سریالهای نوروزی؛ یک قدم به جلو
پیروزی بومیگرایی و سلبریتیگریزی
مهدی امیدی
سریالهای نوروز 1400 سیما با فراهم کردن یک ویترین متنوع و رفتن به سمت سلایق مختلف و توجه به ژانرهای گوناگون، نسبت به سالهای قبل، یک قدم به جلو بودند.
سلبریتیگریزی و انتخاب فضای داستان در شهرستانها، اقوام و اقلیمهای گوناگون، یکی دیگر از عوامل ارتقای سریالهای نوروزی سیما نسبت به قبل هستند.
فصل سوم «نون خ» با اینکه فیلمنامهای چندان قوی ندارد و روایت آن تا حدودی متشتت و فاقد انسجام است اما به دلیل توجه به کمدی موقعیت و استفاده بهجا و محترمانه از لهجه و فرهنگ زیبای کردی توانست موجب شادی مخاطب گردد. برخلاف فصل ششم سریال پایتخت که به یک تراژدی ختم شد، اما نون خ ٣ همچنان به بازنمایی همبستگی و اتحاد مردمی در مقابل چالشها و مشکلات توجه دارد. این سریال تاثیر مثبتی بر انتقال ارزشها و میراث قوم کرد به نسل جدید و از ورای آن وحدت ملی دارد.
قومگرایی یکی از جریانهایی است که سالهاست با مدیریت جشنوارههای غربی و جریانهای اپوزیسیون در سینمای ایران پیش میرود «قومیتگرایی» است. یعنی نوعی از فیلمها که به ترویج تقابل مرکز و حاشیه میپردازند و اقوام را در عناد با ملت نمایش میدهند. این نوع فیلمها معمولا تصویری مطلقا منفی از اقلیمها و شرایط زیست اقوام نیز به تصویر میکشند. هدف اصلی قومگرایی در سینما، جلب توجه جشنوارههای غربی از طریق نمایش تصاویر اگزوتیک و بیگانهپسند و همچنین تفرقهافکنی و تجزیهطلبی است.
سریال «نون خ»، بهجای قومگرایی به «قومنگاری» پرداخته است. یعنی به دور از اطوارهای روشنفکرنمایانه و پرهیز از نمایش تصاویر اگزوتیک و جشنوارهپسندانه، به متن زندگی واقعی و فرهنگ زیبا و سنتی قوم کرد نزدیک شده است. قومی که در کنار سایر اقوام، یک کل بزرگتر به نام ایران اسلامی را میسازند و بدون این اقوام، ملت بیمعنا میگردد. کار بزرگ سریال «نون خ 3» همین است که بین ملت و یک قومیت یگانگی ایجاد میکند. سرزمین ایران، رنگینکمانی از فرهنگها و رسوم و زیست- بومهای مختلف انسانی است؛ «نون خ» نیز یکی از رنگهای آن را به مخاطب خودش عرضه میکند؛ هم به مخاطب کرد حس افتخار به این همه زیبایی را میبخشد و هم اینکه این فرهنگ را به دیگر ایرانیان معرفی میکند. جوانی که ریشه و اصلیتش کرد است، از آداب و رسوم، پوشش، موسیقی و طبیعت شگفتانگیز و با ابهت مناطق کردنشین آگاهتر میگردد.
به همین دلایل است که حتی میتوان «نونخ» را یک سریال راهبردی در زمینه مبارزه با تجزیهطلبی و قومیتگرایی و در جهت تحکیم وحدت ملی دانست. حداقل کارکرد راهبردی آثاری مانند «نون خ» این است که به دلیل نمایش جلوههای اقلیمی و طبیعی مناطقی که محل زیست اقوام هستند، موجب افزایش گردشگری و مسافرت به این مناطق میشوند و به طور خود به خود، تعامل و ارتباط مردم در دیگر نقاط و مناطق با این اقوام بیشتر میگردد و نتیجه مستقیم چنین رفت و آمدهایی، تقویت اتحاد ملی است. ضمن اینکه اقوام وقتی ببینند صداوسیمای مرکزی کشورشان به آنها بیشتر توجه میکند، ناخودآگاه احساس تعلق بیشتری به ملت خود پیدا میکنند.
امید است مدیران سیما و سازندگان و مشاوران تولید سریال نون خ، از آن مراقبت کنند تا مشکلاتی که برای سریال پایتخت در فصل آخر آن آمد، برای نون خ به وجود نیاید.
