نگاهي به اشعار آئيني محمدحسين انصارينژاد-(بخش اول)
️شعری پرتپش و موجآفرین
دکتر غلامعلي حدّاد عادل
کجای وسعتی از آفتابگردانها
نشستهای به تماشای ما پریشانها؟
کجای این شب مهتاب میزنی لبخند
به روی مزرعه آفتابگردانها
شهید باغ اشارات چشمهای تواند
که ماندهاند در اوصافشان غزلخوانها
تمام جاده چراغانی نفسهایت
نشستهاند به پابوسیات خیابانها
زمین قلمرو گلهای آفتابی توست
زمان پر از هیجان شکوفهبارانها
دوباره دست تکان میدهی از آن سوها
دوباره شور شگفتی ست در نیستانها
کنار تپه نرگس مسافری میخواند
خوشا هوای تو و جشن گل به دامانها
درآ که تفرقه تعطیل کرده عاطفه را
پرندگان پراکندهاند انسانها
بهار میرسد از راه تازه مثل ظهور
خوش است فرصت گل چیدن از فراوانها
(تازه مثل ظهور، ص 163)
غزلي كه در آغاز مقاله آوردهايم يكي از شعرهاي آئيني محمدحسين انصارينژاد است؛ روحاني شاعري كهاشعار آئيني خود را در مجموعة شمسالشرف دركنار ديگر دفترهاي شعر خود منتشر كرده است. چون ميخواهيم دربارة شعر او سخن بگوييم، مناسب ديديم قبل از هر سخني نمونهاي از شعر او را بهدست دهيم تا خواننده را با خود در راهي كه در پيش داريم همراه كرده و فهم مقصود خود را آسانتر كرده باشيم.
مقدمتاً بايد گفت كه در چهل سالي كه از پيروزي انقلاب اسلامي ميگذرد، روند حركت در فضاي شعر فارسي در ايران به سمتوسويي بوده كه از جمله به پديد آمدن نوعي از شعر تحت عنوان «شعر آئيني» منتهي شده است. سابقة شعر آئيني را بايد در «شعر مذهبي» جستوجو كرد و سراغ گرفت كه از ديرباز در شعر فارسي و در ايران سابقه داشته و عمدتاًً در نعت و مدح و رثاي معصومين عليهمالسلام سروده ميشده و بخش اعظمي از آن به واقعة عاشورا و مصائب حضرت سيّدالشهدا عليهالسلام اختصاص داشته است. بهرغم اين سابقه، در تقسيمات شعر فارسي نزد محققان و مورخان ادبي، نوعي از شعر تحت عنوان «مذهبي» در رديف انواع ديگر، از قبيل غنايي و عرفاني و حماسي و نعليمي، تشخّص و تبلور نيافته بوده است. شايد بتوان گفت كه علت اصلي اين امر اين بوده كه چون مخاطب شعر مذهبي عمدتاًً تودة مردم بودهاند، در اين نوع شعر، اصل بر سادگي و همهكس فهم بودن آن بوده و دغدغة اصلي شاعران شعرهاي مذهبي، عمدتاًً، برانگيختن احساسات و عواطف عامة مردم ازطريق سخن گفتن به زبان آنان بوده است. البته شك نيست كه در بين شاعراني كه شعر مذهبي ميسرودهاند، شاعران توانايي مانند محتشم كاشاني بودهاند كه شعر مذهبي فاخر ميسرودهاند، اما دغدغة عموم شاعران مذهبي، قبل از آنكه سرودن شعر فاخر باشد، سرودن شعر قابلفهم و قابلنقل براي تودة مردم بوده است.
