یادی از شهیدان میرسالاری
خواب آمریکا را آشفته کردند!
کامران پورعباس
امامزاده میرسالار(ع) یکی از مشهورترین و باکرامتترین امامزادگان جنوب است که هرساله ملجأ و پناهگاه شمار زیادی از دوستداران اهلبیت(ع) میشود. سلاله و تبار جلیله امامزاده به هفت واسطه به حضرت بابالحوائج امام موسیالکاظم(ع) منتهی میشود. بقعه امامزاده در ضلع شمال شرقی روستای دره زرد فارتق دیشموک از توابع شهرستان کهگیلویه واقع شده است.
نوادگان این امامزاده گرامی با عنوان سادات میرسالاری یکی از طوایف مستقل کوچرو مناطق فارس تا اوایل قرن بیستم بود که تقریباً 85 درصد جمعیت آن را شامل میشد. بعدها این طایفه ساکن شدند و سادات میرسالاری در مناطق مختلف پراکنده شدند از جمله در بختیاری، فارس، خوزستان و کشورهای حوزه خلیج فارس و عراق.
در حال حاضر این طایفه بزرگ هاشمی از لحاظ جمعیتی در رتبه دوم سادات در حوزه جنوب کشور هستند.
سادات میرسالاری شهدای والامرتبه و گرانقدری تقدیم انقلاب اسلامی ایران نمودهاند. در کتاب ارزنده و ارزشمند همنشینان مهتاب که توسط سید کاظم مطلوبی میرسالاری گردآوری شده، مروری بر زندگینامه و وصیتنامه سرداران و 110 شهید سادات میرسالاری ذکر شده است.
برشهایی از زندگینامه و وصیتنامه چند شهید والامقام از سادات میرسالاری را بر اساس مطالب کتاب همنشینان مهتاب و مطالب تکمیلی که از مصاحبه با آقای سید ابراهیم میرسالاری فرزند معزز شهید سید عزیزالله میرسالاری و همسر مکرمشان سیده مدینه میرسالاری(ساداتی) فرزند شهید سید ابوالحسن میرسالاری(ساداتی) و همچنین اطلاعاتی که در پیامرسان از سردار حاج خداداد مصطفیزاده فرمانده گردان امام حسین(ع) رامهرمز در جنگ تحمیلی به دست آوردیم، مرور میکنیم.
آقای سید ابراهیم میرسالاری از فرهنگیان باسابقه و ساکن اسلامشهر در استان تهران هستند.
همراهان ابدی
برادران شهید سید عزیزالله میرسالاری و سید ابوالحسن میرسالاری(ساداتی) و پسر عموهایشان شهید سید نورالله میرسالاری(پیماد) و شهید سید غلامرضا میرسالاری(بادبدست) ساکن روستاهای ابوالفارس در شهرستان رامهرمز استان خوزستان بودند. این چهار شهید بزرگوار همیشه همراه، همقدم و یار و یاور یکدیگر در امور مختلف بودند.
این سادات عظیمالقدر همگی شدیداً مقید به واجبات و مستحبات و دارای چهره معنوی و نورانی و همچنین عاشق امام حسین(ع) و نهضت حسینی، شیفته ولایتفقیه و دلداده شهادت بودند و همگی در عنفوان جوانی از تنگنای مادیت گذر کرده، دست از جان شسته و عاشقانه و آگاهانه از خاک به افلاک و از فرش به عرش پرواز نموده و تاج پرافتخار شهادت بر سر نهادند.
اکنون نیز مزار چهار شهید همجوار یکدیگر در بهشت شهدای شهرک شهید رجایی ابوالفارس است.
مبارزه با طاغوت
سید عبدالرضا میرسالاری (بادبدست) از علما و بزرگان و مصلحین در شهرک شهید رجایی ابوالفارس بود. ایشان در دوران طاغوت نقش بسیار زیادی در آگاه نمودن مردم منطقه داشت به همین خاطر بارها مورد بازجویی ساواک قرار گرفت اما هیچگاه از وظیفه انقلابی کوتاه نمیآمد.
چهار شهید بزرگوار نیز با پرچمداری سیدعبدالرضا در مبارزات ضدطاغوت مشارکت فعالی داشتند و توسط ساواک بازداشت و بازجویی شدند. در یکی از دستگیریها این سادات بزرگوار را سوار ماشینی کردند و یک تصادف ساختگی به وجود آوردند که طی آن سید عبدالرضا به همراه برادرش سید یدالله به شهادت رسیدند. فرزندان این دو شهید گرامی نیز در این حادثه مجروح شدند و سالها بعد در جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند.
