kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۸۷۹۲
تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۴۰۰ - ۲۱:۳۵

شهدای اهل سنت نماد وحدت و اتحاد اسلامی

 

کامران پورعباس
رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای منادی و پشتیبان همیشگیِ اتحاد اسلامی و وحدت شیعه و سنّی هستند و همواره بر این موضوع اصرار ورزیده‌اند. امسال نیز ایشان در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌ و جمعی از مسئولان نظام در دوم آبان 1400، اتّحاد مسلمانان را یک فریضه‌ قطعیِ قرآنی و وحدت و اتّحاد مسلمان‌ها را یک امر اصولی و غیرتاکتیکی و هم‌افزایی مسلمان‌ها را لازم اعلام نمودند.یکی از مهم‌ترین مظاهر و نمادهای وحدت و اتحاد اسلامی، شهدای اهل سنت هستند که در راه اسلام و انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران ایثار و از جان گذشتگی
نموده‌اند. وجود 11 هزار شهید اهل سنت در کشور گواهی است بر این حقیقت درخشان و پرافتخار و غرورانگیز. یادی می‌نماییم از چند شهید عزیز اهل سنت کشورمان.
***
شهدای روحانی اهل سنت
ماموستا اقبال بهمنی، رئیس‌مرکز بزرگ اسلامی شهرستان سنندج، در نشست تکریم و تبیین نقش شهدای روحانی اهل سنت در حفظ و نشر ارزش‌های اسلامی و انقلابی که در بهمن 1399 برگزار شد، گفته بود:
بسیاری از بزرگان ما در زمان طاغوت گرفتار ساواک شدند. ماموستا ملاصالح خسروی مدتی توسط ساواک زندانی شد و هر دو گوشش سوراخ‌های بزرگی داشت. همسرش تعریف می‌کرد یکبار دخترم روی پای پدر نشسته و پرسیده بود این سوراخ‌ها برای چیست؟ ماموستا جوابی نداد، ولی من می‌دانستم در زندان به گوش‌هایش وزنه سنگین آویزان کردند تا نام مبارزین انقلابی علیه رژیم پهلوی را لو بدهد.
برخی از این علمای بزرگوار برای برپایی و زمینه‌سازی حکومت اسلامی در رژیم طاغوت مبارزه کردند و مجبور به مهاجرت شدند و مدت‌های طولانی در زندان بودند.
ماموستا بهمنی علمای اهل سنت را منشأ خیر و برکت و ترویج اندیشه‌های اسلامی دانست و بیان کرد: در بسیاری از خدمات اجتماعی همچون ساخت مسجد و مدرسه شرکت داشتند و مرجعی برای مردم منطقه محسوب می‌‎شدند. ماموستا عرب منبری توسط ضدانقلاب چندین بار تذکر گرفت که دست از کار خیر بردارد، زمانی که توجهی نکرد او را جلوی چشم زن و بچه‌اش به درختی بستند و ابتدا چشم راست، سپس چشم چپش را درآوردند و او را به رگبار بستند به این بهانه که می‌‎خواست به مردم خدمت کند. با شروع دفاع مقدس در برپا کردن سازمان پیشمرگان مسلمان کرد همکاری داشتند. شهید ماموستا بیانی یکی از این افراد بود که برای حفاظت از پادگان و بیمارستان‌ها تلاش کرد و در نیمه شبی به خانه‌اش حمله شد و او را جلوی زن و بچه‌اش به شهادت رساندند. در این حادثه یکی از بچه‌های ماموستا به مدت هفت سال زبانش بسته شد. ماموستای دیگری را با کتاب‌های داخل خانه‌اش آتش زدند و این مجاهد روحانی اهل سنت کردستان را به خاطر طرفداری از نهضت
امام خمینی(ره) به شهادت رساندند. ملاحیدر فهیم در سن
۸۲ سالگی به شهادت رسید. یکی از دوستانش تعریف می‌کرد که ملاحیدر همیشه می‌گفت از بچگی دوست داشت عالم شده، حج برود و در راه خدا شهید شود. آخر عمرش گفته بود دو تا از خواسته هایم اجابت شد، احتمالا به سومی نمی‎رسم. ضد انقلاب این پیرمرد را ده روز در کوه‌های اورامانات گرداندند تا فقط فتوا دهد که کار گروهک‌های ضدانقلاب درست و نظام اسلامی باطل است. ایشان حرف ملامحمد کریمیان را زد که می‌گفت جمهوری اسلامی و امام(ره) حق هستند و چنین فتوایی نمی‌دهد. ضدانقلاب او را در اولین روز محرم اسیر و در روز عاشورا در حال نماز به شهادت رساندند.