از مشروطه به بعد، تحوّلي در زبان فارسي و شعر فارسي پديد آمد و علاوه بر نثر فارسي، شعر فارسي نيز ازحيث زبان و موضوع و مضمون از شعر دورة قاجار و قبل از آن فاصله گرفت و جرياناتي تأثيرگذار، مانند شعر نو، فضاي شعر فارسي را دگرگون كرد و حتي بر ذهن و زبان كساني كه شعر نو را ازحيث قالب و وزن و قافيه نميپسنديدند نيز تأثير گذاشت. شعر مذهبي نيز، در اين جريان بالنده، صيقل خورد و آرامآرام شاعرانی مذهبیسرا با قدرت و هنر شاعری بالا پدید آمدند که موضوع و محتوای شعرشان مفاهیم معنوی و مذهبی بود. در سالهای قبل از انقلاب، از جملة این شاعران میتوان از نعمت میرزازاده (م. آزرم)- که معلوم من نشد که زمانه کجاش برد/ در بزم روزگار کجا خورد صاف و دَرد- و مهرداد اوستا و علی موسوی گرمارودی و طاهرة صفّارزاده نام برد که عموماً چه از حیث سبک و قالب شعر و چه ازحیث زبان، به جریان نو و معاصر شعر فارسی تعلق داشتند، اما از حیث درونمایه و محتوای شعر تعلق خاطر
معنوی و مذهبی داشتند.
انقلاب اسلامی، از آنجا که انقلابی دینی بود، میدان را برای شعر مذهبی باز کرد. با انقلاب، مفاهیمی چون ایمان و ایثار و شهادت و عدالت اجتماعی در مقیاسی وسیع عینیت و تحقق پیدا کرد و شاعران مذهبیترجمان این آرمانها و ارزشها شدند. چنین بود که بهتدریج، طی چهار دهة گذشته، در بستر ادبیات انقلاب اسلامی، جریان رو به رشدی تحت عنوان «شعر آئینی» شکل گرفت و شاعران بسیاری را در دامن خودتربیت کرد که بعضی از آنان مانند حمید سبزواری و مشفق کاشانی و علی معلّم و قیصر امینپور و سیّدحسن حسینی و زکریا اخلاقی و نصرالله مردانی و علیرضا قزوه و ساعد باقری و در دهههای هشتاد و نود نسل جوان دیگری مانند مرتضی امیری اسفندقه و فاضل نظری و حمیدرضا برقعی و علیمحمد مؤدّب و محمدمهدی سیّار پدید آمدند که از زایایی و پویایی شعر آئینی در زبان فارسی معاصر خبر میدادند. شاعران زن نیز در جریان رشد و تبلور شعر آئینی نقش و سهم مؤثری داشتند که در جای دیگری باید مستقلاً از آنان سخن گفته شود.
محمدحسین انصارینژاد، شاعر مجموعه شعرهای آئینی شمسالشرف، به این گروه دوم شاعران آئینی تعلق دارد و از تبار آنان است و حلقهای از زنجیرة این شاعران محسوب میشود. او که متولد 1356 است، تاکنون دفترهای یک باغ زخمتر، روی شانة اروند، ابرهای ساحلی، زمزمة کاشیها، باغ سحرخیز، از پشت سایهها، مکاشفهای رنگارنگ، اجاق کوهپایه، و... را از خود به چاپ رسانده است. از این پس، شعر او را در دفتر شمسالشرف- که حاوی شماری از اشعار آئینی انصارینژاد از دفترهای پیشین او و نیز تعدادی شعرهای تازه است- در دو بخش «درونمایه» و «هنر شاعری و ویژگیهای کلامی» بررسی خواهیم کرد.
️الف. درونمایة شعرهای آئینی محمدحسین انصارینژاد
انصارینژاد یک روحانی درسخواندة حوزههای علمیه است با روحیه و ایمان و اعتقاد انقلابی. او خود را یکسره به اسلام و تشیّع و انقلاب و امام و رهبری و مفاهیمی چون «ولایت» و «امامت» و «مهدویت» متعهد میداند و شعر او از تعهد دینی سرشار است. شعر در دست او، ابزار کارآمدی برای دفاع از ارزشها و آرمانهای دینی و انقلاب اسلامی محسوب میشود. شعر او شعر ایمان و باور و صمیمیت و همدلی با باورهای مردم باایمان است.