شهدای مؤمنِ انقلابی
بعد از پیروزی انقلاب این چهار شهید عزیز در مراسم مذهبی و انقلابی حضور چشمگیری داشته و بسیار فعال بودند.
مراسم محرم، اربعین و صفر هر ظهر و شب در یکی از منازل روستا توسط مرحوم حجتالاسلام حاح عبدالحمید که از بهبهان میآمد، برگزار میشد و این چهار شهید بزرگوار جزء خادمان اباعبدالله الحسین(ع) بودند و به همراه مردم ولایتمدار روستا همکاری ویژهای در برپایی عزاداری ارباب کربلا داشتند.
بعد از محرم و صفر، سایر مراسم مذهبی مانند میلادها و شهادتهای معصومین(ع) در امامزاده روستا به نام امامزاده عباسعلی در جوار مزار سادات جلیلالقدر مانند سید عبدالرضا و سیدیدالله برگزار میشد.
سید شکرالله نوآیین، دایی شهیدان سید عزیزالله و سید ابوالحسن از جمله بانیان امامزاده عباسعلی بودند و سید شکرالله و سید عزیزالله از جمله افرادی بودند که در بازسازی امامزاده شرکت داشتند.
بعد از شهادت این چهار شهید معزز، سید کمال میرسالاری(ساداتی) برادر سید عزیزالله و سید ابوالحسن به همراه مردم روستا مسجد حضرت ابوالفضلالعباس(ع) در شهرک شهید رجایی ابوالفارس را احداث نمودند. تصاویر چهار شهید گرامی و گرانقدر در این مسجد نصب است. قبل از احداث مسجد مراسم مذهبی در منازل و امامزاده برگزار میشد اما اکنون مراسم مذهبی منسجمتر گردیده و علاوه بر این مکانها در مسجد نیز برگزار میگردد.
در ادامه به مرور زندگی این شهدا میپردازیم.
شهید سید غلامرضا میرسالاری
پاسدار شهید سید غلامرضا میرسالاری(بادبدست) فرزند شهید سید عبدالرضا است که عاشق و مرید امام خمینی بود. اخلاق خوب وی زبانزد عام و خاص بود و تبلیغاتش شوری از عشق به دفاع از وطن را در میان جوانان منطقه برمیانگیخت. با رسیدن به سن سربازی وارد سپاه پاسداران رامهرمز شد و پس از گذراندن دوران آموزش با شوق و علاقه فراوان به خط مقدم اعزام گردید و پس از فداکاریهای بسیار در دوم شهریور 1362 در خونینشهر نزدیک پاسگاه زید به شهادت رسید.
سید غلامرضا در جبهه، رانندگی تانک را به عهده داشت و در کنار تانک مشغول نماز خواندن بود که مورد اصابت دشمن قرار گرفت و به مقام عظمای شهادت نایل آمد.
شهید سید نورالله میرسالاری
شهید سید نورالله میرسالاری(پیماد) فرزند شهید سید یدالله متولد سوم خرداد 1337 است. سید نورالله سوم اسفند 1363 در خاک عراق در عملیات خیبر به شهادت رسید.
در وصیتنامه شهید آمده است: «در ذهنم مجسم ساختم که شهادت همان راه حسین و آرزوی او بود و گفتم که من یکی از پیروان او هستم.... برای من هیچگونه ناراحتی نداشته باشید چون امام جعفر صادق میفرماید: شهید شدن عادت ما است. ما باید دنبالهرو این شهیدان باشیم و راهشان را ادامه بدهیم.»
شهید سید علیاکبر میرسالاری
پیکر مطهر سید نورالله ده سال بعد به همراه برخی شهدای دیگر تفحص و تشییع شد. یکی از این شهدا که وی نیز بعد از 10 سال پیکر مطهرش تفحص و همزمان با سید نورالله در رامهرمز تشییع گردید، شهید سید علیاکبر میرسالاری است که در شانزده سالگی به شهادت رسید و ماجراهای بسیار زیبایی دارد.
سید علیاکبر فرزند سید یوسف و دایی شهیدان سید عزیزالله و سید ابوالحسن است. اخلاق پسندیده، شیرینزبانی و خوشرفتاری ایشان همه را مجذوب میکرد.
