کینه و عقده تمامنشدنی ورشکستگان سیاسی از حافظان امنیت و اقتدار ایران
سرویس سیاسی-
روزنامه اصلاحطلب اعتماد روز گذشته گفتوگویی با محسن امينزاده، معاون وزارت خارجه دولت اصلاحات درباره بحران افغانستان منتشر کرد که وی در اظهارات تامل برانگیز مدعی شده است: «من دولت ايران و به ويژه نظاميان را هم در اين رابطه مقصر ميدانم. آنها به وظيفه خود مديريت راهبردي امنيت ملي ايران، براي مديريت وضعيت پس از خروج آمریکا به درستي عمل نكردهاند. نقش دولت و وزارت امور خارجه در ديپلماسي منطقهاي از سال ۱۳۸۴ به حداقل رسيد و عملا اين بخش اساسي از ديپلماسي ايران در حوزههاي نظامي و امنيتي در دولت احمدينژاد به قهقرا رفت و در دولت روحاني هم به جايگاه طبيعي و كليدي خود در وزارت خارجه بازنگشت. نيروهاي نظامي با توجه به هويت رزمندگي و آمادگي ذاتي براي مقابله دايمي با دشمن، در جايگاه نظامي خود صلاحيت و خلاقيت و شجاعت كنش ديپلماسي حرفهاي خردمندانه را نداشته و ندارند.»
وی در ادامه همچنین مدعی شده است: « در همه جهان وظيفه نهادهاي اطلاعاتي و نظامي ارايه اطلاعات روزآمد و كليدي به وزارت امور خارجه براي ايفاي نقش راهبردي ديپلماسي است. نقشي كه در ديپلماسي منطقهاي از سال ۱۳۸۴ به كلي به هم ريخته و عملا اين ماموريتهاي اصلي از كار وزارت امور خارجه تقريبا بهطور كامل حذف شده و به نهادهاي ديگري سپرده شده است.»
ظاهرا کینه و عقده مدعیان اصلاحات و جریان شکست خورده در سیاست نسبت به حافظان امنیت و اقتدار ایران تمام شدنی نیست، این طیف که در مقاطع مختلف و هر بار به بهانهای توهین و تخریب مدافعان امنیت کشور را در دستور کار قرارداده، این بار نیز در موضعی مضحک و تاسف بار، مقصر بحران افغانستان را پاسداران این مرز و بوم معرفی میکند،همان طیفی که در همین سالهای اخیر، حضور مستشاری نیروهای نظامی کشورمان در عراق و سوریه و برای مقابله با خونریزترین و وحشیترین تروریستهای منطقه و جهان، به باد انتقاد میگرفتند. نکته قابل تامل اینکه کارنامه همین طیف در دیپلماسی و سیاست خارجی طی 8 سال گذشته نیز مقابل دیده همگان است، جریانی که با دیپلماسی انفعالی و خوشباورانه و ساده انگارانه، دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی را به یک نهاد ورشکسته تبدیل کرده و خسارات جبران ناپذیری را به ملت و کشور تحمیل کردهاند که تبعات تا سالهاگریبان گیر مردم خواهد بود.
حتما باید درباره تحولات افغانستان با هوشیاری و احتیاط و فعالانه مواجه شد. اما تا اینجای کار، شکست راهبردی آمریکا، خبری غیر قابل انکار است. بنابراین چرا برخی محافل اصرار دارند شکست آمریکا را بپوشانند؛ و در مقابل، حافظان امنیت و اقتدار ما را شریک ورشکستگی آمریکا کنند؟ یا حس شکست را در داخل ایران تزریق نمایند؟ نمیفهمند؟ یا ماموریت دارند؟!