انصارینژاد شاعر پرکاری است و در مجموعة شمسالشرف در حیطة وسیعی شعر آئینی سروده است. مضامین و محتوایاشعار او از وحی و نبوت و قرآن و امامت و ولایت و مهدویت و ظهور گرفته تا یکایک ائمة معصومین و مناسبتهای مختلف مذهبی و انقلابی را دربر میگیرد. در نظر او، شعر آئینی، برخلاف گذشته، در محدودة مدیحه و مراثی محدود نمیشود و تنها از زاویة «محبت» و «احساسات» و «عواطف» به آئین و دین و مذهب نمینگرد، بلکه به رکن دیگری از دینداری، غیر از «محبت»، که همانا «معرفت» باشد، توجه کافی دارد و درست به همین دلیل او دربارة «قرآن» و «نهجالبلاغه» و «دعا و مناجات» و مناسبتها و حوادث مرتبط با امور دینی از قبیل «واقعة مسجد گوهرشاد» نیز شعر میگوید (ص 140):
چیست در اسلیمی این گنبد و معماریاش
این خطوط روشن طاق مقرنسکاریاش
شبنشین نقشبندیهای این گلدستهام
با طنین دلنشین ساعت دیواریاش
پشت خط نسخ این ایوان و پیچاپیچ آن
جویباری هست و چشمم خیره بر سرشاریاش
هر کتیبه، رسم نستعلیق زلف دلبری ست
میکشد آخر مرا این شیوه دلداریاش
.............
شهر در خواب تغافل بود در آن گیرودار
هست مدیون صدایی شب شکن، بیداریاش
سخت مسموم است آفاق مجازی، هوشدار
بنگر ابر فتنه را با جوش «نرمافزاری»اش
دستها در پرده میبینم به تحریف قیام
محو فرهنگ فرنگ و کیش آدمخواریاش
از قیام سرخ گوهرشاد بنویس ای رفیق
تا به نسیان در غبار فتنهها نسپاریاش
(قیام گوهرشاد، ص 140- 142)
شعر او بیش از آنکه رنگ مرثیه داشته باشد صبغة معرفتی و رسالتی اجتماعی دارد. با چنین نگاه و نگرشی است که او در شمسالشرف قصیدهای دارد دربارة «نامة امام علی(ع)» به عثمان بن حنیف که در نهجالبلاغه آمده و آشنایان با نهجالبلاغه از مضامین بلند عدالتخواهانة آن نامه آگاهاند.
اعتقاد شیعی و غیرت شیعی در سراسر مجموعة شمسالشرف او موج میزند. چنانکه گفتیم او دربارة همه ائمه و حضرت زهرا(س) و خصوصاًً حضرت رضا(ع) شعر گفته است، اما اوج شعرهای او، طبعاً، به کربلا و عاشورا و اربعین مربوط میشود. بعضی ازترکیببندهای او به خودی خودیک «مقتل» محسوب میشود. از میان همة شعرهای عاشورایی او، که کم هم نیست، تنها کافی است به این دو بند ازترکیببند عاشورایی «شرح شب قدر» توجه کنیم (ص 108 و 109- 110):
این نامه خونین جگران است؛ ببینید!
از قافله جامه دران است؛ ببینید!
ای یثربیان! ولوله صبح قیامت
یا محشری از نوحه گران است؛ ببینید!
از جاده، سفرنامه خون رنگ بخوانید
این مجلس شوریده سران است؛ ببینید!
گهواره خالی که تکان خورد به محمل
جانپارهای از عشق در آن است؛ ببینید!
دنباله این قافله بر شام به نیزه
هفتاد و دو چشم نگران است، ببینید!
آواز بشیر است، هلا! اهل مدینه!