از همان اوان کودکی علاقه وافری به راز و نیاز با خدا داشت، برای حضور در جبهه لحظهشماری مینمود و حضور در میدان نبرد را پاسداری از خون سالار شهیدان حضرت حسین ابن علی(ع) میدانست.
در سال 1362 در حالی که تنها پانزده سال داشت به جبهه شتافت و یکبار در منطقه عملیاتی خیبر دچار مجروحیت شیمیایی شد.
سید علیاکبر در شانزده سالگی در عملیات بدر در خاک عراق در 24 اسفند 1363 در منطقه عملیاتی جنوب در هورالعظیم به همراه تعدادی از همرزمانش به درجه رفیع شهادت نایل آمد و در منطقه غربت مانند جد بزرگوارشان حسینابنعلی(ع) و حضرت علیاکبر(ع) و سایر شهدای کربلا در میدان نبرد به جای ماندند و پس از 10 سال ماندن در سرزمین غربت در مسیر کربلا در سال 1373 پیکر پاک ایشان و تعدادی از همرزمانش از جمله سیدنورالله تفحص و همراه و همزمان با سید نورالله در رامهرمز تشییع گردید.
مهمانان حضرت زهرا
مطابق روایات شهدایی که پیکرشان گمنام میماند و دفن نمیشود هر شب میهمان حضرت فاطمه زهرا(س) هستند و صدیقه طاهره هر شب به آنها سر میزند. ان شاء الله که این دو شهید اعلامقام و همرزمانشان نیز در این 10 سال میهمان سرور زنان دو عالم بودهاند.
شهید سید علیاکبر میرسالاری میگفت: «من شال سبز به کمر میبندم تا مانند جدم حسین(ع) شهید شوم». وصیتنامه شهید نیز بعد از «به نام خدا» با همین عبارت نورانی آغاز گردیده است.
شهید سید ابوالحسن میرسالاری
پاسدار شهید سید ابوالحسن میرسالاری(ساداتی) فرزند سید مندنی در سال 1339 در روستای تنگ تلخ از توابع ابوالفارس متولد شد. پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به عضویت انجمن اسلامی روستا در آمد و از سال 1360 تا 1363 مسئول شورای اسلامی روستا بود.
سید ابوالحسن به برگزاری دعای کمیل اهتمام ویژهای میورزید و با دوستانش دعای توسل و دعای کمیل در خانههای اهالی روستا برگزار مینمود و روستا به روستا میرفتند و برای ایجاد وحدت، دعا را هر دفعه در منزل یکی از اهالی روستا میخواندند.
در سال 1361 به جبهه رفت. یکبار از ناحیه پهلوی چپ مورد اصابت ترکش قرار گرفت و مجروح شد.
نامههایی که قبل از شهادت نوشت، همگی حاکی از این بودند که شهادت خویش را پیشبینی کرده است.
در نامهای نوشته بود سلام مرا بسیار بسیار به دخترانم برسانید و سفارش از حلالیت و بخشودگی مینمود و سفارش کرد که صبر داشته باشید و در غم من بیتابی نکنید. در نامهای از شهید دو شب مانده تا عروجش هشت بار نوشته بود خداحافظ و حلالم کنید.
آری اینانند سربازان واقعی امام زمان(عج) که پیشاپیش از شهادت خویش آگاهند.
سید ابوالحسن در 23 اسفند 1363 پس از جانفشانی و دلاوریهای فراوان در عملیات بدر آسمانی شد و شهادت در راه خدا روزیاش گردید.
شهیدی که خواب را از آمریکا گرفت
شهید موسوی دامغانی که از ارکان سپاه جنوب و نماینده مردم رامهرمز بود، در مورد شهید سیدابوالحسن گفته است: شهید ساداتی در جبهه خواب را از آمریکا و همرزمانش گرفت.
در وصیتنامه شهید سفارشهایی خطاب به مسئولان ذکر شده که نصبالعین قرار دادن آنها برای مسئولان بسیار واجب است:
«اما چند وصیت به مسئولین دارم 1- سلام مرا حتماً به امام عزیزم خمینی کبیر برسانید. 2- تقوایتان را حفظ کنید تا دچار ضعف و نابودی نشوید. 3- رابطهها را کنار بگذارید و جای آن ضابطه قرار دهید. 4- حق زیردستان را نخورید. 5- به مستضعفین بیشتر رسیدگی کنید. 6- و اما تکیه بنده در اینجاست که اموال بیتالمال را در راه شخصی به کار نبرید و به بیتالمال بیشتر رسیدگی کنید خصوصاً رانندگان ادارات.»