بهمنی با‌ اشاره به وجود ۶۰ شهید روحانی اهل سنت در کردستان توضیحاتی درباره چگونگی شهادت آنان داد و گفت: روحانیون اهل سنت در چند جبهه شهید شدند. تعدادی از آنان در مسجد و محراب ترور شدند. عده‌ای در محل کار و همراه همسر و فرزند به شهادت رسیدند. ماموستا محمدی را داخل خانه ترور کردند. عده‌ای در جبهه به شهادت رسیدند و عده‌ای دیگر توسط بمباران رژیم صدام شهید شدند. شهادت علمای اهل سنت کردستان با جنگ تحمیلی و فتنه ضدانقلاب تمام نشد و تا امروز ادامه داشته است. گروه‌های افراطی وهابی یکی از کارهای اصلی‌شان ترور شخصیت‌های علمی کردستان است. نمونه آن شهادت ماموستا شیخ‌الاسلام است که در مقدس‌ترین ماه یعنی ماه رمضان و لیله‌ًْالقدر در بهترین مکان یعنی مسجد همان‌طور که امام علی(ع) شهید شد، او را نیز به شهادت رساندند. امروز نیز علمای اهل سنت در این سنگر جانانه مبارزه می‌کنند و ایستاده‌اند.
شهيد سبيل اخلاقي
شهيد سبيل اخلاقي، نوجوان‌ترین شهید اهل سنت کشور است. شهيد سبیل اخلاقی در سال ۱۳۵۳ در شهرستان نیکشهر در سیستان و بلوچستان ديده به جهان گشود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، علیرغم سن خیلی کم، وارد بسیج شد و فعالیت چشمگیری از خود نشان داد. در نگهبانی‌ها و مأموریت‌های محوله با تمام توان و علاقه حاضر می‌شد. عاشق امام خمینی و شیفته کشورش بود و به مهربانی، روحیه تقوا و اخلاق نیکو در بین همرزمانش شناخته می‌شد. پانزده روز جنگید و در روز شانزدهم شربت شهادت نوشید. شهید سبیل اخلاقی در نهایت عشق و دلدادگی به معبود در
19 بهمن 1364 در هورالعظیم با اصابت ترکش به قلب پاک و معصومش به شهادت رسید.
مادر شهید با افتخار اعلام می‌نماید:«خرسندم که او در راه دین اسلام و دفاع از خاک و وطنش شهید شد. سبیل راه شهدای اسلام را انتخاب کرده بود و چه سعادتی بهتر از این.»
وقتی از مادر شهید می‌پرسند که اگر باز هم نیاز شود، آیا اجازه می‌دهی که فرزندانت برای مبارزه بروند؟با چشمانی پر از ‌اشک می‌گوید: «چراکه نه، حتی خودم و پدر پیرشان هم برای دفاع از وطن، دین و عشق رهبر در این مسیر قدم بر می‌داریم.»