«نوروز رنگی» نیز اگرچه سریالی مظلوم و مهجور و کمهزینه است اما با رجوع به دورانی مهم و پرخاطره برای مردم ایران، بدون استفاده از سلبریتی و به دور از زرق و برق، با تکیه بر استعدادهای بومی استان خراسان و نمایش کمدی اسلپ استیک و بهره درست و طنازانه از لهجه مشهدی، لحظات خوبی برای مخاطب خودش فراهم میکند.
«نوروز رنگی» توانسته تصویری بیواسطه و نزدیک از همبستگی و صفای مردم در دهه 60 را نمایش بدهد. این سریال سعی دارد تا برخی از اتفاقات و واقعیتهای اجتماعی و فرهنگی ایران در آن زمان را یادآوری کند؛ از شعارهای روی دیوار و شوق بسیاری از جوانان برای رفتن به جبهه و کمکهای مردمی به رزمندگان گرفته تا برخی از دلمشغولیها و تفریحات و نوع زندگی و لباس پوشیدن مردم در دهه 60؛ دورانی که هنوز اغلب مردم با تلویزیونهای پخش سیاه و سفید، برنامهها را میدیدند و تلویزیون رنگی، رفته رفته جای خودش را در خانههای مردم باز میکرد. نسل امروز با دیدن این سریال میبیند که مردم در آن دوران با چه شیفتگی و حیرتی به استقبال یک پدیده جدید با عنوان تلویزیون رنگی رفتند. به طوری که میتوان محور قصه سریال را نیز یک تلویزیون رنگی دانست که چند جوان برای استفاده از آن با چالشهایی مواجه میشوند. این سریال به برخی از فیلمهای سینمایی محبوب آن دوران نیز اشاره میکند؛ دورانی که صفهای طولانی در مقابل گیشه سینماها بسته میشد و سالنهای نمایش فیلم مملو از جمعیت میشد. «نوروز رنگی» را میتوان نوعی ادای دین به سینما و تلویزیون آن دوران نیز دانست. آن طور که علی مسعودی، کارگردان سریال گفته، بخشی از ماجراهای «نوروز رنگی» خاطراتش از زندگی خودش در دوران کودکی و نوجوانی در مشهد است.
این سریال همچنین با زبان طنز به بازنمایی بخشی از خاطرات نوستالژیک مردم در دهه 60 نیز میپردازد؛ زمانهای که گرچه بسیاری از مردم داغدار شهدا بودند و سر هر کوی و برزن حجله جوانی دلباخته که در دفاع مقدس به شهادت میرسید برپا بود اما سادگی و صمیمیت مردم، آن سالها را به عصری طلایی نیز تبدیل کرده است. «نوروز رنگی» روزگاری را روایت میکند که زرق و برق و تجملات در زندگی خیلی از ما جایی نداشت و یکرنگی غلبه داشت. در این سریال همچنین از شهدای جنگ تحمیلی هم یاد میشود. از جمله آنکه در یکی از قسمتها نام شهید عبدالحسین برونسی ذکر شد.
سریال گاندو ٢ هم در قسمتهای اول، ضعفهای زیادی داشت و دیالوگهای آن، شعارزده هستند و از متن بیرون میزنند، اما در قسمتهای آخرش، به استانداردهای آثار جاسوسی و امنیتی نزدیک میشود.
هیجان، اکشن و ضرباهنگ تند سریال، به اضافه ورود شخصیتهای منفی مختلف، ابعاد ماجرای نفوذ انگلیس در ایران را در این سریال گستردهتر نشان میدهد. لحن حماسی «گاندو 2» فقط ضدانگلیسی نیست، بلکه در پاسداشت وحدت و غرور ملی هم هست. صحنه پایین آمدن پرچم استعمار پیر و برافراشته شدن پرچم زیبای ایران، یکی از به یاد ماندنیترین لحظات در این سریال بود. نمایش زندگی و بازنمایی بخشی از مشکلات و رنجهای اهل سنت در مناطق حاشیهای و سوءاستفاده بدخواهان دلسوزنما نیز یک اتفاق خوب در این سریال است. همچنانکه نمایش همراهی و همکاری ارتش و سپاه در مقابله با دشمن که قبلا در سریالهایی اینچنینی از آن غفلت میشد، یک رخداد هوشمندانه است.
«همبازی» سریال شبکه دو با وجود برخورداری از چند بازیگر مطرح اما چندان موفق نیست. این سریال، با تکیه بر کلیشههای رایج در سریالهای ترکیهای و روایت داستان چند عشق مثلثی در هم تنیده، بدون حرف تازه یا خلاقیتی در قصهپردازی، به نمایش درآمد.