عصبانیت مدعیان اصلاحات از سفر «صبح جمعهای» رئیسی به خوزستان
بعد از اینکه همه روزنامههای اصلاحطلب سفر صبح جمعهای رئیسجمهور به خوزستان را سانسور کردند، دیروز روزنامه اینترنتی همدلی در مطلبی نوشت: رئیسدولت فعلاً ترجیح میدهد که تنها بگوید ما میتوانیم مشکلات را حل کنیم و به سفر استانی و بازدید برود. شاید تصور رئیسجمهوری و نزدیکانش این است که این بازدیدها نشان میدهد او به همه جزئیات اهمیت میدهد و اوضاع را در کنترل دارد اما واقعیت این است که این بازدیدها تنها برای همه ثابت میکند که رئیسدولت از اوضاع واقعی کشور خبر ندارد و فعلا میخواهند نمایش پرکاری را به اجرا بگذارد. پرکاری که فعلا هیچ نتیجهای نداشته است. در ادامه این مطلب آمده است: ترکیب ناهماهنگ دولت جدید و بدون برنامه بودن اعضای هیئت دولت، همه مردم کشور را نگران کرده است. چرا که از ابتدای سال جاری بسیاری منتظر بودند دولت جدید روی کار بیاید که شاید با اتخاذ تصمیمات مهم گرهی از مشکلات کشور بگشاید، اما اعضای دولت جدید مداوم تأکید دارند که نمیخواهند مشکلات را با شیوههای مرسوم حل کنند و در عوض وعده حل شدن مشکلات را هم مطرح میکنند. تا اینجای کار تنها مشخص شده که دغدغه اکثر اعضای دولت احیای سختگیریهای گذشته درباره زندگی عادی مردم است و همین نگرانیها را افزایش داده است. حالا این امید هست که شاید صدای اعتراض اقشار و گروههای مختلف به پاستور و حوالی آن برسد و مقامات بالاخره تصمیم بگیرند برای حل مشکلات از مسیرهای معقول اقدام کنند.
گفتنی است ناراحتی روزنامههای اصلاحطلب از سفر رئیسی استقبال افکار عمومی به آن سفر بود؛ سفری که صبح جمعه و روز دوم تشکیل دولت بصورت سرزده انجام شد و صبح جمعه بنزینی روحانی را در افکار عمومی تداعی کرد!
چرا دوره زیانبار یک وزیر 8سال دیگر تکرار شد؟
روزنامه شرق در شماره دیروز خود گفتوگویی را با یکی از کارشناسان صنعت نفت انجام داده که در آن نکات قابل تاملی دیده میشود.
غلامحسین حسنتاش در این گفتوگو تاکید کرده است: «شرکتهای خارجی فقط شرکتهایی که در گذشته به هفت خواهران نفتی معروف بودند و چند شرکت بزرگ که رقیب آنها بودند یا به تعبیر شما غولها نیستند و اصولا سازوکارها در صنعت نفت جهان تغییر کرده است و نیز معتقد بودم که ما باید به تواناییهای داخلیمان اهمیت بدهیم و حتی در استفاده از خارجیها هم قبل از هر چیز، یعنی در کنار توسعه میدان و اجرای پروژهها، به فکر انتقال دانش و مدیریت باشیم و به نحوی عمل کنیم که تواناییهای داخلی را ارتقا دهیم نه آنکه احیانا تواناییهای داخلی را سرکوب کنیم که راه را برای غولهای خارجی باز کنیم. نظر من این بود که در دنیای امروز استفاده از امکانات خارجی در جاهایی که ضعف و کمبود و خلأ داریم، لزوما مستلزم استفاده از شرکتها یا به قول شما غولهایی که ذکر شد، نیست.»
متاسفانه نکتهای که در دهههای گذشته از دید اکثر مدیران ارشد حوزه نفت مغفول مانده در همین دو گزاره به درستی بیان شده است: الف) توجه به تواناییهای داخلی و فرصت و میدان دادن به این شرکتهای داخلی ب) اگر لاجرم مجبور به استفاده از یک شرکت خارجی شدیم به فکر انتقال دانش باشیم.
این کارشناس حوزه نفت در ادامه گفته است: «بنده نامهای را به جناب آقای خاتمی نوشتم که البته مضمون آن به این مسئلهای که اشاره شد مربوط یا محدود نبود و ناظر بر کل عملکرد وزیر نفت ایشان بود.»