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره ملی شهدای استان سیستان و‌ بلوچستان در مورد این شهید سرافراز فرمودند: «شما وقتی‌که می‌آیید، می‌گویید که یک بچّه‌ سنّیِ یازده، دوازده‌ساله در شلمچه برای دفاع از جمهوری اسلامی به شهادت میرسد، این بزرگ‌ترین خبر از وحدت و همدلی شیعه و سنّی در سیستان و بلوچستان است. این ‌چیز کوچکی نیست، این مسئله‌ خیلی مهمّی است.»(16/۱۱/1396)
شهید خالد حیدری
خالد حیدری نخستین شهید برون‌مرزی نیروی هوایی ارتش در دوران دفاع مقدس و شهید وحدت در استان آذربایجان‌غربی است. تندیس خلبان شهید خالد حیدری در کنار ماکت هواپیمایش در ورودی مهاباد نصب شده است.
خالد حیدری، دوم آبان‌ماه سال ۱۳۲۹روستای قُلقُله از توابع شهرستان مهاباد دنیا آمد. پس از طی دوره یک ساله مقدماتی در ایران، سال ۱۳۵۳ برای فراگرفتن دوره‌های تکمیلی به مدت دو سال به آمریکا اعزام شد و به‌عنوان خلبان شکاری به ایران بازگشت.
طبق اظهارات دوستان، و هم‌دوره‌ای‌ها، خالد حیدری به طور کامل و دقیق پایبند به انجام وظایف دینی و عبادی خود بود.31 شهریورماه سال 59 و پس از حمله همه‌جانبه رژیم بعثی، در نخستین حمله 192 فروند هواپیمای عراقی به ایران حمله کردند. در انتقام این حمله، پایگاه عملیاتی بوشهر نخستین حمله را انجام داد.حمله دوم هم برنامه‌ریزی شد. در تیم دوم، شهید خالد حیدری حضور داشت. هواپیماها بمباران شدیدی انجام دادند. آتش مهیب و انفجارهای عظیم در پایگاه کوت عراق بر پا شد و ضربه مهلکی بر دشمن وارد شد.
در جریان این عملیات هواپیمای سروان خلبان خالد حیدری و محمد صالحی در اثر آتش انبوه دشمن تعادلش بهم می‌خورد و در رودخانه دجله در نزدیکی هدف دچار سانحه شده و سقوط می‌نماید. پس از گذشت ۳۲ سال در یک عملیات اکتشاف در یک قبرستان در شهر کوت، پیکر خلبان‌ها یافت گردید.
در آبان سال ۱۳۹۲، پیکرهای این عزیزان به ایران بازگردانده شدند. پس از یک مراسم باشکوه، پیکر خالد حیدری به زادگاهش مهاباد انتقال داده شد و در کنار تندیس هواپیمایش که در میدان ورودی این شهر نصب شده است، به خاک سپرده شد.
شهیدان مشهدی
رسول مشهدی در سال 1360 و برادرش حسین مشهدی در سال 1362 به شهادت رسید.
رسول همیشه آرزو داشت که به جبهه برود و دوست داشت علاوه ‌بر شهادت، پیکرش هم برنگردد و در نهایت همین اتفاق افتاد و به آرزویش رسید.
حسین فرمانده پادگان و گردان امام حسین(ع) بود و تمام وقت خود را صرف آموزش و تعلیم قرآن کریم به بچه‌های گردان می‌کرد. حسین در فکه به شهادت رسید.
رسول در سر پل ذهاب به عنوان خط‌شکن در حال انجام مأموریت بود که در حمله دشمن، تیر به قلبش اصابت کرد و داخل کانال افتاد و پیکرش هیچگاه یافت نشد. اینگونه بود که مفقودالاثر و جزو شهدای گمنام شد.
هر دو شهید گرامی با امام خمینی مأنوس بودند و اندیشه‌های امام راحل علت اصلی انتخاب این راه و جهاد در آن بوده است.ارادت خاصی هم به اهل بیت داشتند و پیروی از قرآن و عترت اهل بیت بود که موجب گردید تا به این راه قدم گذارند.
