kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۳۵۲۷
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۴۰۰ - ۲۱:۳۳
نگاه

خشم مقدس و جنگ روایت‌ها

 
 
 
محمدهادی صحرایی
مردم مدينه و باديه‏نشينانِ پيرامونشان را نَرَسد كه از فرمان پيامبر خدا سر باز زنند و جان خود را عزيزتر از جانِ او بدانند، چرا كه هيچ تشنگى و رنج و گرسنگى‌ای در راه خدا به آنان نمى‏رسد؛ و در هيچ مكانى كه كافران را به خشم مى‏آورد قدم نمى‏گذارند و از دشمنى، غنيمتى به دست نمى‏آورند مگر اينكه به سبب آن، عمل صالحى براى آنان نوشته مى‏شود، و خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‏كند. سوره توبه آیه 120
یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی که از ابتدای نهضت تاکنون جوشیده و جاری شده، احساس مسئولیت است. وظیفه‌ای انسانی اجتماعی که به سرعت به جلوه‌های شکوهمندی رسید که در دنیا بی‌فروغ و یا دست‌کم کم‌فروغ بود. نه به این معنی که قبل از انقلاب اسلامی چیزی به نام احساس مسئولیت نبود بلکه به این معنی که احساس مسئولیت به‌عنوان یک حس عمومیِ قوی و جوشان در جامعه به‌وجود آمد و در میان نسل‌های مختلف آن تولید و تکثیر شد. هسته اصلی بسیاری از نهادهای انقلابی پس از آن شکل گرفت که مقدماتش را انقلاب اسلامی فراهم کرده بود. تشکیل سپاه و بسیج و جهاد سازندگی و کمیته امداد و نهضت سوادآموزی و... اگرچه در مقاطعی و به فرمان امام راحل صورت گرفت ولی پیش از آن، روح فضیلت «احساس مسئولیت» توسط امام خمینی در فضای مرده کشور دمیده و ضرورت به‌وجود آمدن این نهادها برای به دوش کشیدن رسالت‌های انقلاب اسلامی ایجاد شده بود.
در تمام مراحل انقلاب اسلامی می‌توان این رویداد مهم و جلوه‌های کم‌نظیر احساس مسئولیت را ملاحظه کرد و اوج آن را در بالیدن و شکوفایی «ایثار» به نظاره ایستاد. جای تعجب نیست که ناظران بیرونی و خارجی از دیدن جلوه‌های مختلف، متنوع و کم‌نظیر ایثار شگفت‌زده شوند چراکه در فضایل اخلاقی، آنچه برای ما خاطره و معمولی است برای آنها آرزو است. شگفتی و ناشناخته بودن بسیج و امثال آن برای سایر فرهنگ‌ها از این بابت است که در دنیای امروزی که سوداگری و سودانگاری ضرورت حیات اجتماعی انسان معرفی شده، موجودیت و مأموریت این نهاد و مشابه آن تعریف نشده و تلاش روشنفکر و هالیوود هم در تقلید از آن بی‌نتیجه مانده است. مثل اینکه بخواهند یک فضیلت اخلاقی را با عمل جراحی به یک انسان پیوند بزنند و یک ماهی را پرواز بیاموزند. 
از معجزات روح اللهی امام خمینی این بود که از نسل افسرده‌ای که قاجار و پهلوی تحویل داده بود، نسل‌هایی را‌ تربیت کرد که از خدمت بی‌منت به مردم لذت می‌بردند و از فدا شدن برای آرمان‌های الهی و والا پرهیز نداشتند. مأموریت محور بودند و غیرممکن نمی‌شناختند. سختی را برای ورزیدگی جسم مؤثر می‌دانستند و مشکلات را تمرین بزرگی و رشد روح برمی‌شمردند. در مبارزه برای آرمان‌ها چنان پرشور و باهوش بودند که در میدان دفاع مقدس شجاعت داشتند. در جهاد سازندگی به همان اندازه توان صرف می‌کردند که در کسب دانش روز و دانستن ناشناخته‌ها وقت می‌گذاشتند. شعارشان «زندگی با رزمندگی» بود و معتقد بودند «تا زنده‌ام رزمنده‌ام» و زندگانی با زنده مانی متفاوت است و زندگی بدون هدف مثل شنا در استخر خالی و مثل زندگی لیبرالی یا تنهایی انسان‌های در کنار هم چیده شده در دنیای مادی امروزین است.
