نیاز نظام فرهنگی ایران به هنر استراتژیک آیندهساز
آرش فهیم
یکی از اصطلاحاتی که طی سالهای اخیر در ادبیات سینمای ایران رواج یافته، «سینمای اجتماعی» است. اصطلاحی که معمولا درباره فیلمهای سیاه و ناامیدکننده و پر از شعر و شعارهای روشنفکرانه به کار میرود. اما یکی از رسالتهای آنچه «سینمای اجتماعی» خوانده میشود، هشدار نسبت به حوادث آینده و بازسازی آن است.
همچنانکه در سینمای جهان، هر سال تعداد قابل توجهی فیلم درباره وقایع اجتماعی و سیاسی و نظامی و حادثههای طبیعی یا انسانی ساخته میشود. هدف از ساخت چنین فیلمهایی فقط سرگرم کردن مردم و دست یابی سازندگان این فیلمها به سود اقتصادی نیست، بلکه یکی از کارکردهای آنها، ایجاد شرایط اجتماعی مناسب برای مواجهه با اتفاقات است. این گونه فیلمها در رده آثار کنشمند و آیندهنگر قرار دارد.
آیندهشناسی و ترسیم جامعه و جهان آینده، یکی از کارکردهای آثار هنری و بهویژه سینماست. درهالیوود، هر سال دهها فیلم با مضامین آخرالزمانی ساخته میشوند. بهطور مثال، در بسیاری از این فیلمها، پیشرفتهای جامعه آمریکا در ۵۰ سال یا مثلا یک قرن بعد بازسازی میشود. برخی از این آثار نیز به بحرانهای جهان آینده میپردازند و از هماکنون اذهان عمومی را نسبت به آن بحرانها آماده میکنند یا جهانبینی و ایدئولوژی خاصی را در قالب فرجام جهاننمایش میدهند. متأسفانه این رویکرد پرجاذبه و تأثیرگذار در سینمای ایران نادیده گرفته شده است و به جز تعداد انگشتشماری، طی همه سالهای اخیر، آثار چندان قابل ملاحظهای با گرایش به تصویرسازی آینده ساخته نشده است.
جای خالی هنر کنشمند و آیندهنگر
منظور از هنر کنشمند، آثاری هستند که قبل از وقوع یک مشکل، آن را به مردم و مسئولان هشدار میدهد؛ برخلاف سینمای واکنشی که پس از بروز بحران، به انتقاد یا نمایش آن توجه میکند. یکی از کلیشههای رایج در بین سینماگران این است که معمولاً میگویند، وظیفهشان فقط این است که مشکلات را نشان دهند و راهحل را افراد دیگر و مسئولین باید پیگیری کنند.
ما فکر میکنیم این حرف، یک سخن غیر واقعی و ناشی از پایین بودن سواد رسانهای آنهاست. چرا درهالیوود چنین مسئلهای نیست؟ حتی قبل از اینکه مسئله به وجود بیاید، خود مسئله و راهحل آن را در فیلمها نمایش میدهند. اما دلیل اینکه ما چنین فیلمهایی را در سینمای ایران نداریم این است که آثار ما بیشتر در قالب واکنش و گذشتهگرا ساخته میشوند؛ اغلب نیز برای بردن جوایز جشنوارههای خارجی و نه باز کردن گرهی از زندگی مردم و مسائل جامعه.
سجاد مهرگان، منتقد سینما در این باره به گزارشگر کیهان میگوید: «یک جمله معروف از نیل گابلر هست که میگوید: «سینما حتی وقتی در رابطه با گذشته صحبت میکند، نگاهش به آینده است.» سینما اساسا نگاهش به آینده است و فیلمی که نگاه به آینده نداشته باشد سینما نیست. درهالیوود وقتی درباره اسکندر مقدونی فیلمی ساخته میشود، نگاهشان به ساخت آینده است. اگر در رابطه با امروز فیلمی ساخته میشود از مردم میخواهند که درباره آینده فکر کنند. حتی اگر قرار است درباره تیرگی صحبت شود، از این میگویند که بالاخره این تیرگیها
فرو میریزند و ما پیروز خواهیم شد و نجات پیدا میکنیم. اما متأسفانه سینمای ما در خودش مانده است.»
یک نمونه از آیندهنگری در فرهنگ
یکی از شخصیتهای فرهنگی موثر در «آیندهنگاری» مرحوم امیرحسین فردی، سردبیر فقید نشریه «کیهان بچهها» بود. وی در دهه اول انقلاب با این نشریه، به آیندهسازی از طریق رویاپردازی برای نسل جدید میپرداخت. همچنین وی با راهاندازی نشریه «کیهان علمی» در ساخت آینده ایران نقشآفرینی کرد.
محمدصادق شهبازی، پژوهشگر و فعال اجتماعی درباره این رویکرد مینویسد: «استراتژیست بیش از همه، کسی است که آینده را میبیند و تصویر درستی از آینده ترسیم میکند. وقتی افراد تصویر درستی از آینده دارند چارچوب ذهنی و اولویتها و گرایشها و بینشهایشان در این چارچوب تنظیم میشود و در این چارچوب حرکت میکنند. هنر در غرب و بسیاری اندیشمندان غربی چنین میکنند.هالیوود تصویری از آینده تکنولوژی و نظامیگری و... میدهد؛ مردم و دولتمردان و دانشمندان و... در آن چارچوب حرکت میکنند.»