مادر شهیدان مشهدی خاطرنشان می‌نماید: «باتوجه به فرمایشات مقام معظم رهبری، شیعه و سنّی در کنار هم هستند و در مقابله با آمریکا و اسرائیل برای دفاع از وطن جان خود را فدا می‌کنند....به عنوان یک اهل سنت این انس و نزدیکی که با حضرت زهرا پیدا کردم، بسیار عمیق است و همه ساله در مراسم عزاداری و میلاد با سعادت ایشان شرکت می‌کنم و ارادت فراوانی نسبت به این بانوی اسلام دارم و در همه مراحل زندگی از ایشان مدد و یاری گرفته‌ام....در قبل از انقلاب اسلامی آن طور که باید شأن یک اهل سنت حفظ نمی‎‌شد و جایگاه ما مورد خدشه قرار می‌گرفت....در بعد از انقلاب اسلامی ارج‌گذاری فراوانی نسبت به اهل سنت شده است....ما قائل به این هستیم که دفاع از اسلام شیعه و سنّی ندارد و باید در این راه تمام هستی خود را بدهیم من اگر فرزند دیگری هم داشتم، در این راه نثار می‌کردم.»
شهیدان امین‌پور
مریم امین‌پور در 1 فروردین ۱۳۲۳ در روستای ایرانخواه از توابع شهرستان سقز متولد شد. بعد از ازدواج به اتفاق همسرش به شهرستان سقز مهاجرت نمود.
یکی از فرزند شهید ماجرای شهادت مادر در خردادماه ۱۳۶۳ را چنین روایت می‌نماید: «آن روزها ما در شهر سقز اقامت داشتیم و چند روزی می‌شد که پدر بزرگم از زندان گروهک‌های ضد انقلاب آزاد شده بود. مادرم تصمیم گرفته بود که برای دیدن پدرش به روستای ایرانخواه برود....به همراه خواهر کوچکم و برادر شیرخواره‌ام به طرف روستای ایرانخواه حرکت کردند.
گروهک‌های ضد انقلاب که با خانواده ما دشمنی داشتند، از حضور مادرم در روستای ایرانخواه باخبر می‌شوند و به همین خاطر خانه پدر بزرگم را محاصره می‌کنند. مادرم که اصلاً سلاحی به همراه نداشته به اسارت نیروهای ضدانقلاب در‌می‌آید. گروهک‌های ضد انقلاب مادرم را به همراه دو طفل معصومش از خانه بیرون می‌برند. اهالی روستای ایرانخواه سد راه گروهک‌های ضد انقلاب می‌شوند تا مانع به اسارت بردن مادرم و خواهر و برادرم شوند. اما گروهک‌های ضد انقلاب سنگدل‌تر از این حرف‌ها بودند که بخواهند به التماس مردم، یک زن بی‌گناه را آزاد کنند.
آنها در کنار روستا، برادر شیرخواره‌ام را از مادرم جدا می‌کنند و به خواهر کوچکم تحویل می‌دهند. آن از خدا بی‌خبرها مادرم را در برابر دیدگان خواهر کوچکم و برادر شیرخوارم به شهادت می‌رسانند و از روستا متواری می‌شوند.»
کریم امین‌پور پدر شهید مریم امین‌پور نزدیک به دو ماه بعد از شهادت دخترش در 4 مرداد ۱۳۶۳ در روستای سبزی برکان به اسارت گروهک‌های ضدانقلاب درمی‌آید و در همان جا تیرباران می‌شود. محمد امین‌پور برادر شهید مریم امین‌پور بعد از گذشت یک سال از شهادت خواهر و پدرش، در
28 آبان ۱۳۶۴ در شهرستان سقز هنگام درگیری با گروهک‌های ضد انقلاب به شهادت می‌رسد.
بانوی شهید بی‌بی قورجانی
شهید اغول بی‌بی قورجانی اسفند ۱۳۲۷، در روستای قوریچای تابعه شهرستان گنبدکاووس دیده به جهان گشود. پیوسته نماز شب می‌خواند. بسیار ذکر می‌گفت. پس از برداشت محصولات کشاورزی زکات خود را می‌پرداخت.
