کار برای مردم و دوستان و دشمنانش! (یادداشت روز)
۱- پس از هجرت مسلمانان به مدینه بدون اغراق و به گواه همه منابع تاریخی معتبر، نخستین کاری که پیامبر(ص) انجام داد، «کار» بود. با ورود پیامبر بزرگوار اسلام و همراهانش به شهر هجرت، بسیاری از بزرگان شهر و رؤسای قبایل برای پذیرایی از ایشان اظهار تمایل و رسول خدا را به منازل خویش دعوت کردند، اما حضرت با هوشیاری و تیزبینی تمام این دعوتها را محترمانه رد کرد و فرمود هرجا این شتر زانو بزند همانجا اقامتگاه من باشد...
با زانو زدن شتر در قطعه زمینی که از آنِ دو برادر(سهل و سهیل) بود مسلمین آن زمین را خریداری کرده و در همان حال، همگان با تعجب دیدند که رسول خدا عبا از تن بیرون آورد و آستین بالا زد و به کار، آن هم کار یدی با بیل و خاک و گل و خشتزنی و... پرداخت. در تاریخ این حادثه به عنوان اولین اقدام پیامبر پس از ورود به مدینه و ساختن شهر مطلوب اسلام و پایهگذاری تمدن جدید بر مبنای آموزههای الهی، ثبت شده است... پیامبر با این عمل و اقدام خود به حاضران و به مسلمانان و به همه در همیشه تاریخ عملا فرمود جامعه با «کار» و نه تنبلی و کسالت و ادا درآوردن و ترک فعل و حرف مفت و...، ساخته میشود و از حالت انحطاط و عقبماندگی قدم در مسیر پیشرفت و تمدن میگذارد. کار! آن هم همه اعضای جامعه. همه نوع کار(یدی، فکری و...) و... البته ایشان جهتگیری و ماهیت کار را هم با ساختن اولین بنا یعنی «مسجد» به همگان نشان داد. مسجد! خانه خدا. در واقع یعنی خانه اختصاصی هیچکس و هیچ طبقه و خانه همه... خانه مردم! از نگاه اسلام و آورنده آن، کاری سازنده و مطلوب است که در خدمت «همه» مردم باشد. کار در خدمت مردم (و نه کار در خدمت خودت و خانواده و نورچشمی و باند و جناح خودت) کاری است که ثواب مسجد ساختن را دارد و حتما خشنودی خدا را هم به همراه دارد!
۲- آن روز جز اصحاب با بصیرت معنای کار و اقدامات اولیه پیامبر(ص) را درک نکردند. حتی بعضی که اسامیشان را هم تاریخ ثبت و ضبط کرده در خفا و در جمع دوستان زیرلب «نق» هم میزدند و به کار کردن پیامبر که موجب میشد آنها هم به اجبار و برخلاف دوران اشرافیت قبل از مسلمانی تن به کار بدهند، اعتراض هم میکردند و اهل تاریخ میدانند که اولین درگیری دستجمعی میان مسلمان با مسلمان بر سر موضوع «کار» بود و در این میان معترضان که سخت از کار کردن کلافه و عصبی شده بودند، به بهانهای یقه صحابی مخلص و فداکار پیامبر عمار یاسر را گرفتند که بسان رفقای مثل خودش داشت با دل و جان کار میکرد و حتی بیش از توانش خشتهای گلی را پای کار میبرد، که «ای کنیززاده حالا کارت به جایی رسیده که...»! و... صفبندیها شکل گرفت. یک طرف
عمار یاسر که با جانبداری علی بن ابی طالب(ع) و مردان بیادعای کار و جهاد
از او همراه شد... و طرف دیگر...! غائله موقتا با مداخله پیامبر که با حمایت از عمار و گفتن آن جمله معروف همراه بود، تمام شد: «به عمار کاری نداشته باشید او پوست میان دوچشم من است...!»(عمار جلدی بین عینی و انفی...) و امروز که باز خیلی از مدعیان خودباخته و روشنفکران غربزده معنای آن حرکت پیامبر را متوجه نمیشوند و فکر میکنند راه حکومتداری و رسیدن به پیشرفت فقط و فقط، تقلید کورکورانه و وابستگی و تشبه به غرب است، بسیاری از متفکران و تمدنشناسان و مورخان مادی و نامی در خود غرب چون آرنولد تاینبی
یا ویل دورانت یا... در آثار خود انگشت حیرت میگزند و در عجبند که چگونه آن پیامبر امی مکتب ندیده، چوپان قراریط چنین پس از هجرت پایههای تمدن اسلامی را یکی یکی با صلابت و تدبیر و ظرافت برمیداشت...؟!