وی میافزاید: «برخلاف تصورات معمول، امیرحسین فردی و کیهان بچههایش بیش از همه کارهایی از این دست میکردند. زمانی که نه کانون تفکری بود، نه اندیشکدهای، نه سند چشماندازی و نه تصویری از پیشرفت و آینده ایران، در دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد. از ایران 20 سال بعد و 30 سال بعد تصویر میداد. چیزهایی که الان خیلی معمولی است ولی آن موقع آرزو بود. مثلا راه افتادن مترو تهران، برگزاری المپیادهای جهانی در تهران و اصفهان و...، رشد علمی ایران، تبدیل ایران به یکی از قطبهای سلامت و پزشکی در دنیا و کنار اینها چیزهایی از گذشته ایران مثل کارهای علمی ابن سینا نشان میداد که مسیر را شدنی بنمایاند. فردی برای نسل سوم انقلاب آیندهسازی میکرد. تصویر روشن امیدوارانهای در فضای ناامیدی میداد. در اوج تهاجم فرهنگی، او تهاجم میکرد، نه دفاع منفعلانه.»
سینمایی ناتوان در نوسازی اجتماعی
چرا آثار سینمایی و مستند که با هدف گیری جشنوارههای خارجی تولید میشوند و صرفا به بازنمایی معضلات، بدون پرداختن به ریشهها و علل آنها میپردازند، نتوانستهاند مفید واقع شوند؟
سجاد مهرگان، منتقد و پژوهشگر سینما به گزارشگر کیهان میگوید: «اگر این نوع فیلمها میتوانستند به جامعه کمک کنند قطعا وضع جامعه الان بهتر از این بود. برخی ممکن است بگویند مگر سینما چقدر برای حل مشکلات اجتماعی توانایی دارد؟ مگر سینما میتواند جامعه را تغییر دهد؟ جواب من این است که سینما حتما میتواند در نهاد اجتماعی تأثیرگذار باشد. اما مشکل همین است که سینمای ما عادت کرده که به جای تأثیر بر جامعه، از جامعه تأثیر میپذیرد؛ این یک فرهنگ اشتباه در سینمای ماست. سینما باید بتواند بر جامعه تأثیر بگذارد نه اینکه فقط تأثیر بپذیرد. سینما به وجود آمده است برای بازنمایی؛ یعنی یک چیزی را میگیرد، پالایشش میکند، زیبایش میکند، تبدیل به هنر میکند و به جامعه میدهم.»
وی میافزاید:«توجه کنید؛ ما مخالف سینمای انتقادی نیستیم. سینما اساسا باید انتقادی باشد. مثلا وقتی طنز واقعی را با دیگر گونههای کمدی فاصله گذاری میکنیم به خاطر برخورداری از بار انتقادی است و اگر انتقادی نباشد اصلا طنز نیست! اما سؤال این است که ما در سالهای اخیر طنز را به این معنا میبینیم؟ خیر! چیزی که به عنوان طنز در سینمای ما هست،در واقع لودهبازی و پوچی است؛ اصلا انتقاد و حرفی ندارد! ما شبیه به «لیلی با من است»، «مارمولک»، «مومیایی 3» و... داریم؟ آن فیلمها در دل خودشان نقد و دغدغه داشتند و بیکارکرد نبودند.»
مهرگان اضافه میکند: «این خیلی جالب است که ما حتی وقتی میخواهیم در تلویزیون، آمریکا را نقد کنیم، فیلمهای آمریکایی را نشان میدهیم. مثلا فیلمهای الیور استون را پخش میکنند.
اما وقتی فیلمهای الیور استون را میبینیم در یک قالب دراماتیک و جذاب است که در کنار سرگرم کردن مردم، شاخکهای بسیاری از سیاستگذاران را هم تحریک میکند تا به فکر جامعه باشند. بدون اینکه شعاری و سیاستزده شود. حتی در این فیلمها گاهی به مسائلی پیش از آنکه اصلا جامعه دچارش شود پرداخته میشود. ما حتی بسیاری از فیلمهای سیاسی که در کشورمان داریم از جنس بیانیه سیاسی هستند! مثلا به برخی فیلمهای امروزی نگاه کنید، به جای سینما بیانیه سیاسی میبینیم! دراماتورژی یکی از اضلاع گمشده سینمای حرفهای ماست.»
بایستههای سینمای اجتماعی
بخش عمده آنچه در ایران «سینمای اجتماعی» خوانده میشود شامل آثاری است که به بازنمایی انحطاط و فروپاشی زندگی انسانها و خانوادهها در جامعه امروز میپردازد. برخی کارشناسان معتقدند که این نوع فیلمها به دلیل عدم آسیبشناسی و ریشهیابی دقیق معضلات، از نوسازی، اصلاح و اعتلای جامعه ناتوان هستند و صرفا به خوراک تبلیغاتی برای سیاهنمایی علیه ایران در جشنوارههای غربی تبدیل میشوند.