در ماه‌های رمضان، رجب، محرم و صفر در مجالس مذهبی شرکت می‌کرد. نسبت به امام حسین(ع) و یارانش ارادت خاصی داشت. در انجام کارهای عام‌المنفعه مانند ساخت اماکن مذهبی و رفع حاجت نیازمندان می‌کوشید. در ترغیب زنان روستا برای شرکت در کلاس‌های مذهبی، علوم دینی، یادگیری سیره حضرت فاطمه زهرا(س) تلاش می‌نمود. پیرو ولایت فقیه بود و مردم را نیز به این امر دعوت می‌کرد. قبل از سفر حج تمام اموالش را بخشید و از همه حلالیت طلبید.
آخرین سفارشی که به فرزندانش کرد سه چیز بود:
۱- همدلی با فرزندان خود و خویشان
۲- صدقه دادن و یاری کردن فقرا
و سومین درخواست وی نشان می‌دهد که می‌دانست از این سفر برنمی‌گردد.
از فرزندان و نوه‌هایش خواست که: «پس از مرگم کنار هم در یک ردیف بنشینید و برایم قرآن بخوانید.»
در مراسم حج پس از سقوط جرثقیل که منجر به شهادت زائران ایرانی شد، به همراهان خود گفت: «خوش به حال کسانی که در اینجا به شهادت رسیده‌اند و در اینجا دفن می‌شوند. ‌ای کاش من هم در جمع آنها بودم و مکه دفن می‌شدم.»
دوم مهر ۱۳۹۴، هنگام انجام اعمال حج در حادثه منا به شهادت رسید. در حادثه منا بیش از ۴۵۰ زائر ایرانی به شهادت رسیدند. پیکر شهیده در مقبره‌ًْالشهدای مکه به خاک سپرده شد.
شهید عمر ملازهی
شهید عمر ملازهی از هموطنان اهل تسنن ساکن شهرستان نیک‌شهر در سیستان و‌ بلوچستان و اولین شهید مدافع حرم اهل سنت است که در ۳ آذر 1394 به شهادت رسید.
موقع رفتن به برادرش گفته بود: حدود صد نفر هستیم. می‌رویم از برادرانمان دفاع کنیم. برای ما شیعه و سنی فرقی ندارد، همه با هم هستیم.
تا پیش از شهادت ملازهی، رسانه‌های نزدیک به وهابیون سعودی سعی می‌کردند تا جنگ سوریه را جنگ میان شیعه و سنی جا بزنند. شهادت عمر ملازهی نشان داد جنگ در سوریه، جنگ شیعه و سنی نیست بلکه نبرد برای دفاع از حقانیت اسلام و مسلمانان است.
پس از انتشار خبر شهادت عمر ملازهی، پدر شهید در گفت‌وگوهای مختلفی که با رسانه‌ها داشت، خیلی محکم بر مواضع اعتقادی‌اش ایستاد و شهادت پسرش را یک افتخار بزرگ دانست.
اسماعیل ملازهی در روز تشییع فرزندش محکم و استوار اعلام نمود: «راضی هستم به رضای خدا. شهادت دست خداوند است. خداوند از نیت‌های انسان‌ها آگاه است. خوشحالم که حالا من هم پدر شهید هستم. مسلمان‌ها با هم برادرند. شیعه و سنی برادرند و هر دو مورد ظلم داعش هستند. کسی که نظری خلاف این داشته باشد، باعث تفرقه می‌شود. من به فرزندم عمر تبریک می‌گویم که مردانه جنگیده و به شهادت رسیده است.»