۳- «... لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا». در دفاع از منافع ملی و حقوق مردم و نوامیس فرهنگی و اعتقادی در برابر دشمنان زیادهخواه و قدرتهای مستکبر گستاخ، راهی وجود ندارد جز اینکه قرص و قاطع برخورد کنیم. یک قدم عقب بنشینی دشمن ده قدم جلو میآید این سنت تاریخ است که بارها هم در عرصه عمل به اثبات رسیده است. مثلا؛ وقتی در صدر اسلام بر پیامبر(ص) حجت تمام شد که قریش مستکبر، مدینه و ساکنانش را به حال خود رها نمیکند و اجازه نخواهد داد مسلمانان در مدینه راحت باشند و فارغالبال به ساختن شهر جدید و پایهگذاری تمدن نوین بپردازند علیرغم هجرت مسلمانان و فرسنگها دورشدن از مکه، گستاختر از پیش جز با زبان ارعاب و تهدید و تحقیر با پیامبر و مسلمانان سخن نمیگوید و مسلمانان را در حد مذاکره با خویش نمیدید و سخت به زور و بازو و قدرت نظامی خود مینازید و میبالید، و آنگاه که آیات جهاد نازل شد« اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا...» پیامبر بلافاصله فرمان بسیج مردمی و نظامی صادر کرد و...و در چند رویارویی به ویژه در بدر و خندق شکستهای سنگینی را بر دشمن تحمیل کرد و هیمنه و ابهت آنان را در منطقه در هم شکست، تا آنجا که مستکبران مکه برای مذاکره با پیامبر به التماس افتادند! و این فقط یک نمونه برای اثبات آن مدعا بود. مذاکرات در وین موقتا به پایان رسید. به قول رئیسگروه مذاکرهکننده ایران، حالا «توپ در زمین آمریکاست». صورت مسئله خیلی روشن است. طرف مقابل مذاکره چه اروپا و چه آمریکا برخلاف همه ادعاها و متمدننماییها و... و علیرغم اینکه ایران به گواه مجامع ناظر بینالمللی به همه تعهدات خود عمل کرده، با وحشیگری جاهلانه و ضعفها و البته نشانههایی که گهگاه از بعضی عناصر و اعضا هیئت قبلی مذاکرهکننده ایرانی سر میزد و حتی اظهارات تعجبآور بعضی مقامات دولتی که بوی ضعف و بدهکاری و گاه «گرا» دادن میداد، گستاختر شده و بدون عمل به تعهدات خود، ابوسفیانوار چند قدم جلوتر آمد و بالاخره با وقاحت تمام زیر قرارداد بینالمللی زده است و... حالا برای مذاکره با ایران به التماس افتاده است. ماجرا خیلی روشن است ایران به تعهدات خود عمل کرده و طرف مقابل بدون هیچ شرط و پیششرط و حرف زیادی و دخالت غیر مسئولانه درباره مسائلی(مثل امنیت و سلاحهای دفاعی و...) که اساسا ربطی به او ندارد و فقط در حوزه اختیارات حکومت و ملت انقلابی ایران است، باید به تعهدات خود عمل کند و تحریمها را بردارد.غیر از این هم حرفی نمیماند و مذاکره معنایی نخواهد داشت.