بخشهای دیگری از وصیتنامه شهید:
«برادران و مادر ما گر یاد من میکنید هم از یاران امام حسین(ع) و آن حضرت که سرش را از تن جدا کردند یاد کنید و یادی از جسم سوخته بهشتی و رجایی و باهنر کنید. جان من از جان آنها شیرینتر نیست....
خواهران عزیزم از شما میخواهم که مانند حضرت زینب(س) استوار محکم و باحجاب باشید و امیدوارم در پیش حضرت زینب(س) روسفید باشید....
شما مدیون خون شهدا هستید و وظیفه شما در مقابل این خونهای پاک، بندگی به خدا و عمل به اسلام و حفظ وجهه انقلاب اسلامی است....
بزرگترین پیام ما این است که دست از ماه تابان، امام عزیزمان خمینی کبیر برنداریم....
خدایا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعلهور است که اگر تکهتکهام کنند و یا صدها بار بکشند و زنده کنند و یا زیر سختترین شکنجهها قرار گیرم او را تنها نخواهم گذاشت....»
شهید سید عزیزالله میرسالاری
پاسدار شهید سید عزیزالله میرسالاری فرزند سیدمندنی در سال 1334 در روستای تنگ تلخ در ابوالفارس چشم به هستی گشود.
شهید سید عزیزالله فردی خوشسیرت و خوش صورت از تبار سلسله جلیله سادات بود و از نظر حسنات خیر و خداپسندانه زبانزد عام و خاص بود. ایشان گشادهرو و دارای فضایل اخلاقی والایی بودند. علاقه وافر شهید به امام خمینی در تمام حرکات و سکنات هویدا بود.
ایشان در شرکت نفت مشغول بودند و از لحاظ مادی و معنوی در وضعیت خوبی قرار داشتند و همیشه درب منزلش باز و مستمندان را دستگیری نموده و در حل و فصل اختلافات و کدخدامنشیهای محلی و کارهای خیر از وجود ایشان به طور مستمر استفاده میشد و عادلانه، منطقی و منطبق بر شرع و عرف داوری میکرد و تصمیم میگرفت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت بسیج درآمد و از طریق شرکت نفت به سپاه پاسداران شهرستان رامهرمز در جنگ تحمیلی مأمور شد.
سردار حاج خداداد مصطفیزاده در مورد ویژگیهای ممتاز اخلاقی سید عزیزالله میگوید:
«خیلی خوشبرخورد و منظم و متین بود. اکثر امورات و مأموریتهای سپاه به خصوص امورات واحد تعاون را انجام میداد. همیشه تبسمى بر لب داشت.... کم حرف و پرعمل بود. شخصیتی بزرگوارانه و باوقار داشت. چهرهای نورانی و هیکلی خوشتیپ و خوشقیافه داشت. معلوم بود که فردی بااصالت و بزرگمنش میباشد.»
سید عزیزالله در تیپ سرافراز و همیشه پیروز 15 امام حسن مجتبی(ع) در جبهههای جنوب انجام وظیفه مینمودند و یکبار با ترکشهای خمپاره از ناحیه دست راست مجروح گردیده بودند.
سید عزیزالله در بین رزمندگان از محبوبیت والایی برخوردار بود. شهید در چند عملیات حضور داشت. طاعات و عبادات خالصانه در سنگر و صدای العفو العفو در اذهان رزمندگان و همرزمان ماندگار و ابدی شد. یکی از مسئولیتهای وی پیک جبههها بود و در خطوط پدافندی و عملیاتی حاضر میشدند و خبر سلامتی رزمندگان و نامههایشان را به خانوادههایشان میرساندند.
دیدن خواب پیامبر
سید عزیزالله یک شب در عالم رویا حضرت محمد(ص) را به خواب میبیند که به او میفرماید چرا ناراحتی؟ شهید گفت: دلم برای برادر شهیدم تنگ شده است. پیامبر فرمودند نگران نباش به زودی او را ملاقات خواهی کرد.
شهید سید عزیزالله چند روز مانده به شهادت وصیتنامهاش را با گریه مداوم نوشت و در هنگام خداحافظی آخر نیز از عدم بازگشت سخن گفت.