اسماعیل بر این باور است که:
«عمر، با خون خود علاوه‌ بر حفظ حرمت حرم عقیله بنی‌هاشم، توطئه دشمنان برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان را خنثی کرد. بسیاری از دولت‌های غربی و عربی، سعی می‌کردند دفاع از حرم را جنگ شیعه و سنی معرفی کنند. اما جوانان بزرگی چون عمر ملازهی، با فدا کردن جان خود، این‌گونه توطئه‌ها را خنثی کردند.»
به فاصله کوتاهی بعد از شهادت پسرش، به همراه خانواده‌های شهدای مدافع حرم به دیدار رهبری می‌روند. پدر شهید چنین از دیدارش با رهبر انقلاب یاد می‌نماید:
«وقتی ما را بردند دیدار امام خامنه‌ای خیلی خوشحال شدیم. ایشان برای ما صحبت کردند و گفتند: همه باید برای حفظ نظام بکوشیم و حرف‌هایشان واقعاً مرهمی بر دل ما بود. برخوردشان واقعا با ما صمیمی بود. چه چیزی بهتر از اینکه آدم با امامش دیدار داشته باشد.»
رهبر معظم انقلاب اسلامی در موقعیتی روحیه پدر شهید ملازهی را چنین توصیف نمودند: «ما امروز در کنار خود، از برادران اهل سنت کسانی را داریم که با ما و همراه ما دارند در دفاع از حرم اهل ‌بیت می‌جنگند و کشته می‌دهند، شهید می‌دهند. خانواده‌هایی از شهدای مدافع حرم پیش من آمدند که در بینشان چند خانواده‌ سنّی بودند. خب، این برادر اهل سنّت که برای دفاع از حرم حضرت زینب یا حرم امیرالمؤمنین یا حرم سیّدالشّهدا جوان خودش را گسیل می‌کند به جبهه، بعد هم که پیش ما می‌آید، به جای اظهار تأسّف، به جای اظهار غم و اندوه یا گِله و شکایت، ابراز افتخار می‌کند که پسر من در این راه شهید شده است.»(20/12/1394)
شهید سلمان برجسته
رسول برجسته و پسر شهیدش سلمان برجسته اهل بخش «بنت» در شهرستان نیک شهر در سیستان و بلوچستان هستند که در گروه مقتدر «نبویون» برای دفاع از حرم جان کف نهاده و به‌عنوان مدافع حرم در دو گردان مختلف در سوریه جنگیدند.
نبویون از رزمندگان اهل سنت تشکیل شده که برای دفاع از اسلام ناب محمدی(ص) عازم سوریه شده‌اند.
حاج رسول از آن کهنه سربازهای دفاع مقدس است که رد جنگ و ترکش‌ها هنوز توی بدنش هست. هر دو مجاهد بزرگوار یک نگاه مشترک داشتند: اگر در جنگ بر دشمن غلبه کنیم که پیروزیم و اگر شهید شویم باز هم پیروزیم.
پدر شهید برجسته از ورود به دمشق می‌گوید: «اول به زیارت حرم حضرت زینب(س) رفتیم. حرم در حلقه امن بود اما اطراف حرم خیلی خوب می‌شد رد جنایت داعش را دید. مدافعان حرم مثل جان شیرین خودشان از حرم دفاع می‌کردند. فرق نمی‌کرد چه شیعه چه سنّی. ناموس اسلام برای همه ما عزیز بود.» وی معتقد است:«این زیارت قسمت هرکسی نمی‌شود. ما اولاد رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله) و اهل بیت ایشان را دوست داریم.»
حاج رسول در مورد زیارت حرم نازدانه امام حسین(ع) نیز ابراز می‌دارد: «وقتی وارد شبستان شدیم، دلم یک‌طوری شد. حرم خانم رقیه(س) را که دیدم،‌گریه‌ام گرفت.»