مجید شاهحسینی، منتقد و مدرس سینما در گفتاری درباره سینمای اجتماعی میگوید: «لازمۀ آسیبشناسی اجتماعی چند شرط است که به نظر میرسد سینمای ایران در شرایط فعلی واجد این شروط نیست. تخصص و دانش کافی نسبت به معضلات و آسیبهای اجتماعی و شناخت کافی از طبقات جامعه و بیطمعی نسبت به این پدیده، دو مورد از این شروط است. اگر هدف اصلی فیلمی با ادعای آسیبشناسی اجتماعی، دریافت جایزه از جشنوارههای خارجی باشد، آن را نمیتوان فیلمی منصفانه در مورد وضعیت کشور دانست. ارائه راه حل، بخشی از این پدیده است. کسانی که تخصّص خود را نمایش آسیبها به شیوه تغلیظ شده میدانند و ارائه راه حل را وظیفه خود نمیپندارند، در بخشی از نظام استدلالی خود دچار خدشۀ جدی هستند. سینما نباید به حیطههایی وارد شود که پاسخ درستی برای آن نمیداند. برخی مدعی هستند که برای آگاه کردن مسئولان فیلم میسازند، درحالیکه مخاطب سینما مردم هستند، نه مسئولان! گاهی پرداختن به مسائل اجتماعی در سینما در شرایطی که دانش، تخصص، نیّت صحیح و شرایط زمانی و مکانی درست و نتیجه مقبول لحاظ نمیشود، غیر معقول، غیر مشروع و غیر علمی است.» وی میافزاید: «امروزه علمی به نام
Neuro Lingual Programming یا NLP تعریف شده است. بر اساس الگوی NLP، در روبهرویی با انسانهای دچار آسیب و ضعفهای شخصیتی، باید وجوه مثبت او را به وی یادآوری کرد؛ هر دادۀ منفی، تنها ارادۀ او را در روبهرو شدن با پدیدهها ضعیفتر خواهد کرد. این قاعده و الگو در یک جامعه و حتّی زیرگروهی بسیار محدود از آن، که واجد یک صفت نادرست یا آسیب است، هم صادق است. با این حساب چرا تصوّر میشود با نشان دادن و تغلیظ عیوب جامعه، میتوان آن را درمان کرد؟! همان طور که باید مراقب بود تا در ارادۀ فرد معتاد برای درمان، خللی وارد نشود و مدام بر ضعف او تأکید نشود، در چنین مواردی هم باید با تأکید بر صفات ملی و ایمانی صحیحی که در یک قوم وجود دارد، مشکل فرضی در جامعه را درمان کرد.»
شاهحسینی به ذکر چند مصداق درباره این جریان در سینمای ایران میپردازد و توضیح میدهد: «در شرایطی که موضوع مهم جمعیت، که امروز برای کشور یک تهدید ملی است، به عنوان یک سیاست کلان در کشور مطرح است و بزرگان و مصلحین و دانشمندان کشور نیز بر این امر صحّه گذاشتهاند، سینما در چند فیلم سیاستهای کاملاً ضدجمعیتی را در پیش گرفته است. نمایش فرزند به عنوان عامل مزاحمِ پیشرفت والدین، صحبت بیپروا و هنجارشکنانه از امر خطرناک و حرامی همچون سقط جنین، نمایش روشهای سقط، قبحزدایی از آن و تمسخر رویکرد دینی به این امر، این سؤال جدی را میطلبد که چرا با وجود تبدیل مسئله کاهش جمعیت به یک تهدید استراتژیک، تعداد زیادی از فیلمهای سینمایی چنین رویکرد مغرضانهای را مطرح میکنند؟ به این موضوعات خطیر یا نباید وارد شد و یا در صورت ورود، باید حقّ آن موضوع ادا شود. در شرایطی که یکی از سیاستهای جدی کشور، برای برونرفت از معضلات اقتصادی و تحریمهای ظالمانهای که بر کشور تحمیل شده، اقتصاد مقاومتی است، اگر این مفهوم بر پرده سینما مورد استهزا قرار گیرد و یا نادیده انگاشته شود و یا از آن تعبیر به خساست شود، حقّ موضوع ادا نشده، میتوان گفت که یکی از سیاستهای اصلی تعریف شده برای کشور و انقلاب اسلامی به سخره گرفته شده است. درحالیکه اقتصاد مقاومتی مدلی از روزۀ اعتقادی – سیاسی و دشواری خودخواسته و ارزشمحوری است که کشور بر خود روا میدارد تا فرزندان خود را در شرایط مناسبتری قرار دهد. در اینصورت باید سؤال کرد که چرا سینما چنین موضعی در قبال سیاستهای نظام در پیش گرفته است؟ نمونۀ دیگر از این دست، تهدید دانستن پدر در خانواده است! اگر ناظر به این امر، تعریف نادرستی از خانوادۀ ایرانی مطرح شود و این پدیده روی پردۀ سینما فراوانی قابلاعتنایی پیدا کند، حتماً یک بحث بسیار جدی است.»