در تعزیت همسفران است؛ ببینید
این پیک امام است، بشیر است، بیایید!
در معرکه هر چند که دیر است، بیایید!
*
یا للعجب! این غلغله از مسجد شام است
یا للعجب آنجا سر خورشید به بام است
زنجیر به گردن کسی آنجاست به منبر
در سلسلهاش فلسفة خون و قیام است
«تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است،
همواره مرا کوی خرابات مقام است»
از کربوبلا با خودت آوردی توفان
در هر ورق مقتلت آتش به خیام است
آفاق به تسخیر صدای تو و زینب(س)
در خطبةتان یکسره نور است و پیام است
لبتشنهام؛ این دشت فقط حرمله دارد
حیرتزدة بادیهام؛ راه کدام است؟
ای خون خدا منتشر از بانگ رهاتان!
ما و عطش جرعهای از کربوبلاتان
نگاه او به دین انقلابی و به انقلاب دینی است و همین نگاه سبب شده است تا او در شعر آئینی خود در تاریخ منجمد و متوقف نماند و به مسائل و مصائب روز و روزگار انسان معاصر نیز بپردازد. او عاشورا را یک حقیقت جاری میداند که تا همة عصرها و نزد همة نسلها امتداد مییابد. انصارینژاد به عنوان یک شاعر آئینی، دربارة جنگ یمن و حماسهآفرینیهای مردم یمن نیز شعر میگوید (شهیدان یمن، ص 173؛ شبشکاران، ص 178). شعر او، اگرچه در آن مصیبت و مرثیه نیز دیده میشود، اما فقط در بیان «مظلومیت» و «ستمدیدگی» خلاصه نمیشود. مرثیه در نظر او به معنای تشریح و تبلیغ «ذلّت» و «مذلّت» نیست. در دفتر شمسالشرف، نمونههای روشنی از آنچه گفتیم در اشعاری مانند «قدری آسمانیتر» (ص 14) و «مهر بعثت» (ص 17) و «ایوان نجف» (ص 23) و «شور حیدری» (ص 32) و «شب نهجالبلاغه» (ص 35) و «قصیدة نامة امام علی» (ص 37) و «غزل فرات» (ص 74) و قصیدة بلند و هفتادودوبیتی «تیغ»(با ردیف «تیغ را»، ص 88) دیده میشود.
ب. هنر شاعری و ویژگیهای کلامی
خصوصیت بارز و ممتاز شعر انصارینژاد را در «واژگان» شعر او میتوان دید. غنای واژگانی و تنوع واژگانی ویژگی آشکار زبان شعری اوست. آبشخور این غنا و تنوع، هم معارف اسلامی و قرآنی و حوزوی و هم آشنایی وسیع شاعر با دیگر حوزههای علمی و معرفتی است. واژگان شعر او شهروندان اصیل اقلیم دیانتاند؛ شهروندانی که در عین حال که اصالت خود را حفظ کردهاند، ازحیث زبان شعر، که امری فراتر از واژگان است، امروزی هستند و بوی کهنگی و ملال از آنها بهمشام نمیرسد.
