فقط مواظب دو چیز بودم!
همسایههامان تعجب میکردند از این همه جمعیتی که آمده بودند، فکرش را هم نمیکردند که بچه دیروزی که این قدر ساده لباس میپوشید و بینشان زندگی میکرد توی جنگ کارهای بوده که این طوری برایش مراسم میگیرند و حالا اسمش همهجا برده میشود. بعد از مراسمش، یکی از همسایهها از من پرسید، «چه کار کردی که پسرت این طوری بزرگ شد؟!» گفتم: «فقط مواظب دو چیز بودم، یکی طهارت و نماز، یکی هم لقمه حلال.» هنوز هم وقتی به گذشته و زندگیمان، نگاه میکنم، آنطور که باید، پسرم را نشناختم. کسانی که با غلامحسین 29 ماه توی یک سنگر جنگیدند، او را بهتر از من شناختند.
مأخذ: کتاب «مادران»؛ روایت خاطره از مادر شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) روایت فتح، چاپ اول