 نسل مهارنشدنی و مقدسی که نَفَس امام خمینی به آنها خورده بود و به گفته مرتضای آوینی بار امانت انبیاء و انسانیت را به دوش می‌کشیدند تکثیر، تشدید و جاری شدند تا به ما رسیدند. در اصل ما به آنها رسیدیم و پیدایشان کردیم. حالا مأموریت‌ها عوض و اضافه شده. سختی‌ها هم؛ نسلی که در مقابل بعثی‌ها با سیم تلفن و قوطی کنسرو تله درست می‌کرد امروز پهپاد نقطه کوب می‌سازد. زمانه عوض شده و آدمها هم؛ ولی‌تربیت، ریشه در همان‌تربیت الهی و رهایی دارد. باقری، باکری، خوش روان و طهرانی‌مقدم و امثال آنها استثناء نبودند قله‌های معلوم این‌تربیتند همان‌گونه که احمدی روشن، فخری‌زاده، شهریاری، رضایی‌نژاد و دیگران را قبل از شهادت نمی‌شناختیم و خدا با برگزیدن آنها، ابرها را از این قله‌ها کنار کشید تا قد کشیده آنها را ببینیم و بشناسیم و حظ کنیم و صدالبته افسوس از اینکه دیر شناختیم. 
ولی حاج قاسم سلیمانی قله‌ای است که شاخص شده و مکتبی است که با آن می‌توان ادامه راه مانده و مشکل را پیمود و با تبیین دقیق و صحیح او قله‌ها را بی‌شماره کرد. البته شرطی دارد که رعایتش الزامی است.
دو سال از شهادت پرحماسه و جاویدان حاج قاسم می‌گذرد و به گواه حقیقت و شهادت واقعیت، زندگی و شهادت حاج قاسم پر از برکتی بود که او را به چهره‌ای کم نظیر نه فقط در تاریخ انقلاب اسلامی که در تاریخ ایران و منطقه تبدیل کرده است. خدمات او در زمان حیاتش چنان وسیع است که از او چهره‌ای جهانی و ماندگار ساخته و شهادتش نیز همین‌گونه است. هم در زمان حیاتش برای کشور و جهان اسلام تولید قدرت کرد و هم با شهادت حماسی خود اجماع منطقه‌ای و اسلامی ایجاد نمود. او برخلاف الگوهای تک‌بعدی و یا تخیلات سینمایی و افسانه‌ای، نمونه واقعی و حقیقی یک انسان شجاع، بااخلاق، مهربان، باهوش، دقیق، عاقل، عالم و متدین است که شخصیت مقتدر و همزمان، مهربان او چنان جذابیتی دارد که می‌توان با مکتبش نمونه موفق‌ تربیت انقلاب اسلامی را به تاریخ و جهان عرضه نمود و از میان علاقه‌مندانش وفاداران به انقلاب اسلامی را تولید مثل کرد. اگر عالمانه و عاقلانه اقدام نمود. 
آن شرط و این اگر به این دلیل است که باید این گوهر خدادادی را با لطافت هنر و عاطفه، آنگونه که بود و هست نمایاند. متأسفانه تصویری که از حاج قاسم در این دوسال ارائه شده- غیر از موارد استثنائی- بیشتر، تک بعدی، احساسی و شخصی بوده است و هرگز گویای یک مکتب نیست. روایت از حاج قاسم را نباید تنها به چند خاطره بغض‌آلود و عاطفی منحصر نمود. شکی نیست که تعامل پدرانه او با فرزندان و کودکان شهدا تصاویری زیبا از موهبت و محبتی الهی است که بسیار محترم و باارزش است ولی سخن این است که این تعریف از آن سردار بزرگ مثل تصویر خورشید افتاده در کاسه آب است. ما خورشید را با مقیاس خودمان که بتوانیم از آن فیلم عاشقانه و درام بسازیم تعریف کرده‌ایم و تلاشمان برای فهمیدن هم در حد جابه‌جا کردن کاسه‌هاست. روایت از حاجی روایت از آن حاج قاسمی که اوباما، حسرت دیدار چند دقیقه‌ای با او را داشت نیست. حاج قاسمی که ‌ترامپ با کشتن بزدلانه و شبانه او، خود را برای همیشه آماج لعن و نفرین و تحقیر جهانیان و تاریخ کرد نیست.
نجات آمرلی، کردستان عراق، خلبان روس، سوریه، عراق، یمن، لبنان و افغانستان و... و نجات ایران از چنگ و دندان سگ قلاده دریده استکبار جهانی کجا و تمرکز بر خاطرات شخصی و‌گریه دار کجا؟ هرچیز درجای خویش نیکوست و باید تجدید نظر نمود. روایتی که شهید مظلوم حجازی از ایشان نقل می‌کند و سرداران آفتاب سوخته از او نقل می‌کنند با آنچه به نوجوانان و جوانان گفته می‌شود متفاوت است. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که رسانه‌های مستکبر و سلطه، از فرار شبانه و مفتضحانه آمریکا از افغانستان فیلم و کتاب حماسی تهیه می‌کنند تا شاید بتوانند مثل آن زمان که با مجموعه‌های رمبو، شکست از ویتنام را جعل و نظر مردم خود را جلب کردند، بتوانند برای قضاوت تحقیرآمیز جهان نیز چاره‌ای کرده باشند. امروزه مردم جهان آمریکا را با نگاه تحقیر و‌ترحم نگاه می‌کنند. ادا و اطوار اوباما کجا و دیوانگی دکتر ‌ترامپ و دلپیچه بایدن کجا؟ درز کار بیرون افتاده و باید به جهان پساآمریکا اندیشید. اسرائیل هم که عاقبتش هر آن به عاقبت گوساله سامری نزدیک می‌شود.
