گویی با واقعیت محض مواجه هستیم. همه نماهای فیلم، به طور دقیق و حساب شدهای طراحی شدهاند، تا بیننده فیلم، با حداقل واسطه و فاصله به دنیای برساخته در فیلم نزدیک شود. «موقعیت مهدی» قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم سانتیمانتال را داشت، اما بر مدار منطق و واقع گرایی باقی مانده است.
زندگی شهید مهدی باکری نیز مانند خیلی دیگر از بزرگان انقلاب، فرازها و نقاط عطف متعددی دارد، اما هادی حجازیفر مقطع ازدواج تا شهادت وی را انتخاب کرده است. این مقطع در هفت پرده که در واقع هفت اپیزود مستقل اما وابسته به هم هستند روایت شده است. شروع با خواستگاری و ازدواج و پایان با شهادت و غرق شدن پیکر شهید در آب، که به جاویدالاثر شدن او میانجامد شکل گرفته است؛ به این ترتیب، «موقعیت مهدی» یک سلوک عرفانی را به تصویر میکشد که از عشق و وصالی زمینی آغاز و در «جزیره مجنون» به وصالی آسمانی ختم میشود. هر یک از این پردهها، یکی از منازل سلوک عارف واصل، شهید مهدی باکری محسوب میشود. منزل اول، غرق شدن در عشق است، منزلهای بعدی، غرق شدن در خدمت به مردم و جهاد در راه خدا و پرده آخر، غرق شدن در عشق الهی و فنای فی الله. نوع تقسیمبندی روایت این فیلم و ترتیب وقوع رویدادها، به هفت وادی سلوک در منطقالطیر عطار برای رسیدن به حقیقت شباهت دارد که مولوی از آن به «هفت شهر عشق» یاد میکند؛ پرده هفتم، تصویرگر رستگاری و رسیدن مهدی باکری به حقیقت است، هم آنجا که میان نیزارها سرخوش ایستاده است و هم سکانس پایانی که پیکر شهید در آب رها میشود که استعارهای از فنای فی الله است.
خلق قهرمان فطری و حقیقی
شهید سیدمرتضی آوینی طی مقالهای درباره پیچیدگیهای به تصویر کشیدن اسوههای دفاع مقدس در سینما نوشته بود: «چه میتوان کرد با شخصیتهایی که نه قهرمان هستند نه ضدقهرمان و نه غیرقهرمان؟ چگونه باید روحیهای که به شدت غیرنمایشی است، به نمایش درآورد؟» اشاره سیدشهیدان اهل قلم، به تضاد مرام و شخصیت بسیاری از بزرگان دینی و انقلابی ماست که عموما افرادی با گرایش به باطن و سربه زیر و محجوب بودند. این درحالی است که قهرمانان سینمایی اغلب افرادی برون گرا، با قدرت بدنی و حرکات محیرالعقول یا حداقل دارای دیسیپلین خاص هستند؛ مثل امثال سوپرمن، رمبو، جیمزباند و... به همین دلایل هم رادمردان دفاع مقدس و امثال همت، باکری، چمران و... چندان با قواعد قهرمان پردازی در سینمای رایج در جهان همخوانی ندارد. اتفاق بزرگی که با فیلم «موقعیت مهدی» رخ داده این است که در این فیلم «روحیهای که به شدت غیرنمایشی است» نه تنها به نمایش درآمده، بلکه به قهرمان هم تبدیل شده است. به راستی چگونه است که در این فیلم، ما با کاراکتری مواجه میشویم که نه قدرت بدنی خاصی دارد و نه سوپرمن است و نه حتی مانند احمد متوسلیان در فیلم «ایستاده در غبار» فرد پرشوری است و حرکات نمایشی خاصی از خود بروز نمیدهد، اما به عنوان یکی از قهرمانان ماندگار بر تارک سینمای ایران میدرخشد و در ذهن و دل مخاطب، جاودان خواهد ماند؟
یکی از نکاتی که «موقعیت مهدی» را در موقعیت یک فیلم مهم و حائز اهمیت قرار میدهد این است که این فیلم از یک سردار شهید که به شدت هم محجوب و متین بود، یک قهرمان سینمایی ساخته است.هادی حجازی فر به عنوان خالق اصلی فیلم، هم خودش به شخصیت مهدی باکری نزدیک شده و آن را به طور کامل شناخته و هم مخاطب را به این شخصیت نزدیک میکند؛ راهکار او برای تبدیل مهدی آرام و سر به زیر به یک قهرمان سینمایی، مواجه کردن فطرت مخاطب با این کاراکتر است؛ این حجب و حیا و سلوک عارفانه این رادمرد شهید است که مخاطب را به شگفتی وا میدارد. سکانس سخنرانی مهدی باکری در میان گردان، قبل از عملیات را به یادآورید؛ بعد از سخنرانی باکری، وقتی رزمندهها شروع به شعار دادن میکنند، این فرمانده دستور به خاموشی و آرامش میدهد و این حقیقت که «ما برای ادای تکلیف الهی میجنگیدیم، نه قدرتنمایی و به رخ کشیدن توانایی نظامی» را متبلور میسازد. و یا جلسه فرماندهان را در فیلم یک بار دیگر به خاطرآورید؛ وقتی باکری از این سخن میگوید که یک فرمانده نباید عقب بایستد و به نیروهایش بگوید بروید، بلکه باید جلو برود و بگوید بیایید؛ و در سکانسهای بعدی میبینیم که او پیشگام نیروهای تحت هدایتش هست و در نهایت به آنچه میخواست میرسد. این فیلم، با این تمهیدات، برای فطرت پاک و حقیقت جوی مخاطب، قهرمان میسازد. درواقع، این فیلم قهرمان را به مخاطب تحمیل نمیکند، بلکه به خاطر نمایش نزدیک به واقع مهدی باکری، کاری میکند که مخاطب او را به عنوان یک قهرمان انتخاب کند. این قهرمان به خاطر اتصالش به حقیقت و فطرت، برای مخاطب خارجی هم جذاب و حیرت انگیز خواهد بود.