۴- خیلی از دلسوزان و خیرخواهان با تکیه بر نگاه کارشناسی میگفتند و میگویند معضلات موجود خاصه مشکلات اقتصادی و معیشتی راهحل دارند و راهحل هم در داخل است و به همت و اراده و تدبیر مسئولان و دولتمردان احتیاج دارد. اما در همان حال متاسفانه کسانی از موضع رسمی و دولتی و برخلاف همه آن نظرات کارشناسی وتخصصی، کلید حل مشکلات را در دست بدخواهان کینهورز این ملک و ملت انقلابی و علیالخصوص «کدخدا»! میدانستند.متاسفانه این افراد بعضا کسانی بودند که سالها قدرت اجرایی کشور را در دست داشتند و کاری برای مردم نمیکردند و حتی حاضر نبودند از روی صندلیهای خود تکان بخورند و به میان مردم بروند و با دردها و مشکلات و خواستههای آنها آشنا شوند و به روش «ویدئوکنفرانس» مملکتداری میکردند. همان افراد و جریاناتی که یک کشور انقلابی را که با تهدیدات جدی دشمنان شرور و دنبالههای خودفروخته داخلی روبهرو بود و با مسائل عدیده ناشی از آن دست و پنجه نرم میکرد، چنان سادهانگارانه اداره میکردند که گویا همه این واقعیات توهم است. همان کسانی که بعضی وقتها هم در کمال تعجب برای دشمن نابکار و پیمانشکن دلسوزی میکردند و برای توجیه وادادگی و بیهنری خود و تبرئه دشمن، انقلاب و شعارهای انقلابی و رفتارهای دشمنشکن و عزتمدارانه را زیر سؤال میبردند و آن را علتالعلل مشکلات این مردم
(حتی عدم خرید به موقع واکسن و...)و ناراحتی و عهدشکنی بدخواهان خبیث این مردم قلمداد میکردند، آری، این جماعت حالا دلسوز مردم شده و دولت مردمی را که از شخص اولِ آن تا همه اعضای کابینه در میان مردم هستند به کار نمایشی! متهم میکنند. طرفه آنکه همان قلمها و رسانههایی که در برابر کمکاریها و غلطکاریها و از زیر کار در رفتنها سکوت میکردند و بدتر از این، آنها را توجیه میکردند و ماله میکشیدند حالا فریبکارانه برای مردم و دردهای آنها مرثیهسرایی میکنند و به دولت خدمتگزار پند و اندرز میدهند و راه و رسم خدمتگزاری به مردم میآموزند و نسخه خدمت میپیچند و
خواجه نظاموار سیاستنامهنویسی میکنند!
۵- این جماعت بیهنر و پرمدعا علیرغم شعارهای انتخاباتی و یا اعلامیههایی که در دفاع از مردم و مثلا مشکل کمآبی صادر میکنند، ثابت کردهاند که به مردم و رای و اعتماد مردم و وعدههایی که به آنها دادهاند، بیاعتنا هستند و اما، مردم خیلی خوب میفهمند. صاحب تشخیص هستند. آنها به راحتی فرق خادم و خدمتگزار را از سیاهکاران شارلاتانمسلک متوجه میشوند. دولت و شخص رئیسجمهور محترم که به گمان دوست و غیر دوست، تاکنون و در عملکرد سه چهار ماهه آغازین نشان دادهاند که اراده خدمت و حل مشکلات را دارند و هرگز دنبال کمکاری و پرداختن به «مشغولیت»ها به جای «مسئولیت»ها و شانه خالی کردن از زیر بار حل مسائلی که بعضا به دلایل مختلف سالهاست لاینحل مانده، نیستند و با همه وجود میخواهند حتیالامکان و در حد توان در عمل به وعدههایی که به مردم داده عمل
و به عهدی که با آنها بستهاند وفادار باشند، باید با بیاعتنایی به این یاوهگوییها و دلسوزان قلابی و کاسبکارانه، با توکل به همان خدایی که خود وعده نصرت به مخلصان و خادمانِ «عیالالله» داده و همچنین با تدابیر کارساز و خدمت مخلصانه از فرصت خدمت به بهترین وجه استفاده کنند و ضمن کسب رضای الهی و شادکردن مردم، عملا بر دهان بیهنرهای واداده و پرمدعا بکوبند. که این بهترین و قاطعترین پاسخ است.
سیدمحمد سعید مدنی