شعر انصارینژاد سرشار از مفاهیم و مضامین دینی و سنّتی است. تلمیحات و تضمینات قرآنی در شعر او فراوان دیده میشود که حاصل انس او با این کتاب آسمانی است:
درخت نافلة شامگاه خواند به کوه
ز صبح میشنوم نغمة «وَذَاالنُّونِ» را
(ترانة توحیدی، ص 12)
که خواننده را به یاد نماز غفیله میاندازد که مستحب است شامگاه بین نماز مغرب و عشا خوانده شود و در یکی از دو رکعت آن آیة«وَذَاالنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَـهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» (انبیا، 87) خوانده میشود. پیامبران الهی، همچون یعقوب و یوسف و موسی و مسیح و یحیی علیهمالسلام، از چهرههای آشنای شهر شعر او هستند. او بهراحتی نام عالمان ربّانی مانند سیّد ابنطاووس و آیتالله بهجت را در شعر خود میآورد و حتی برای جرج جرداق مسیحی قصیدهای دارد. علاوه بر این از واژگان دینی- اساطیری مانند نیروانا و از شخصیتهای دینی بیرون از ادیان ابراهیمی نظیر بودا و زرتشت نام میبرد. گسترة تاریخی و جغرافیایی واژگان او بسیار وسیع است. تاجمحل و بنارس و جلجتا و نیشابور و مرو و کربلا و مکّه و تلآویو و حیفا و یمن محل تردد ذهن و زبان اوست. او خوانندة شعر خود را گاهی به عمق دریای معنویت و مذهب میکشاند و گاه در سطح وسیع تاریخ و جغرافیا، از جابلقا به جابلسا، به اینسو و آنسو میبرد.
ویژگی دیگر زبان شعری انصارینژاد این است که پُرتپش است و جوشان و خروشان. شعر او شعری کوبنده و موجآفرین است. قدرت برانگیزندگی و ارادة ستیهندگی در شعر او بهوضوح احساس میشود. خواننده احساس میکند که با شاعری سروکار دارد که ذهنش آتشفشان است و مدام از اعماق دل خود فوران میکند و گدازههایی داغ و درخشان را در تودههایی هالهمانند از ابر و بخار به آسمان پرتاب میکند و بهصورت جویباری مذاب جاری میسازد. تنها کافی است قصیدة عاشورایی «سماع خونفشان» (ص 86-87) را بخوانیم تا ضربان تند و پرخون نبض شعر انصارینژاد را احساس کنیم:
در رجزهای تو پژواک دعای جوشن است
چاک از آن گلچرخ رنگین بر تنت پیراهن است
در سماع خون فشانت گفت دشمن با هراس
مست اینسان ار کدامین باده مردافکن است؟!
«پیرهن چاک و غزلخوان» میروی تا قتلگاه
پیرهن چاک و سر افشانی به وجه احسن است
پیرهن چاک و رجز خوان، آخر این پیر از کجاست؟
از کجای بیشه تازان این یل شیر اوژن است؟!
عقل آن دم گفت: اینجامه درانیها چرا
عشق گفت: اینجا خموش او از شهیدان من است!
از خروش خصم بشنو کیست این سرو رشید
این شقایق جامه آخر از کدامین گلشن است؟
کو چکاچاک دگر از تیغها در معرکه
بعد از آن هنگامه در حیرت تمام دشمن است
نعره هل من مبارز مانده بیپاسخ تو را
لشکر از هر سوگریزان رو به سوی مکمن است
کس نمیآید به جنگ تن به تن، یاللعجب!
تابه دستت تیغ همچون تندری بنیانکن است
آی بگریزید از میدان! کسی فریاد کرد
ای بسا سرها که با تیغ تو افشان از تن است
سنگ بارانش کنیدای قوم از هر سو که او
در هجوم این همه شمشیر، سد آهن است
جوشن و خود و کلاه آن سوتر افکندی به شور
خصم را از برق تیغت شعلهها بر خرمن است
عباسی و جلوه عباس داری در نبرد
آری این شور دگرگونت، دلیلی متقن است
پشتسر، یکسر عطشناک اهلبیت آینه
پیش رو، صف در صف اما تیره اهریمن است
شب شکاریای سفیر سربدار کربلا!
بر زمین، خون مبینت آیههایی روشن است
از ازل سرخ ست اوراق شهادت نامه ات
بر سپهر این ظهر غربت، خون فشان پرویزن است
بر افقهای شهود آیینهگردان تواند
پیش چشمانت بر آنسوها پیاپی روزن است
عاجزم از شرح آن شور سر افشانی ببخش
از چنان وصفی زبان شوق، یکسر الکن است
(ادامه دارد)