او در ادامه نظرش را در مورد دولت اصلاحات بیان میدارد و معتقد است که عملکرد دولت اصلاحات در مجموع خوب بوده به جز وزارت نفت که در 8سال دوره اصلاحات «بیژن زنگنه» سکاندار آن بوده است. حسن تاش استدلالش را در مورد مذکور این چنین بیان کرده است: «اگر روزی بخواهند ایرادی از دوره ایشان [رئیسدولت اصلاحات] پیدا کنند، ضعیفترین حلقه عملکرد ایشان در وزارت نفت است. پروندههای ارتشای شرکتهای توتال و استاتاویل، پرونده زیانبار قرارداد کرسنت، پرونده زیانبار قرارداد صادرات گاز به پاکستان، طرحهای زیانبار مایعسازی گاز طبیعی که فقط هزینه به کشور تحمیل کرده است و بسیاری موارد دیگر که میتوان روی آن دست گذاشت و اغلب هنوزگریبانگیر کشور هستند.»
سؤال این است که دوره زیان بار وزارت زنگنه در دولت اصلاحات چرا 8سال دیگر در دوره تدبیر و امید تکرار شد؟!
آلودگی به رفتار قبیلهای و بیتوجهی به شایستهسالاری
روزنامه آرمان در مطلبی نوشت:«از دست دادن چهرههای شاخصی چون آقایان زنگنه و ظریف به منزله خسارت برای کشور است، چراکه این افراد کارآمدی خود را اثبات کرده بودند و قطعا تصمیم در جایگزینی این افراد در جهت تبدیل به احسن کردن نیز نبوده است. برخی از این افراد منتخب در کابینه ممکن است موفق شوند و برخی دیگر با توجه به نداشتن مدیریت کلان ممکن است نتوانند به توفیقات لازم دست یابند. اما باید به خاطر داشت که در مسابقات هیچگاه اسبهای برنده تعویض نمیشوند و این رویکرد که حتی یک نفر از دولت قبلی در این کابینه دیده نمیشود یک خطای آشکار است. گرچه تصمیمی است از سوی رئیسدولت که قاعدتا تبعات آن را نیز پذیرفتهاند».
جریان مدعی اصلاحات هیچ اعتقادی به شایستهسالاری و گردش مدیران نداشته و با اعتماد به نخبگان و جوانان مومن و انقلابی بیگانه است.
این جریان به دلیل آلودگی شدید به رفتار قبیلهای و حزبی، هر نیرویی خارج از قبیله خود را بیسواد و بیتجربه معرفی کرده و هم قبیلهایهای خود را در حد قهرمان بالا برده و بر عملکرد ضعیف آنها سرپوش میگذارد.
سردرگمی مدعیان اعتدال و اصلاحات پس از شکست سنگین انتخاباتی
روزنامه ابتکار در مطلبی با عنوان «جریان اعتدال و بحران بیبزرگتری» نوشت:«به گفته ناظران سیاسی، اکبرهاشمی رفسنجانی گذشته از شخصیت حقیقی خود، یک شخصیت حقوقی و سیاسی داشت که در عرصه سیاست کشور به ویژه برای جریان اصلاحات، از چپ سنتی تا راست مدرن، نقشآفرین بود و در بزنگاههای حساس آنها را دور هم جمع کرد. حلقه گمشدهای که شاید اگر در روزهای انتخابات ۱۴۰۰ حضور داشت، اصلاحات علیرغم همه شرایط موجود، میدان را ترک نمیکرد». این روزنامه زنجیرهای در ادامه نوشت:«البته دور از ذهن نیست که چهرههای اصلاحطلب در میان همه شخصیتهای شاخص جبهه خود کسی را همسطحهاشمی رفسنجانی ندانند و با این استدلال انتخاب این جایگزین را به فرداها بیندازند، اما این سردرگمی در شرایط کنونی دو جریان اصلاحات و اعتدال، بیش از همه به ضرر چه کسی خواهد بود؟ سرانجام علی لاریجانی به واسطه مشی سیاسی خاص خود که به اعتقاد کارشناسان بههاشمی رفسنجانی قرابت دارد بر مسند او خواهد نشست، یا حسن روحانی به واسطه دو دوره ریاستجمهوری و اینکه هنوز در میان برخی سیاسیون نفوذ دارد جای خالی پدر معنوی اعتدالیون را پر خواهد کرد؟».
طیف مدعی اعتدال و اصلاحات پس از شکست سنگین در انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر 1400 دچار سردرگمی و آشفتگی شده است. این طیف در انتخابات 1400 به کارنامه خود باخت.