به یقین برای کارهای بزرگ باید فکر بزرگ کرد و یکبار برای همیشه فکری دقیق به حال جنگ روایت‌ها نمود. گلایه رهبری از تحریفی که در مورد فتح لانه جاسوسی شد شامل تمام طول تاریخ کشور و به‌ویژه تاریخ مبارزه این مردم مظلوم می‌شود. روایت واقعی و اصیل از تحریم تنباکو، مشروطه، قحطی بزرگ انگلیسی، روی کارآمدن رضاپهلوی، مسجدگوهرشاد، کشف حجاب و... و پس از انقلاب اسلامی از توافق الجزایر دوم، داستان مهدی هاشمی و عزل منتظری و... و فتنه نجف آباد، 78، 88، 98 و برجام و... در کجای کتابهای درسی مدارس، دانشگاه‌ها و حوزه‌ها آمده؟ چرا در این زمینه هرچه گفته می‌شود به در بسته می‌خورد و مسئولین مادام‌العمری این عرصه‌ها نه تغییر می‌کنند و نه دست‌کم تغییری در روال اشتباه خود می‌دهند؟ توصیه و تأکید رهبر بر جهاد تبیین، جنگ روایت‌ها و مقابله با جعل تاریخ و عوض کردن جای جلاد و شهید برای همین است که جنگ امروز جنگ رسانه‌هاست و هدف، اخلال شناختی و اختلال تشخیص است. آنکه نمی‌فهمد نمی‌فهمد و معذور است و متوجه نمی‌شود که اگر تدابیر حکیمانه امام نبود از انقلاب اسلامی اکنون تنها خاطره‌ای ده ساله مانده بود که توسط ساده‌لوحان به لیبرال‌ها و آمریکا و منافقین و دشمنان ایران سپرده شده بود.
حاج قاسم و مجاهدان و مدافعان حرم همراهش اگر نبودند نه تنها از ایران و سوریه و عراق و لبنان و یمن و... اثری نمی‌ماند که اکنون تجزیه به جان روسیه و چین افتاده و آفریقا ولایت بوکوحرام شده و آتش ارهابیون دامن اروپا را گرفته بود. این روایت صحیح را چه کسی باید برای مردم تشریح کند و چرا هنوز برخی از حکمت جنگیدن ما در خارج از مرزهایمان بی‌خبرند؟ از بی‌عملی است که روایت‌ها به دست سلبریتی‌های بی‌سواد افتاده و آشفته‌ها جعل تاریخ می‌کنند. از دولت قبل که انتظار خیر و تدبیر نبود ولی از دولت جدید و ریاست فعلی صداوسیما توقع تعیین موضع و تغییر جدی در جبهه روایت‌هاست. احساس مسئولیت حاج قاسم بود که از او مردی قابل اعتماد برای انواع بحران‌ها ساخت. و این را چه کسی باید تبیین و تدوین و تدریس کند؟ تبیین خشم مقدسی که خشنودی و پاداش خدا را به همراه دارد و می‌تواند معادلات شناختی دشمن و تشخیص آنها را به هم بریزد کار کیست؟ 
حاج قاسم، یتیم‌نوازی بود که ظالمان را می‌نواخت و طرح خاورمیانه جدید جهان سلطه را از کار انداخت. به اتحاد به شدت معتقد بود و وقت خود را صرف بیهوده‌ها نمی‌کرد. پس از تدبیر و عاقبت سنجی، تصمیم قاطع می‌گرفت. اهل مجامله و معامله بر سر اصول نبود. اسیر نام و نان و مقام نبود و بنده خدا بود. پیوسته خود را با مدار ولایت می‌سنجید و تا می‌توانست بازوی ولایت را قوی می‌کرد. از اعماق تهدیدها مروارید ناب فرصت‌ها می‌آورد و در احساس مسئولیت، معرکه بود. مردم را مثل خانواده خود می‌دانست و با هرچه ناملایمتی بود از سیل و زلزله گرفته تا قاچاقچی و زورگیر و داعشی می‌جنگید. و خستگی‌ناپذیر بود. و فکر و روشش در حال تکثیر. ان‌شاءالله.