سید عزیزالله در 23 خرداد 67 در عملیات بیتالمقدس 7 در شلمچه به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
سردار سید رمضان میرسالاری از فرماندهان دفاع مقدس، دایی سید عزیزالله، شهید زندهای که بدنش پر از ترکش است، ماجرای شهادتش را چنین روایت مینماید: «[با] رزمندگان گردان امام حسین(ع) شهرستان رامهرمز به طرف خط منطقه عملیاتی شلمچه حرکت کردیم.... به اتفاق فرمانده گردان امام حسین(ع) جناب خداداد مصطفیزاده در یک وانت لندکروز پشت سر نیروها در روی جاده اهواز-خرمشهر در حرکت بودیم و شهید سید عزیزالله و برادر جمشید کمایی با یک دستگاه لندکروز پشت سر ما میآمدند. نمیدانم یکباره قلبم به تپش افتاد و دلهره امانم را گرفت گویا خطر را برای سید حس کردم و گاهگاهی به عقب برمیگشتم و میخواستم به شهید بگویم دعا بخوان اما هر گاه نگاه میکردم لبهایش در حالت مناجات و ذکر و دعا بود.
از جاده آسفالت جدا و به خط مقدم نزدیکتر میشدیم. غروبی غمبار بود. دیدهبانان دشمن ما را دیده بودند. ابتدا چند گلوله توپ به اطراف ما شلیک شد ولی ما به مسیر ادامه دادیم و سعی میکردیم خود را به خط مقدم برسانیم. که ناگاه گلوله توپ دشمن بین ماشینهایمان به زمین خورد و ماشین ما پارهپاره شد اما تنها ترکشی از شیشه ماشین سید عبور و قلب نازنینش را هدف قرار داد و به دیار معبود شتافت.... صورت زیبایش را بوییدم بوی بهشت میداد.... در یک لحظه خواب چند روز پیش سید را تعبیر شده دیدم. آری سید عزیزالله شهادت را چه خوب معنا کرد.»
بخشهایی از وصیتنامه پاسدار شهید
سیدعزیزالله میرسالاری:
«با اعتقاد به اینکه این انقلاب الهی بوده و زمینهساز قیام آخرین ذخیره الهی حضرت حجت ابن الحسن (عج) خواهد بود و موسای زمانمان را که خود به حقیقت ولیفقیه مسلمین است وجانشینی بقیهالله اعظم را عهدهدار است تأیید میکنم و به وجودش افتخار و تا آخرین نفس در راه اهداف مبارکش جانفشانی میکنم....
میخواهم که همواره روحانیت معظم و سپاه پاسداران ولایتی و امت شریف حزبالله پشتوانه خوبی برای خانواده شهدا باشند و همواره شهدای اسلام از امام حسین(ع) گرفته تا شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی را برای هدایت خود سرمشق قرار دهند....»
پیام فرزندان شهیدان
سخن آخرمان پیام فرزندان شهیدان میرسالاری به نسل جدید است.
پیام سید ابراهیم میرسالاری فرزند شهید سید عزیزالله میرسالاری به مردم و به ویژه جوانان در حال حاضر: «ولایت فقیه زمان و نایب امام زمان(عج)، حضرت آیتالله خامنهای و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را هیچ موقع تنها نگذارید که عزت و سربلندی در گرو اطاعت از ولایت فقیه میباشد و به رهنمودهای ولایت فقیه عمل کنید و به خون تمام شهدا احترام بگزارید چون در آخرت ما باید جوابگوی شهدا باشیم.»
پیام بینظیر دختر شهید
و سرانجام حُسن ختام این شهادتنامه را پیام بینظیر سیده مدینه میرسالاری(ساداتی) دختر بزرگوار شهید سید ابوالحسن میرسالاری(ساداتی) خطاب به دختران امروز و آحاد مردم قرار میدهیم:
«از خواهرهای خودم میخواهم که با حجاب خود بتوانیم دل شهدا و امام شهدا در حکومت ولایتفقیه به رهبری امام سید علی خامنهای نایب بر حق امامزمانمان حضرت مهدی (عج الله) تعالی فرجه الشریف) راضی نگه داریم.
برادران و خواهران گرامی این شهدا مال کسی نبوده، حتی شاید شما نسبت به ما به آنها نزدیکتر باشید چون آنها اگر ما را میخواستند درکنار ما میماندند. آنها شما و آرامش ایران را به ما ترجیح دادند. پس اگر چیزی میخواهید میتوانید به آنها متوسل شوید حتماً جوابش را میگیرید. شهدا عاشق تمام شماها میباشند.»