حاجی در مورد جو جبهه‌های نبرد در سوریه خاطرنشان می‌نماید:«همرزمان ما دوستان اهل سنتمان بودند که با هم اعزام شده بودیم. علاوه‌بر آن رزمندگان شیعه نیز در کنار ما بودند و باهم در خط مقدم می‌جنگیدیم. شیعیان افغانستانی، عراقی و سوری در کنارمان بودند.... همه با هم عملیات می‌کردیم. شیعه و سنی برادر و متحدیم و مقابل داعش می‌جنگیم....همرزمان شیعه از حضورمان خوشحال شدند و تکریممان کردند.»
پدر شهید ماهیت داعش را چنین افشا می‌نماید: «داعش ضداسلام است، شیعه و سنی ندارد.... برخی گفتند داعشی‌ها اهل سنت‌اند و نباید با آنها جنگید، اما آنها مسلمان نیستند. ما آنجا بودیم و دیدیم. مسلمان ماشه اسلحه‌اش را در دهان کودک شش ساله نمی‌چکاند. آنجا وطن سوری‌هاست اما چرا سر آنها در وطنشان بریده می‌شود؟ چرا فرزندان و ناموس سوری‌ها آنجا به حراج گذاشته می‌شوند؟ جبهه مقابل ما در سوریه هیچ مسلمانی نداشت. این را مطمئن هستم.»
وی در موقعیت دیگری گفت:«داعشی‌ها خودشان را مسلمان جا زده بودند با یک پرچم دروغین سیاه با نوشته «لا اله الاّ الله» تا چهره مسلمان‌ها را بد کنند. نتیجه چه بود؟‌ اتحاد بیشتر و بهتر اهل سنّت و شیعه برای نابودی‌شان.»
پدر و فرزند در دو گردان مختلف در خط مقدم جبهه مقاومت و نزدیک مرز بودند. پیشروی می‌کردند و داعشی‌ها عقب‌نشینی؛ اما به کمین برخورد کردند و بعد خبر آمد که ترکش خمپاره سلمان را شهید نموده است. حاج رسول در مورد وضعیتش پس از مدافع حرم شدن و شهادت پرافتخار فرزندش ابراز می‌دارد:
«من قبلاً هم به لطف خدا بین مردم حرمت داشتم اما حالا که مردم فهمیده‌اند برای دفاع از خاک و ناموس اسلام رفته‌ایم، خیلی عزت و احترام می‌گذارند. مولوی‌هایمان تا مرا می‌بینند، می‌گویند: «جوان پاکت در راه اسلام شهید شد.»»
پدر شهید سلمان برجسته از دیدار با رهبری تعریف می‌کند: «دوست داشتم خودم هم بمانم و بیشتر بجنگم اما خانواده‌ام در آن شرایط نباید تنها می‌ماند. حتی در دیداری که با مقام معظم رهبری داشتم، فرمودند: بمانید و به خانواده برسید. من هم گفتم: چشم! اگر دوباره جنگ شود می‌روم حتی اگر  دشمن شاهرگم را بزند. اسلام یعنی تسلیم و ما باید از عقایدمان دفاع کنیم.»
حاج رسول از احترام رهبری سخن می‌گوید: «وقتی صحبت از شهادت سلمان شد،‌گریه کردند و ناراحت شدند. گفتم: آقا اگر‌گریه کنید من بروم. طاقت دیدن‌اشک شما را ندارم. ما وظیفه‌مان را در برابر اسلام انجام داده بودیم و ایشان بامحبت رفتار می‌کردند.» 
پدر شهید بر این باور است: «سلمان از ته قلب شوق دفاع از اسلام، حرم و شهادت داشت و روزی‌اش شد.»
و می‌گوید: «الحمدالله سلمان من را پیش خدا و اسلام روسپید کرد.»
و سرانجام پدر شهید سلمان برجسته با افتخار و سرافرازی اعلام می‌نماید: «گریه نمی‌کنم. پسرم شهید شده و جایش در بهشت است. چرا باید ‌گریه کنم؟ برای اسلام قربانی داده‌ام و پیش خدا سربلندم. شهید زنده است. خدا در قرآن می‌گوید که: «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»»